خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

دنيا

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/7/20
ارسال ها
5
امتیاز واکنش
51
امتیاز
83
سن
21
زمان حضور
1 روز 1 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان98 | دانلود رمان
رمان: كدام رأس مثلث؟
نويسنده:دنيا ابراهيمي
ژانر:عاشقانه،تراژدي
ناظر: MĀŘÝM
خلاصه: روژان دختري از تبار كُرد، دختري كه در ديدار اول دل مي‌بازد؛ به مردي كه دو گوي مشكي چشمانش او را در سياهي خود غرق كرده‌اند؛ غافل از اينكه آن مرد چشم مشكي خودش مجنون كسي هست، كه خاطراتش لحظه‌اي از او دور نمي‌شوند؛ اما سرنوشت اين دو را مقابل هم قرار مي‌دهد؟! آيا با ديد روژان مي‌تواند، قلب يخ زده‌اش را با عشق خود گرم كند؟


در حال تایپ رمان كدام رأس مثلث | دنيا ابراهيمي انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: *RoRo*، *KhatKhati*، * رهــــــا * و 14 نفر دیگر

دنيا

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/7/20
ارسال ها
5
امتیاز واکنش
51
امتیاز
83
سن
21
زمان حضور
1 روز 1 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
مقدمه

مردي كه جانش براي فردي كه زيرخوارها خاك است؛ مي رود، كسي به زندگي‌اش مي‌آيد! كسي كه زيبايي‌اش به چشمان آهو و زن بودنش قدرتي از جنس زُليخا!آري عشق مال زناني است؛ كه مردانه مي‌جنگند و بدست مي‌آورند!


در حال تایپ رمان كدام رأس مثلث | دنيا ابراهيمي انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*، * رهــــــا *، The unborn و 8 نفر دیگر

دنيا

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/7/20
ارسال ها
5
امتیاز واکنش
51
امتیاز
83
سن
21
زمان حضور
1 روز 1 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
{پارت يك}


{حسام}





چشم هام رو باز ميكنم كه نور آفتاب از پشت پنجره بزرگ به چشم هام، ميخوره .چشم هام رو بهم فشار ميدم. باز روزي تكرار ديروز! پوزخندي ناخواسته مي زنم. يك دور اتاقو از نظر مي گذرونم. اتاقي با دكور سفيد و خاكستري. اتاقي كه سليقه او بود براي...هووف!سريع بلند مي شم حولم رو برمي دارم. يك دوش ده دقيقه اي مي گيرم. لباس هام رو مي پوشم. درحال درست كردن يقه كتم هستم .كه به خودم تو آينه خيره مي شم. پوست گندومي، ته ريش و موهاي مشكيم و چشم هايي مشكي كه سرديش تو آينه هم مشخصه. چشم از آينه مي گيرم .كيف و سويچ ماشين رو برمي دارم. راه مي افتم.به سمت شركت كلافه پوفي ميكشم. پشت ترافيك چشمم به ماشين كناري مي خوره يك دختربچه حدودپنج-شيش سال خيره شده.


ناخواسته از افكاري كه تو سرم هست. لبخند محوي رو لـ*ـبم مياد كه سريع جاشو به غمي كه هميشه باهام هست ميده. ترافيك باز ميشه. با سرعت به ادامه راهم ميرم ؛ با ورودم به شركت همه چشم ها به سمت من ميچرخه سلامي ميدن كه من هم با تكون سر جوابشونو ميدم منشي جووني، كه به انتخاب حامي چندهفته اي هست؛ كه استخدام شده سريع خودش رو به من ميرسونه. با لحني كه زور ميزنه عشوه باشه ميگه:سلام آقاي


جهانگير امروز ساعت ٢ نهار براي قرارداد با آقاي پارسيان… حرفش رو قطع مي كنم :


- به برادرم بگين بياد اتاق من .چشمي ميگه. وارد اتاقم ميشم؛ كارم رو شروع ميكنم. بعداز يك ربع ،در با شدت باز ميشه. حامي با يك سيني پر صبحانه وارد ميشه .تا ميخوام بهش بتوپم، سريع به حرف مياد :


-سلام داداشم خوبي؟ ميدونم كه صبحانه نخوردي، منم كه ميدونم بدون من از گلوت پايين نميره! گفتم بيام باهم بخورم! چه كنيم كه آنقدر مهربونم، بيا! اينجا بشين؛از تند تند حرف زدنش كه تقريبا بهش عادت كردم تعجب نميكنم. منكه ميدونم تو يخونه هم با نورا صبحانه كاملي خورده، اگه اين فيتنس سنگينش نبود مطمعنم از در هم نميتونست وارد بشه .سيني رو روي ميز جلوي كاناپه ميزاره بلند ميشم برم بشينم رو كاناپه، درهمان حال ميگم:باز تو در نزده اومدي تو گشنه؟!


:بيخيال داداش بيا اين صبحونه رو بچسب


سري تكون ميدم .درحالي كه چاييمو ميخورم بهش ميگم


: امروز اماده باش ساعت٢قرار داريم با پارسيان


-براي نهار ديگه ؟!


-تو چرا سير نميشي، نورا چي ميكشه


در حال تایپ رمان كدام رأس مثلث | دنيا ابراهيمي انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*، * رهــــــا *، vettue و 8 نفر دیگر

دنيا

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/7/20
ارسال ها
5
امتیاز واکنش
51
امتیاز
83
سن
21
زمان حضور
1 روز 1 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
{پارت دو}
-تو نگران زن من، نباش؛ من زنم خودش به زور به خوردمم مي‌ده. مي‌دونه كه چقد انرژي صرف مي‌كنم!

خيره نگاه‌ش مي‌كنم. كه حرفم رو انگار از چشم‌هام، مي‌خونه.
-خب حالا، نزن!
با جديت بهش مي‌گم:
-اون قراردادي كه ديروز گفتم؛ آماده كردي؟ سري تكون مي‌ده:
-آره رئيس، دستورات‌تون انجام شده است!
صبحانه كه تموم مي‌شه، رو بهش مي‌گم:
-پاشو برو ديگه! صبحانه هم خوردي. منم به كارم برسم. با چشم غره‌اي كه مي‌ره، سيني رو بر مي‌داره و مي‌ره بيرون.
***
بعد از چند ساعتي كه سرم تو پرونده است؛ با صداي گوشيم سرم رو بالا مي‌آرم، كه متوجه درد خفيف گردنم ميشم. دستي به گردم مي‌كشم. تلفن رو جواب ميدم:
-سلام به مامان گلم، خوبين؟! صداي دلخورش حتي از پشت تلفن هم مشخصه!
-عليك، چه خوبي پسرم؟ كه تا زنگ نزنم زنگ نميزني. اصلا مي‌دوني، يك هفته است، نديدمت؟!
-مامان‌جان، اين هفته سرم شلوغ بود. كلي كار ريخته سرم شرمنده! تو اولين فرصت می‌آم پيشتون!
-پسرم داري خودت رو مي‌كشي با اين حجم كار، پس اون كارمندهات به چه دردي مي‌خورن‌ها؟! قربونت بشم، پاشو بيا اينجا يك چند روزي بمون. آخه تو با اون زخم معدت، غذاي بيرون هم مي‌خوري، بدتر مي‌شي! براي اينكه زياد ناراحت نشه مي‌گم.
-چشم مامان، فردا می‌آم .ولي قول نميدم بمونم!
-حالا تو بيا، من به همون ديدنت هم راضي‌ام.
-چشم مامان. كار نداري، بايد برم!
-نه پسرم برو مواظب خودت باش، باي. و گوشي رو قطع مي‌كنه. خنده‌ام مي‌گيره، از باي گفتن‌ش. لبخند محوي روي لـ*ـبم مي‌آد. خودمم دلم براشون تنگ شده. اون‌ها چه تقصيري دارن، كه بايد خودم رو ازشون محروم كنم؟ چشم‌هام به ساعت مي‌افته. ساعت یک و نیم رو نشون مي‌ده. از پشت ميز بلند ميشم. گوشيم رو با سويچ بر ميدارم، ميرمبيرون. پشت در اتاق حامي در مي‌زنم، كه سريع میاد بيرون.

:قراردادو برداشتي؟!
-اره داداش برداشتم. با ماشين تو ميريم؟


سري تكون ميدم. به سمت آسانسور راه ميوفتم. بعداز زدن دكمه پاركينگ، سرم رو به پشت تكيه ميدم، از تو آينه خيره ميشم به حامي. كه با گوشيش ور ميره. معلومه داره به نورا گزارش ميده. پوست سفيد، باچشم و ابرو بور، قد و هيكل چهارشونه .ولي باز هم قد و هيكل من از اون بلندتر و چهارشونه تره .در آسانسور كه باز ميشه ،به سمت ماشين ميريم .پشت فرمون ميشم و راه ميوفتم.نيم ساعت بعد


در حال تایپ رمان كدام رأس مثلث | دنيا ابراهيمي انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، *KhatKhati*، * رهــــــا * و 3 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا