خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
بسم رب الشهداء و الصدیقین



قطعا شهادت گل رز زیبایی است که هنگامی که فکرمان به آن نزدیک می شود،
آرزوی شهادت را مشاهده می کنیم.
#شهید_احمد_محمد_مَشلَب

رمان 98
رمان 98| دانلود رمان

ما را ز خاندان کرم آفریده‌اند
یک موج، از تلاطم یَم آفریده‌اند
ما را فدائیان پسرهای فاطمه(س)
"ما را شهید میر و علَم آفریده‌اند"
ما را به اعتبار عنایات فاطمه(س)
گریه کنان حضرت غم آفریده‌اند‎
بهر بریدن سر اولاد عمر و عاص
در جان ما غرور و غژم آفریده‌اند
هر یک ز ما حریف دو صد لشکر یزید!!
(زین رو ز شیعه عده کم آفریده‌اند)
دجّال ها و حرمله ها را مهاجم و ...
... ما را "مدافعان حرم" آفریده‌اند‎
. . .
سیّد علیِ خامنه ای (پیر عشق) گفت:
"فریاد را علیه ستم آفریده اند"
شاعر: سجاد شاکری


زندگی نامه ی شهیدان مدافع حرم

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: *RoRo*، * ELINA *، *KhatKhati* و یک کاربر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
نام: شهید احمد محمد مَشلَب
تاریخ تولد: 31. 8. 1995
محل تولد: نبطیه، لبنان
نام جهادی: غریب طوس
تاریخ شهادت: 29 . 2. 2016
محل شهادت: - حمام روستایی در جنوب حلب
معروف به شهید BMW سوار

احمد محمد مَشلَب معروف به شهید BMW سوار لبنانی متولد ۳۱ آگوست سال ۱۹۹۵و در محله السرای شهر نبطیه لبنان دیده به جهان گشود.
احمد از همان دوران کودکی در این شهر رشد و در راه اهل بیت تلاش و کوشش می کرد. او یکی از بهترین دانش آموزان هنرستان امجاد بود و از آنجا فارغ التحصیل شد و دیپلم (تکنولوژی اطلاعات) گرفت.
شهید احمد مشلب رتبه ۷ در لبنان در رشته تحصیلی اش که تکنولوژی اطلاعات(انفورماتیک it) بود شد اما سه روز قبل از اینکه به دانشگاه برود در سوریه بود و شهید شد.
احمد ارادت خاصی به ائمه اطهار داشت و دفاع از حریم اهل بیت رو وظیفه می دانست. همزمان با اعزام مدافعان حرم از لشکر حزب الله برای دفاع از حریم آل الله به سوریه رفت. در آنجا با عشق و علاقه ای که به عمه ی سادات داشت جانانه می جنگید.
تا اینکه در یکی از درگیری ها در سوریه از ناحیه دست مجروح شد که منجر به از کار افتادن انگشت کوچک دست راست شد و برای مدوا به بیمارستان نبطیه لبنان انتقال داده شد.
اما عطش احمد برای شهادت بسیار بود و دوباره همراه سایر رزمنده های حزب الله به سوریه رفت.
سرانجام در ۲۹ فوریه ۲۰۱۶ در منطقه الصوامع ادلب (سوریه) در درگیری با تکفیری ها و عملیات بر اثر برخورد بمب هاون 60 و اصابت ترکش های زیاد الخصوص به سر , و پا (قطع تاندون و اعصاب پا) و دیگر اعضای بدن فالفور به درجه رفیع شهادت نائل گشت.
احمد وقتی سوریه بود با دوستانش عهد بسته بودند بعد از جنگ با هم به کربلا و مشهد بروند و به دوستاش می گفت آرزویی جز "شهادت" ندارم و یک هفته بعد از این حرفاش شهید شد.
شهید مشلب بخاطر ارادت و علاقه خاصی که به امام رضا (ع) داشت، لقب جهادی غریب طوس را برای خود انتخاب کرد.
به گفته ی مادر شهید:
" احمد ذهب الى ایران مرة واحدة وزوار الامام الرضا ع سنة ۲۰۱۲"
احمد سال 2012 یک بار به ایران آمده و به زیارت امام رضا (ع) مشرف شد.
پدر او محمد مشلب یکی از تاجران لبنانی و مادرش سیده سلام بدر الدین است.
مادر شهید مشلب با اینکه احمد پسرش بود او را هم بازی و دوست دوران جوانی اش می دانست و با عشق مادرانه در تربیت احمد تلاش کرد
و برای رفتن احمد همانند مادران سایر شهدا عاشقانه فرزندش را راهی کرد.
احمد هر ساله در روز مادر برایش هدیه می گرفت اما به گفته مادرش "احمد امسال نه طلا و نه نقره داد بلکه با شهادتش باعث شد در برابر مولایم امام حسین رو سفید شوم"
در مراسم یادبود شهید احمد مشلب که در ایران برگزار شد مادر شهید گفت: وقتی حضرت زینب در خطر باشد وقتی امام زمان در خطر باشد من چرا فرزندم را نمی فرستادم؟ پسر من باید یکی از زمینه سازان دولت حضرت مهدی (عج) بود.





احمد با وجود داشتن ثروت و مال دنیا احتیاجی به پول نداشت در صورتی که خیلی ها می گویند مدافعان حرم برای پول می روند.
آیا این شهید BMW سوار هم برای پول رفت؟ کسی که از لحاظ ثروت و مال چیزی کم نداشت...
آرامگاه این شهید والا مقام در روضة الشهدا شهر نبطیه لبنان است.



رمان 98
رمان 98| دانلود رمان




«مهدی گودرزی» نویسنده مجموعه کتاب‌های «یک بغـ*ـل گل سرخ» در معرفی اثر جدیدش نوشته است: «روزهای پایانی سال 94 بود که در فضای مجازی تصویر شهیدی خوش سیما و جذاب توجه همه را جلب کرد. شهیدی که خیلی زود آوازه‌اش در ایران و جهان پیچید. نکته‌ای که در مورد این شهید خیلی مورد توجه قرار گرفته بود، ثروت و ماشین گران قیمت او بود که حتی نام او را تحت تاثیر قرار می‌داد و برخی او را شهید «بی‌ام‌و سوار» می نامیدند. شهید احمد مَشلَب، همان جوان تو دل برو و جذابی بود که با سرعتی روز افزون جای خود را در دل جوانان ایران و سایر کشورهای مسلمان جهان باز کرد.
شهادت این مجاهد حزب الله سند محکم و مسجلی برای اثبات حقانیت شهدای عزیز مدافع حرم بود. دیگر کسی نمی‌توانست به او تهمت بزند که برای پول به سوریه رفته است. احمد ثابت کرد که هیچ بهانه‌ای جز عشق او را به سوریه نکشانده است. عشقی که حضرت زینب (س) بهایش را با شهادت پرداخت کرد. از همان بدو آشنایی با این شهید عزیز علاقه‌ زیادی به او پیدا کردم و آرزو کردم که روزی برسد تا بتوانم حیطه‌ کار خود را از شهدای ایرانی گسترش داده و پا در شناخت شهدای جهان اسلام بگذارم و در مورد احمد نیز کتابی بنویسم. اسفند 94 آرزوی نوشتن کتاب برای احمد مشلب هدفی دست نیافتنی به نظر می‌رسید که با لطف بی بی جانم حضرت زینب (س) این آرزوی ناممکن، دست یافتنی شد.»


«شادی روحش صلوات»


زندگی نامه ی شهیدان مدافع حرم

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: *RoRo*، * ELINA *، *KhatKhati* و یک کاربر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
وصیت نامه ی شهید احمد مشلب

بسم الله الرحمن الرحیم

«پروردگارا بگشای سـ*ـینه ام را و آسان ساز کارم را و بگشای گره زبانم را تا بفهمند سخنم را»
«راست گفت خدا وند بلند مرتبه»
در این قسمت سلامی به تمام شهدا می دهد.
سلام بر اباعبدالله، مظلوم کربلا و رحمت خداوند برکاتش بر او باد.
سلام بر حضرت زینب(س)، سلام بر برادرش حضرت ابالفضل العباس (ع).
سلام بر امام مهدی صاحب الزمان (عج الله)
با آرزوی تعجیل در فرجش و درود بر نائب بر حق صاحب الزمان امام خامنه ای و درود بر روح امام راحل بنیان گذار جمهوری اسلامی
و درود بر مرد مقاومت و استقامت سید حسن نصرالله و درود و رحمت خدا بر او باد.
قطعا شهادت گل رز زیبایی است که هنگامی که فکرمان به آن نزدیک می شود، آرزوی شهادت را مشاهده می کنیم.
آرزو داریم بوی خدا را استنشاق کنیم.
و هنگامی که رایحه الهی را استنشاق کردیم، صفات روحمان به جهان جاودانگی تراشیده می شود و این می تواند یک آغاز باشد.
بسیاری از ماها، از آنها که درس شهادت را فرا گرفته ایم، سعی کردند شهادت را برای ما تجسم کنند و بسیاری آرزوی شهادت می کنند و منتظر آن هستند.
ای برادرانم ای مجاهدان در راه خدا؛ باید هرکدام از شما عنصر فعالی باشید تا پایان زندگی تان شهادت باشد.
و بخدا نمی شود پایان زندگی جز شهادت باشد .
دنیا را همه می توانند تصاحب کنند ولی آخرت را فقط با اعمال نیک می توان تصاحب کرد.
می گویند که من این مسیر جهاد را طی کردم که خیلی ها فکر می کنند سخت است ولی اگر از دید خدایی بودن به آن بنگری جز آسانی در آن نمی بینی.
این راه ادامه ی مسیر کربلا است و ادامه می دهیم این راه را و در این مسیر گام بر خواهم داشت.
برای مادرم که خون رگ هایم از اوست و به تو هدیه می کنم. دعایی همراه با لبخند برای پروردگارم.

مادرم
آیا می توان لحظه ای بهتر از شهادت به دست آورد؟ ای نور چشمانم ،ای مهربان ،ای اولین کلمه ای که از زبانم خارج شد.
ای اولین آموزگار مکتب شهادت، ای کسی که در زمین با دستانش تکان خوردم، ای کسی که مرا بزرگ کرد تا مردی از مردان صاحب الزمان باشم.
گرم ترین سلام ها به تو ای زن صبور.
ای کسی که بیشتر از من پرسیدی از راه شهادت و در این راه کربلایی تاکید داری .
تمسک جوی به قران و اهل بیت.
مرا در دعایت فراموش نکن که دعای تو مستجاب می شود و امید دارم که تو را در مقابل حضرت فاطمه سرور زنان جهان رو سفید کنم.
خبر شهادتم خبر آسانی نیست برای تو، ولی توکل بر خدا. دیدار ما در بهشت در کنار حضرت زینب (س) و اهل بیت.
ای مادرم صحبت با تو خیلی خوب است ولی وقت تنگ است.
مرا ببخش و از تقصیراتم بگذر.
مادرم دوستت دارم و تو خسته شدی و زحمت کشیدی تا مرا بزرگ کردی و می خواهم به تو بگویم: مثل حضرت زینب صبر کن. مثل ام البنین که چهار پسر تقدیم کرد و صبور ماند و برای پسرانش ناراحت نشد؛ برای امام حسین ناراحت شد. و تو یک پسر تقدیم کرده ای و هنوز پسران بیشتری باید تقدیم کنی و صبور باشی و قطعا تو باید صبور و مومن باشی چون تو ما را در این خط بزرگ کردی و چیز عجیبی برای تو نخواهد بود که پسرت شهید بشود.
تو بودی که برای شهید شدنم دعا کردی و مرا برای آن تربیت کردی.
پس صبور و مومن باش برایم دعا کن و همچنین مرا ببخش.
این چنین نیست که بخواهم به تو بگویم دوری سخت است. ولی دوباره هم دیگر را ملاقات می کنیم در بهشت. از من راضی باش و مرا ببخش و....نمی دانم دیگر چه بگویم.
می خواهم تو هم مثل مادر دیگر شهدا صبور باشی و سرت را بالا بگیری که پسرت شهید شده.
قطعا خود مادرم هم می داند قلب پسر به مادرش نزدیک است و برای هم قلبشان تحت تاثیر قرار می گیرد. همه چیز بین مادر و فرزند جداست.
او هر چقدر مرا دوست دارد من هم بیشتر دوستش دارم که مرا از بچگی بزرگ کرد و به اینجا رسید و قطعا خداوند پاداش این زحمت را به او خواهد داد و نمیدانم چطور خواهدشد وقتی در منطقه کوچک و بزرگ بگویند: پسرت شهید شده...چگونه گریه خواهد کرد.
«دوستت دارم»

پدر عزیزم
سلام بر تو ای مرد راستگو ای رفیق، ای کسی که عشق به اهل بیت را به من یاد دادی.
از تو ممنونم، زیرا تو بودی که این راه را به من نشان دادی.
پدر از تو طلب بخشش می کنم اگر زمانی برای تو کم گذاشتم، اگر روزی به تو بد کردم پدر مرا ببخش.
به پدرم بگوید درست است که من از تو دورم و تو از من دور هستی و فقط با تلفن با هم در ارتباط هستیم، ولی دل هایمان نزدیک است.
تو خود می دانی چگونه است و ما همیشه به هم فکر می کنیم، درست است که بین ما دوری است ولی من تو را خیلی دوست دارم.
خیلی برای من عزیز هستی مرا ببخش، برایم دعا کن که مطمئنا تو صبور خواهی بود، زیرا تو هنگامی این مسیر را پیمودی که هیچ کس در این مسیر گام نگذاشته بود و تو متوقف نشدی و باید من هم راه تو را ادامه می دادم و کار تو را تمام می کردم.
<<مرا ببخش و برایم دعا کن>>

علی الهادی ای برادر عزیزم:
چه سخت است زندگی به دور از تو. من با انتخاب خودم این راه را انتخاب کردم که در نزدیکی خدا باشم و ترک می کنم این دنیای فانی را. پس از رفتن و نبودنم ناراحت نباش، زیرا شهدا زنده هستند و در نزد خدا روزی داده می شوند.
من منتظر تو هستم و مشتاق دیدنت هستم و تو را به ادامه راه جهاد و شهادت وصیت می کنم.
برادر مرا ببخش اگر به تو بد کردم و مرا از دعای خیرت فراموش نکن.
ای برادرم علی الهادی، تو را به مادرمان وصیت می کنم که او امانتی است در نزد تو، تو در خشنود نگه داشتنش حریص باش، از تو طلب بخشش دارم و سلام برتو.

عموی عزیزم؛ گرم ترین سلام بر تو باد ای مرد گرانبها.
مرا در دعایت یاد کن و مرا ببخش اگر روزی به تو بد کردم و من مادرم،خواهرم و برادرم را به تو می سپارم و همه شما را به خدا می سپارم، مواظبشان باش و مرا ببخش.
عموجان می خواهم به تو بگویم که خدا پاداش تو را بدهد، زیرا تو در تربیت من کمک کردی و حال برادر کوچکم را، به نوعی هم شما امیدوارمم به خدا نزدیک شوید و خواهرم که مطمئنا می خواهم از او حمایت کنی و مواظبش باشی، زیرا که او دختر توست.

خواهرم دوستت دارم.
درست است ما هر دو به هم وابسته ایم. مواظب خودت باش و در خط اهل بیت باش. مواظب دین و نماز و حجاب و مادر خود باش. درهمه ی این امور مراقب باش و بدان تو را دوست دارم.

برادرانم:
سلام بر شما ای برادران، مرا ببخش و دعا کنید و صبر کنید و بدانید که دنیا فانی است و من در کنار پروردگار هستم.
به جوانان توصیه می کنم که نماز خود را در اول وقت بخوانید.
قرآن بخوانید زیرا که بسیار مهم است؛ قرآن بخوانید و مواظب نماز و دین خود باشید.
محرم و عاشورا را زنده نگه دارید.
زیارت عاشورا و قران بخوانید که بسیار مهم است حتی شده روزی یک بار زیرا بسیار مهم است.
مواظب خود باشید و ما را دعا کنید.

دختران:
اینکه مواظب حجاب خود باشید که این مهم ترین چیز است. در اجتماع ما کسی به فکر رعایت حجاب و اخلاق نیست ولی شما به فکر باشید و زینبی بر خورد کنید.
سه چهارم دختران در حال حاضر حجابشان حجاب نیست و چیزهایی که می پوشند واقعا حجاب نیست.
ممکن است عبا بپوشند ولی عبایشان دارای مد و برق است که من برای اولین بار است که می بینم و حجابشان حجاب نیست. داریم به سراغ بدعت ها می رویم.
حجاب می پوشد ولی بدن نما و یا حجاب دارد ولی به مردم نگاه می کند.
باید چشمان خود را به زمین بدوزد و احترام عبایی را که بر سردارد نگه دارد.
ما باید از فاطمه زهرا سلام الله علیها الگو بگیریم.
حضرت زینب سلام الله علیها به گونه ای بود که غیر از حضرت علی(ع)کسی او را نمی دید.
الان حجاب بر سر دارد ولی همراه با مدل های جدید، یا صورت آرایش کرده است.
الان همه رابـ ـطه ها در موبایل است و رابط بین دختر و پسر بسیار زیاد شده است. عجیب است که اینها از کجا می آید؟؟؟؟
همه می دانند که من از موبایل و فیسبوک استفاده می کنم، همه مردم مرا می شناسند که در فیسبوک از نکته های طنز و عکس استفاده می کنم ولی هیچ گاه اموری که در حال و قوع است برای من رخ نمی دهد، من هم مثل جوان های دیگر هستم و فیسبوک و همه چیز های دیگر را دارم و از اغلب برنامه های اجتماعی و دنیای مجازی استفاده می کنم.

حضرت صاحب الزمان(عج الله)خدا به شما صبر دهد، زیرا او منتظر ماست نه این که ما منتظر او باشیم. هنگامی می شود گفت منتظریم که خود را اصلاح کنیم ولی اگر خود را اصلاح نکنیم هیچ گاه ظهور نخواهد کرد.


امام صادق (ع) می فرمایند:
«از تقصیر های بر گردنم گریه می کنم و سوالی که در قبر قرار است از من پرسیده شود.»

اگر از تو در قبر پرسیده شود که تو برای جبهه و این راه چه کرده ی چه خواهی جواب بدهی؟ می گویی که می توانستم در این راه گام بردارم. می توانستی؟ چرا نرفتی؟ باید بیدار شد...می توانی و نمی آیی؟ من خواب بودم و بیدار شدم...اکنون جهاد کردم و به جبهه آمدم، زیرا از تو سوال می شود که چه می کنی و چه کرده ای برای این راه؟؟؟
این راهی است که امام حسین و اهل بیت (ع)و یارانش برای آن شهید شدند. ما الان داریم آن را ادامه می دهیم ولی مردمی را می بینیم که به این راه ایمان ندارند. واقعاچطور می شود؟؟؟ می گویند اینها چگونه می روند؟؟؟
این راه امام حسین است و او بخاطر ما و دین و ناموسمان شهید شد.
الان جوانان به جبهه می آیند و می جنگند و برای دین و ناموسشان شهید می شوند.

می خواهم با عناصر حزب الله سخن بگویم......
اینکه پیرو ولی و بزرگان باشید. من از کودکی در این راه بوده ام و شاید برخی اوقات به دلیل شغل نتوانستم حضور داشته باشم ولی این راه و افراد و عناصرش زمینه ساز ظهور صاحب الزمان(عج الله) هستند و راهی که در پیش داریم راهیست در مسیر خدا و با شهادت به خدا خواهیم رسید.

به دوستانی که در منطقه محل زندگی ام بودند؛ ببخشیدمرا به یاد داشته باشید و برایم نماز بخوانید و روزه بگیرید.
پشتیبان تمام عناصر باشید و در این راه قدم بردارید. مخصوصا شیخ عباس را که از بزرگان است.
پسران منطقه از بزرگ تا کوچک مرا ببخشید و برایم دعا کنید و مرا به یاد داشته باشید. جوانان منطقه از کوچک به بزرگ و کسانی که با من هم بازی بودند درود برشما مرا ببخشید و دعا کنید.
تمام منطقه هرکس که مرا می شناسد یا نمی شناسد مرا ببخشد و شهیدان دیگر را نیز ببخشید. چون انسان است و گاهی دست به کار اشتباه می زند و باز هم می گویم که مرا ببخشید اهل محله و همه دوستان.
شاید کسی را فراموش کرده باشم مرا ببخش اگر بد کردم!!!

«این پایان وصیت است، خدا به شما عافیت بدهد»


«این آخرین دعا است:خدا را شکر میکنم خداوند من و شما را از مجاهدین در راهش و عمل کنندگان به وعده و از جمله شهدا قرار دهد و بدن هایمان غرق در خون به سوی دنیای دیگر و اباعبدللله برود»

السلام و علیکم و رحمه الله و برکاته


زندگی نامه ی شهیدان مدافع حرم

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: *RoRo*، * ELINA * و *KhatKhati*

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
دلنوشته....
پر بود از غم، تنهایی، تاریکی، عذاب و در دست شیطان اسیر؛ قلبم را می گویم. در میان هیاهوی دور از خدا گم شده بودم. گمشده ای که گمان نمی کردم دیگر پیدا شود؛ و تو آمدی. ناگهان دستم را گرفتی و از تاریکی بیرونم کشیدی.
مرا به سمت نور بردی بی آنکه بدانم؛ بی آنکه بفهمم. نوری آسمانی، نوری خدایی.
این اعتقاد تو بود و همیشه در ذهنم حک شده، می ماند. از تو یاد گرفته ام:
«مسلمان واقعی کسی است که در یک دست، کتاب به نماد تحصیلِ دین و علم
و در دست دیگر، سلاح به نماد مجاهت داشته باشد.»
می دانی احمد جان؟ تازه فهمیده ام، با تو بودن صفایی دیگر دارد!
و این شد آغازعاشقی من...
رمان 98

رمان 98| دانلود رمان


زندگی نامه ی شهیدان مدافع حرم

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: *RoRo*، * ELINA *، *KhatKhati* و یک کاربر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
نام: شهید مصطفی صدر زاده
تاریخ تولد: 19 . 6 . 1365
محل تولد: شوشتر ، خوزستان
نام جهادی: سید براهیم
تاریخ شهادت: 1 . 8 . 1394
محل شهادت: حلب، سوریه

مصطفی صدر زاده متولد ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ در شهرستان شوشتر استان خوزستان در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. پدرش پاسدار و جانباز جنگ تحمیلی و مادرش از خاندان جلیله سادات هستند.
مصطفی ۱۱ ساله بود که از اهواز به همراه خانواده به استان مازندران و پس از دو سال به شهرستان شهریار استان تهران نقل مکان و در آنجا ساکن گردید.
ایشان دوران نوجوانی خود را با شرکت در مساجد و هیئت‌های مذهبی، انجام کارهای فرهنگی و عضویت در بسیج و یادگیری فنون نظامی سپری کردند. در دوران جوانی درحوزه علمیه به فراگیری علوم دینی پرداخت، سپس در دانشگاه دانشجوی رشته ادیان و عرفان شدند، هم‌زمان مشغول جذب نوجوانان و جوانان مناطق اطراف شهریار و برپایی کلاس‌ها و اردوهای فرهنگی و نظامی و جلسات سخنرانی و... برای آنان بودند.






نتیجه ازدواج ایشان در سال ۸۶، دختری به نام فاطمه و پسری به نام محمدعلی است.
مصطفی صدر زاده در سال ۹۲ برای دفاع از دین و حرم بی‌بی زینب (س) با نام جهادی سید ابراهیم، داوطلبانه به سوریه عزیمت و به علت رشادت در جنگ با دشمنان دین، فرماندهی گردان عمار و جانشین تیپ فاطمیون شد، سرانجام پس از چندین بار زخمی شدن در درگیری با داعش، ظهر روز تاسوعا مقارن با ۱ آبان ۹۴ در عملیات محرم در حومه حلب سوریه به آرزوی خود، یعنی شهادت در راه خدا رسید و به دیدار معبود شتافت و در گلزار شهدای بهشت رضوان شهریار آرام گرفت.

رمان 98
رمان 98| دانلود رمان


«شادی روحش صلوات»


زندگی نامه ی شهیدان مدافع حرم

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: *RoRo*، * ELINA *، *KhatKhati* و یک کاربر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
وصیت نامه ی شهید مصطفی صدر زاده

بسم رب الشهداء و الصدیقین

خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست‌.
سپاس خدایی را که بر سر ما منت نهاد و از میان این همه مخلوق ما را انسان خلق کرد.
شکر خدایی را که از میان این‌همه انسان ما در را خاکی مقدس به نام ایران قرار داد.
و شکر خدایی را که به بنده پدر و مادر و همسر صالح عطا کرد.
و شکر بی‌پایان خدایی را که محبت شهدا و امام شهدا را در دلم انداخت و به بنده توفیق داد تا در بسیج خادم باشم.
خدایا از تو ممنونم بی‌اندازه که در دل ما محبت سید علی‌خامنه‌ای را انداختی تا بیاموزد درس ایستادگی را درس اینکه یزید‌های دوران را بشناسیم و جلوی آن‌ها سر خم نکنیم. از تمام دوستان و آشنایان در ابتدای وصیت‌نامه خویش تقاضا دارم به فرامین مقام معظم رهبری گوش‌ دهند تا گمراه نشوند؛ زیرا ایشان بهترین دوست‌شناس و دشمن‌شناس است.
از پدر و خانواده عزیزم تقاضا دارم برای بنده بی‌تابی و ناراحتی بیش‌ از حد نکنند و اشک‌ها و گریه‌های خود را نثار اباعبدالله و فرزندان آن بزرگوار کنند.
پدر و مادر و همسرم و دخترم از شما تقاضا می‌کنم بنده‌ رو ببخشید و از خدا بخواهید بنده رو ببخشد چقدر در حق پدر و مادر کوتاهی کردم چقدر شما را به دردسر انداختم فقط خدا شاهد تلاش شما بود که در زمان جنگ باید سختی و مشقت از من نگه‌داری کردید و بعد از جنگ هم برای درس‌خواندن من چقدر سختی کشیدید. فقط خدا می‌داند که چقدر نگران کرده‌ام اذیت کرده‌ام و شما تحمل کردید زیرا تلاش‌ می‌کردید تا فرزندتان عاقبت‌به‌خیر شود از شما ممنونم که همیشه انتخاب را به عهده خودم گذاشتید. حتی وقتی در نوجوانی می‌خواستم به نجف برای تحصیل بروم مخالفت نکرده و از اینکه همیشه به نظر من احترام گذاشتید ممنونم حالا هم از شما خواهش می‌کنم یکبار دیگر و برای آخرین بار به نظرم احترام بگذارید و از هیچ‌کس و از هیچ نهادی دلخور نباشید مبارزه با دشمنان خود آرزوی بنده بود و فقط خدا می‌داند برای این آرزو چقدر ضجه زدم و التماس کردم ممکن است بعضی‌ها به شما طعنه بزنند اما اهمیت ندهید بنده به راهی که رفتم یقین داشتم.
از همسر عزیزم می‌خواهم که بنده را ببخشد زیرا که همسر خوبی برای او نبودم. به همسر عزیزم می‌گویم می‌دانم که بعد از بنده دخترم یتیم می‌شود و شما اذیت می‌شوید اما یادت باشد که رسول خدا فرموده: هرکس که یتیم شود خدا سرپرست اوست ایمان داشته باش که خدا همیشه با توست. آرزو دارم که دخترم فاطمه،‌فاطمی تربیت شود یعنی مدافع سرسخت ولایت، از دوستان،‌ آشنایان و فامیل و هرکس که حقی گردن ما دارد تقاضا می‌کنم بنده حقیر با ببخشد زیرا می‌دانم که اخلاق و رفتار من آنقدر خوب نبود که توفیق شهادت داشته باشم و این شما حتی که نصیب ما شد لطف و کرم و هدیه خدا بوده و مردم عزیز ایران یادمان باشد که به خاطر وجب به وجب این سرزمین و دین اسلام چقدر خون دادیم چقدر بچه‌های ما یتیم شدند،‌ زن‌ها بیوه، مادرها مجنون، پدرها گریان فقط و فقط برای خدا بود. در این ماه مبارک رمضان دل ما شکست،‌ دل امام زمان بیشتر و بیشتر که در مملکت شهدا حرمت ماه خدا توسط بعضی‌ها نگه‌داشته نشد و برادران و خواهران من ماهواره و فرهنگ کثیف غرب مقصدی به جز آتش دوزخ ندارد. از ما گفتن ما که رفتیم...
آن‌کس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
بی‌بی زینب (س) آن زمانی که شما در شام‌ غریب بودید گذشت دیگر به احدی اجازه نمی‌دهیم به شما و به سلاله حسین (ع) بی‌احترامی کند. دیگر دوران مظلومیت شیعه تمام شده. بی‌بی‌جان انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم بی‌بی عزیزم مرا قاسم خطاب کن مرا قاسم خطاب کن روی خون ناقابل من هم حساب کن
و من‌الله توفیق
مصطفی صدر زاده
۴ مرداد۱۳۹۲

بسم رب الشهدا و الصدیقین

درود خدا بر محمد و خاندان پاکش
دوستان با معرفت، همرزمای بسیجیم!
می‌دونم وقتی این نامه رو براتون می‌خونن از بنده دلخور می‌شید و به بنده تک‌خور و یا ... می‌گید چون می دونم شماها همتون عاشق جنگ با دشمنان خدا هستید، می دونم عاشق شهادتید...
داداشای عزیزم ببخشید که فرمانده خوبی براتون نبودم اونجوری که لیاقت داشتید نوکری نکردم... به شما قول میدم اگر دستم به دامان حسین بن علی (علیه‌السلام) برسد نام شما را پیش او ببرم...
چند نکته را به حسب وظیفه به شما سفارش می کنم:
۱- وقتی کار فرهنگی را شروع می‌کنید با اولین چیزی که باید بجنگیم خودمان هستیم. اولین مشکل، مشکل تنبلی و سهل‌انگاری است.
۲- وقتی که کارتان می‌گیرد و دورتان شلوغ می‌شود تازه اول مبارزه است زیرا شیطان به سراغتان می‌آید اگر فکر کرده اید که شیطان می‌گذارد شما به راحتی برای حزب الله نیرو جذب کنید، هرگز...
3-تا جای که می‌توانید از تفرقه فرار کنید. عامل تفرقه غیبت و خبرچینی [ناخوانا] است.
۳- اگر می‌خواهید کارتان برکت پیدا کند به خانواده شهدا سر بزنید، زندگی نامه شهدا را بخوانید سعی کنید در روحیه خود شهادت طلبی را پرورش دهید ...
۴- سخنان مقام معظم رهبری را حتما گوش کنید، قلب شما را بیدار می‌کند و راه درست را نشانتان می دهد.
۵- دعای ندبه و هیئت چهارشنبه را محکم بچسبید.
۶- خودسازی دغدغه اصلی شما باشد.


زندگی نامه ی شهیدان مدافع حرم

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: *RoRo*، * ELINA *، *KhatKhati* و یک کاربر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
دلنوشته...
چه می‌شود روزی سوریه امن و امان شود و کاروان راهیان نور مثل شلمچه و فکه به سمت حلب و دمشق راه بیافتد.
فکرش را بکن، راه می‌روی و راوی می‌گوید اینجا قتلگاه شهید رسول خلیلی است، یا اینجا را که می‌بینی همان جایی است که مهدی عزیزی را دوره کردند و شروع کردند از پایش زدند تا ... شهید شد.
یا مثلا اینجا همان جایی است که شهید حیدری نماز جماعت می‌خواند، شهید بیضایی بالای همین صخره نیروها را رصد می کرد و کمین خورد، شهید شهریاری را که می‌شناسید همین‌جا با لهجه آذری برای بچه‌ها مداحی می‌کرد، یا شهید مرادی آخرین لحظات زندگیش را اینجا در خون خودش غلتیده بود، یا شهید حامد جوانی اینجا عباس‌وار پرکشید.
خدا بیامرزد شهید اسکندری را همین‌جا سرش بالای نیزه رفت و شهید جهاد مغنیه در این دشت با یارانش پر کشید.
عجب حال و هوایی می‌شود کاروان راهیان نور مدافعین حرم، عجب حال و هوایی...
رمان 98
رمان 98| دانلود رمان


#شهید_مصطفی_صدر _زاده


زندگی نامه ی شهیدان مدافع حرم

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: *RoRo*، * ELINA *، *KhatKhati* و یک کاربر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
نام: شهید محمود رضا بیضایی
تاریخ تولد: 18. 9 . 1360
محل تولد: تبریز
نام جهادی: حسین نصرتی
تاریخ شهادت: 29 . 10 . 1392
محل شهادت: قاسمیه، سوریه

شهید محمود رضا بیضائی در ۱۸ آذرماه سال ۱۳۶۰ در خانواده‌ای مذهبی و دارای ریشه روحانیت در تبریز متولد شد. تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در تبریز گذراند. در دوره تحصیلات دبیرستان به عضویت پایگاه مقاومت شهید بابایی – مسجد چهارده معصوم (ع) شهرک پرواز تبریز – درآمد و حضور مستمر در جمع بسیجیان پایگاه، اولین بارقه‌های عشق به فرهنگ مقاومت و ایثار و شهادت را در او به وجود آورد.
در همین ایام با رزمنده هنرمند بسیجی، حاج بهزاد پروین قدس، آشنا شد. این آشنایی، بعدها زمینه‌ساز آشنایی مبسوط با میراث مکتوب و تصویری دفاع مقدس و انس با فرهنگ جبهه و جنگ شد. دیدار و مصاحبه با خانواده شهدا و گردآوری خاطرات شهدا و جمع‌آوری کتاب‌ها و نشریات حوزه ادبیات دفاع مقدس از ثمراتی بود که آشنایی با حاج بهزاد با خود داشت.
ورزشکار بود و به ورزش کاراته علاقه داشت و از ۱۰ سالگی به این ورزش پرداخته بود. در سال ۷۲ همراه تیم استان آذربایجان شرقی در مسابقات چهارجانبه بین‌المللی در تبریز به مقام قهرمانی دست پیدا کرد. فوتبال، دیگر ورزش مورد علاقه او بود و به دنبال تعقیب حرفه‌ای این ورزش بود که به خاطر پرداختن به درس از پیگیری آن منصرف شد.
در سال ۷۸ با اخذ دیپلم متوسطه در رشته علوم تجربی، عازم خدمت سربازی شد. دوره آموزش را در اردکان یزد گذراند و ادامه خدمت را در پادگان الزهراء (س) نیروی هوایی سپاه پاسداران در تبریز به انجام رساند. آشنایی نزدیک با نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در این دوره، نقطه عطف زندگی شهید بیضائی محسوب می‌شود.
بعد از اتمام خدمت سربازی، علیرغم تشویق اطرافیان به ادامه تحصیل در دانشگاه، با اختیار خود و با یقین کامل، عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را انتخاب نمود و در بهمن ماه سال ۸۲ وارد دوره افسری دانشکده امام علی (ع) سپاه شد. ورود او به دانشکده افسری ملازم با هجرت او از تبریز به تهران بود که با این هجرت ادامه زندگی را در جهاد فی سبیل الله رقم زد. او نام مستعار «حسین نصرتی» را در سپاه برای خود انتخاب نموده بود که به گفته خودش برگرفته از ندای «هل من ناصر ینصرنی» مولای خود حسین بن علی (ع) و کنایه از لبیک به این ندا بود.
در شهریورماه سال ۸۵ از دانشکده افسری فارغ‌التحصیل گردید و قدم در راهی گذاشت که تا آخرین لحظه حیات ظاهری او، هیچ تزلزلی در پیمودن آن در وی مشاهده نشد. پرکاری و ساعت‌های انگشت‌شمار خواب در طول شبانه‌روز از ویژگی‌های بارز او بود به‌طوری‌که کار در روزهای جمعه را هم در یکی از جلسات اداری در محل کار خود به تصویب رسانده بود و به این ترتیب کارش تعطیلی نداشت.
معتقد بود شهادت در راه خدا مزد کسانی است که در راه خدا پرکارند و شهدای جنگ تحمیلی را شاهد این حرف خود معرفی می‌کرد.
به دلیل علاقه فراوان به کار خود، برای تشکیل خانواده حاضر به رجعت به تبریز نبود و در ۲۵ اسفند سال ۸۷ مقارن با سالروز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع) با همسری فاضله از خانواده‌ای ولایتمدار در تهران ازدواج کرد و ساکن تهران شد. ثمره این ازدواج دختری بنام «کوثر» است که در ۲۵ اسفند ۹۱ متولد شد.
علاقه و عشق وصف ناشدنی محمود رضا به آرمان جهانی امام خمینی (ره)، یعنی تشکیل نهضت جهانی اسلام، روحیه خاصی را در وی به وجود آورده بود که تا آغاز جنگ در سوریه، در جهت تحقق آن تلاش و مجاهدت شبانه‌روزی داشت.
همواره مطالعه دینی و سیـاس*ـی داشت و به اخبار و وقایع داخلی و خارجی بخصوص تحولات جهان اسلام اشراف داشت و این وقایع را تحلیل‌ می‌کرد. تعصب آگاهانه‌ و وافری به انقلاب اسلامی، رهبری و نظام داشت.
در ایام فتنه ۸۸ شب و روز آرام و قرار نداشت. تمام اخبار و وقایع فتنه را رصد می‌کرد و در معرکه دفاع سخت از انقلاب اسلامی در ایام فتنه، چندین بار جان خود را به خطر انداخت. صاحب موضع بود و در بحث‌ها به‌خوبی استدلال می‌کرد. می‌گفت این انقلاب تنها نقطه امید مستضعفین عالم است و هرگونه تهدیدی که متوجه موجودیت انقلاب اسلامی باشد، می‌تواند جبهه مستضعفین و علاقه‌مندان انقلاب اسلامی در جهان را سست کند و نگرانی عمیقی از این بابت داشت.
محمود رضا به زبان عربی تسلط کامل داشت و آن را با لهجه‌های عراقی و سوری تکلم می‌کرد و به خاطر آشنایی با زبان عربی با رزمندگان نهضت جهانی اسلام آشنایی نزدیک و ارتباطی تنگاتنگ داشت. به مقاومت اسلامی لبنان و رزمندگان حزب‌الله و همین‌طور به شیعیان مستضعف و مجاهد عراقی تعلق خاطر داشت و آن‌ها را می‌ستود.
با آغاز جنگ در سوریه از سال ۹۰ برای دفاع از حرم‌های آل الله (ع) و یاری جبهه مقاومت، آگاهانه عازم سوریه شد. اعزام‌های داوطلبانه مکرر و حضور مداوم در جبهه سوریه، روحیه رزمندگی را در وجودش تثبیت کرده بود و در دو سال آخر حیات ظاهری خود، به معنی واقعی کلمه زندگی یک رزمنده را داشت.

رمان 98
رمان 98| دانلود رمان





به خاطر تعلقی که از نوجوانی به ثبت اسناد میراث دفاع مقدس داشت، در جبهه سوریه نیز به جمع‌آوری اسناد جنگ همت گماشته بود و در هر بار بازگشت به ایران، آثاری از جنگ از جمله تصاویری که با دوربین خود ثبت کرده بود و آثاری که از تکفیری‌ها در صحنه‌های درگیری بجا مانده بود را همراه داشت.
اوج توفیقات خود در این جبهه را حضور در عملیاتی می‌دانست که در تاسوعای سال ۹۲ در منطقه «حجیره» برای آزادسازی کامل اطراف حرم مطهر حضرت زینب (س) انجام گرفت و منجر به پاک‌سازی حرم تا شعاع چند کیلومتری از لوث وجود تکفیری‌ها شد.
در آخرین اعزام خود در دی‌ماه ۹۲ به یکی از یاران نزدیک خود اعلام کرد که این سفر برای او بی‌بازگشت است و از دو ماه پیش از اعزام به دنبال هماهنگی برای محل تدفین خود بود. سرانجام، بعد از دو سال حضور در جبهه سوریه، در بعد از ظهر ۲۹ دی‌ماه ۹۲ هم‌زمان با سالروز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع) در اثنای درگیری با مزدوران تکفیری استکبار درحالی‌که فرماندهی محور عملیاتی در منطقه «قاسمیة» در جنوب شرقی دمشق را بر عهده داشت، در اثر اصابت ترکش‌های یک تله انفجاری به ناحیه سر و سـ*ـینه، به فیض شهادت نائل آمد.
در یکی از دست‌نوشته‌هایی که از شهید بیضائی بجا مانده، او از جبهه سوریه تعبیر به «خط مقدم نبرد بین حق و باطل» نموده و با تأکید بر اینکه «این خاکریز نباید فرو بریزد، نباید» نوشته است: «تمام دنیا جمع شده‌اند؛ تمام استکبار، کفار، صهیونیست‌ها، مدعیان اسلام آمریکایی، وهابیون آدمکش بی‌شرف، همه و همه جبهه واحدی تشکیل داده‌اند و هدفشان شکست اسلام حقیقی و عاشورایی، رهبری ایران و هدفشان شکست نهضت زمینه‌سازان ظهور است و بس؛ و در این فضای فتنه آلود، متأسفانه بسیاری از مسلمین ناآگاه و افراطی نیز همراه شده‌اند تا این عَلَم و این نهضت زمینه‌ساز را به شکست بکشانند که اگر این اتفاق بیفتد، سال‌ها و شاید صدها سال دیگر باید شیعه خود دل بخورد تا تحقق وعده الهی را نزدیک ببیند.»


زندگی نامه ی شهیدان مدافع حرم

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: *RoRo*، * ELINA *، *KhatKhati* و یک کاربر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
وصیت نامه ی شهید محمود رضا بیضایی

بسم الله الرحمن الرحیم

باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده‌ایم و شیعه هم به دنیا آمده‌ایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی‌ها، غربت‌ها و دوری‌هاست و جز با فدا شدن محقق نمی‌شود حقیقتاً.
نمی‌خواهم حرف‌های آرمان‌گرایانه بزنم و یا غیرواقعی صحبت بکنم؛ نه!
حقیقتاً در مسیر تحقق وعده بزرگ الهی قرار گرفته‌ایم؛ هم من، هم تو. بحمدالله؛ خدا را باید به خاطر این شرایط و این توفیق بزرگ شاکر باشیم.
الآن که این نامه را برایت می‌نویسم، شب قدر است و شب شهادت حیدر کرار (علیه‌السلام) و در فضای ملکوتی بین‌الحرمین صبر و مصیبت و تحمل مشکلات و سختی‌ها، بین‌الحرمین دو مظلومه، دو شهیده، یکی خانم زینب کبری (روحی فداها) و دیگری بنت‌الحسین، خانم رقیه (سلام‌الله علیها) هستم و به یادتم.
نمی‌دانی بارگاه ملکوتی ۳ ساله امام حسین الآن هم چقدر غریب است؛ در محل یهودی‌ها، در مجاورت کاخ ملعون معاویه و در محاصره وهابی‌های وحشی و آدمکش.
چه بگویم از اوضاع اینجا؛ تاریخ دوباره تکرار شده و این بار ابناء ابوسفیان و آل سفیان بار دیگر آل‌الله را محاصره کرده‌اند؛ هم مرقد مطهر خانم زینب کبری و هم مرقد مطهر دردانه اهل‌بیت، رقیه (سلام‌الله علیهما). ولی این بار تن به اسارت آل‌الله نخواهیم داد چرا که به قول امام (ره) مردم ما از مردم زمان رسول‌الله بهترند.
واضح‌تر بگویم؛ نبرد شام، مطلع تحقق وعده آخرالزمانی ظهور است و من و تو دقیقاً در نقطه‌ای ایستاده‌ایم که با لطف خداوند و ائمه اطهار نقشی بر گردنمان نهاده شده است و باید به سرانجام برسانیمش با هم تا بار دیگر شاهد مظلومیت و غربت فرزندان زهرای مرضیه (سلام‌الله علیها) نباشیم؛ اگر بدانی صبرت چقدر در این زمان حساس در حفظ و صیانت از حریم آل‌الله قیمت دارد، لحظه به لحظه آن را قدر می‌شماری.
معرکه شام میدان عجیبی است. بقول امام خامنه‌ای: «بحران سوریه الآن مقابله جبهه کفر و استکبار و ارهاب با تمام قوا، در برابر جبهه مقاومت و اسلام حقیقی است.» در واقع جنگ بین حق و باطل و این خاکریز نباید فرو بریزد؛ نباید. خط مقدم نبرد بین حق (جبهه مقاومت) و باطل در شام است؛ تمام دنیا جمع شده‌اند؛ تمام استکبار، کفار، صهیونیست‌ها، مدعیان اسلام آمریکایی، وهابیون آدمکش بی‌شرف، همه و همه جبهه واحدی تشکیل داده‌اند و هدفشان شکست اسلام حقیقی و عاشورایی، رهبری ایران و هدفشان شکست نهضت زمینه‌سازان ظهور است و بس؛ و در این فضای فتنه آلود، متأسفانه بسیاری از مسلمین ناآگاه و افراطی نیز همراه شده‌اند تا این عَلَم و این نهضت زمینه‌ساز را به شکست بکشانند که اگر این اتفاق بیفتد سال‌ها و شاید صدها سال دیگر باید شیعه خود دل بخورد تا تحقق وعده الهی را نزدیک ببیند.
شام نقطه شروع حرکت ابناء ابوسفیان ملعون است و این خاکریز نباید فرو بریزد؛ این حرکت خطرناک و این تفکر آدمکش ارهابی، پر و بال گرفته و حمام خون بین شیعیان و سایر مسلمین راه می‌اندازد و هیچ حرمتی از حرمین شریفین زینب کبری سلام‌الله علیها و خانم رقیه سلام‌الله علیها (حفظ نخواهد کرد) که هیچ، حرمت عتبات مقدسه کربلا، نجف، سامرا، کاظمین و... را هم خواهد شکست.
جبهه جدیدی که از تفکر اسلام آمریکایی، صهیونیسم و ارهاب از کشورهای مختلف از جمله افغانستان، پاکستان، آمریکا، اروپا، یمن، ترکیه، عربستان، قطر، آذربایجان، امارات، کویت، لیبی، فلسطین، مصر، اردن و… به نام جهاد فی سبیل الله تشکیل شده است، هدف نهایی‌اش فقط و فقط جلوگیری از نهضت زمینه‌سازان ظهور و در نهایت مقابله با تحقق وعده الهی ظهور می‌باشد و هیچ ابایی هم از کشتن و مثله کردن و سر بریدن زنان و کودکان بی‌گـ ـناه شیعه ندارد، کما اینکه این اتفاق را الآن به وفور می‌توان مشاهده کرد و من دیده‌ام.
مسئولیت سنگینی بر دوشمان گذاشته شده است و اگر نتوانیم از پسش برآییم، شرمنده و خجل باید به حضور خداوند و نبی‌اش و ولی‌اش برسیم چرا که مقصریم.
کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا و بقول سید مرتضی آوینی این یعنی اینکه همه ما شب انتخابی خواهیم داشت که به صف عاشورائیان بپیوندیم و یا از معرکه جهاد بگریزیم و در خون ولی خدا شریک باشیم. انشاء الله در پناه حق و تا (تحقق) وعده الهی و یاری دولت ایشان خواهیم جنگید.

اعوذبالله من الشیطان الرجیم
فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیماً
انشاءالله


زندگی نامه ی شهیدان مدافع حرم

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: *RoRo*، * ELINA *، *KhatKhati* و یک کاربر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
دلنوشته...
نمی دانم چه بگویم و از کجا شروع کنم...مگر در مقابل چشمان آسمانی تو می توان چیزی گفت؟ جز آنکه شور و شوقی عاشقانه در آن موج می زند... جز آنکه آن چشم ها فقط برای خدا بود و دیگر هیچ ... راستی کوثر را تازگی ها دیده ای؟ شاید سه ساله نباشد؛ اما درد آن سه ساله ای که بر روی خار های بیابان می دوید و ملتمسانه پدر خویش را صدا می زد درک می کند...
سه ساله ای که سر پدر را جلوی رویش نهادند... حتما کوثرت هم زمانی که پیکر تو را دید
به یاد آورد تمام قصه هایی که از رقیه ی اربابت برایش می گفتی
شاید دیگر نباشی...اما او تو را تا ابد در کنار خویش خواهد دید...
حس خواهد کرد تمام لحظاتی که پدرانه دست بر سرش می کشی...
رمان 98

رمان 98| دانلود رمان


زندگی نامه ی شهیدان مدافع حرم

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: *RoRo*، * ELINA *، *KhatKhati* و یک کاربر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا