خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Narges_Alioghli

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/1/20
ارسال ها
486
امتیاز واکنش
13,887
امتیاز
303
محل سکونت
دیوار
زمان حضور
84 روز 17 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
نام رمان: سایاگ ما قدرت است
نام نویسندگان: Narges_Alioghli~Melika Nasirian
ناظر: ~حنانه حافظی~
ویراستار: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!
ژانر: فانتزی

خلاصه: به نظر می‌رسد که کیش باستانی جادو قرن‌هاست که از میان رفته؛ اما اکثر آدمیان از وجود و زندگی جادوگران مدرن بی خبرند و این غفلت آن‌ها، موجب می‌شود صلحی خونین از جنس طمع؛ میان فیشرها و پریان شکل بگیرد!
*سایاگ: روش، شیوه، سبک

این رمان اختصاصی انجمن رمان 98 می‌باشد. حق انتشار آن تنها متعلق به این انجمن می‌باشد و لاغیر!


V.I.P رمان سایاگ ما قدرت است | Narges_Alioghli و !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، ^~SARA~^، ~ROYA~ و 29 نفر دیگر

Narges_Alioghli

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/1/20
ارسال ها
486
امتیاز واکنش
13,887
امتیاز
303
محل سکونت
دیوار
زمان حضور
84 روز 17 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
مقدمه:
آسمان و ریسمان‌های بسیاری در مورد ما بافته‌اند؛
ما را نقض کرده‌اند و به وجودمان شهادت داده‌اند!
گاه شیطانی تعریفمان کرده‌اند و گاه ناجی نامیده شده‌ایم،
اما هرگز،
هرگز فکر نمی‌کرده‌اند که حقیقتاً این توانایی‌ها را داشته باشیم!
این ماییم،
جادوگران مدرن
و سایاگ ما قدرت است!


V.I.P رمان سایاگ ما قدرت است | Narges_Alioghli و !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! کاربران انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، ^~SARA~^، ~ROYA~ و 30 نفر دیگر

!MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/10/19
ارسال ها
1,158
امتیاز واکنش
10,559
امتیاز
323
زمان حضور
73 روز 8 ساعت 4 دقیقه
انجمن رمان ۹۸ | رمان ۹۸
به توانایی خود مطمئن بود؛ اما تهی بودن از امید و انگیزه‌ای‌ برای انتخاب شدن توسط پادشاه او را تحت فشار قرار داده بود.

آن روز با این که امیدی نداشت؛ قصد داشت شایسته‌ترین لـ*ـباس برای این میهمانی را به تن کند.
موهای قرمز صافش، با پیراهن کوتاه قرمز و شلوار چسب مشکی حسابی جلوه می‌کرد.
دست‌هایش را بالا آورد و در آیینه برای خود ناخن‌های بلند لاک خورده‌‌اش را به نمایش گذاشت. بی توجه به تیزی آن‌ها، مشت خود را بست که ناخن‌های سیاه درد خفیفی را کف دستش ایجاد کردند.
انگار قدرت به همراه امید در وجودش ریشه دواند و نگاه سبز تیره‌اش برق خاصی زد!
با گام‌هایی محکم که موجب طنین انداختن صدای پاشنه‌ی بلند کفش‌های قرمزش در فضای اتاق می‌شد، به سمت در شتافت و آن را آهسته گشود.
وارد راهرو شد و نفس عمیقی کشید. مدام زمزمه می‌کرد که باید امیدوار باشد و به خود روحیه می‌داد.
خود را منتخب پادشاه تصور می‌کرد که لـ*ـبخند کم‌رنگ و مغروری روی لـ*ـبش جای خوش کرده. با صدای فلورا، رشته‌ی رویایش از هم گسیخته شد:
-اوه، سلام اِما!
لبخندی مصنوعی جهت محسور کنندگی بیشتر چهره‌اش، حواله‌ی فلورا
کرد و در کنارش ایستاد.
او دقیقاً در وسط باغ بزرگ قصر پادشاه قرار داشت. خانه‌اش هم در یک باغ بزرگ‌، البته نه به وسعت این باغ؛ پشت همین قصر بود که
به دستور پادشاه جادوگران منتخبش در آن مکان سکونت گزیده بودند.
نگاهش را دور تا دور باغ گرداند. در میان جادوگران متعددی که آن جا ایستاده بودند؛ از نظر زیبایی و نیرو خود را برتر می‌دانست. نمی‌فهمید، از خود مدام می‌پرسید:
-پس منشأ این ضعف از چیست؟
باید مثل همیشه به خود اطمینان حاصل می‌کرد.
-سلام!
با نزدیک شدن شِرلوک به آنان، اما بی دلیل دست و پایش را گم کرد!
اما فلورا با لبخندی عریض به او چشم دوخته بود و هنگامی که به آن‌ها رسید؛ گویا می‌خواست از شدت هیجان زدگی به سمت او هجوم ببرد!
نگاه شِرلوک تماماً معطوف زیبایی وصف نشدنی اما بود.
-سلام بانو!
لبان آغشته به رژ صورتی مات فلورا از لبخند تبدیل به غنچه شد. رو به شرلوک زمزمه کرد:
-سلام شرلوک!
از این تلاش‌های بی فایده‌ی فلورا پوزخندی زد. سرد خطاب به فلورا و شرلوک زمزمه کرد:
-فعلا!
از کنار شرلوک گذشت و با شانه‌اش به او طعنه زد تا از سر راهش کنار برود.
همیشه نسبت به شرلوک احساس مبهمی داشت. حسی که نامی برای آن نمی‌یافت؛ شاید نمی‌خواست بیابد!
نگاه خیره‌ی هیچ پسری روی اما، او را این چنین سردرگم و هول زده نمی‌نمود.
شرلوک جزو پنج جادوگر منتخب پادشاه و بسیار نیرومند بود؛ اما باز هم
اما نسبت به او و سه جادوگر دیگر احساس برتری داشت.
جاون و بریت برای اما دست تکان دادند و به طرفش آمدند.

بریت موهای بلوند خود را مرتب کرد و دست‌هایش را به یک ‌دیگر قلاب نمود. طوری نامحسوس سر خم می‌کرد که موهای بلندش روی شانه‌اش بریزند و در زیبایی از اما کم نیاورد؛ اما باز هم سعی بی نتیجه‌ای بود.


V.I.P رمان سایاگ ما قدرت است | Narges_Alioghli و !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Parmida_viola، FaTeMeH QaSeMi، ^~SARA~^ و 25 نفر دیگر

!MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/10/19
ارسال ها
1,158
امتیاز واکنش
10,559
امتیاز
323
زمان حضور
73 روز 8 ساعت 4 دقیقه
انجمن رمان ۹۸ | رمان ۹۸
با وجود حضور اما، جاون نگاهش فقط و فقط معطوف به او بود.

-کی قراره به قصر بریم؟
جاون ابرو‌های باریک نخ مانندش را به طرف بالا هدایت کرد و گفت:
-شنیدم مسابقه در باغ پشتی قصر برگزار می‌شه. حالا هم همه برای دیدن مسابقه اون جا جمع شدن.
-سلام، روز بخیر! پادشاه منتظر شما هستند.
هر سه به سمت گریگوری پیر برگشتند. گریگوری مکستون، یکی از خدمه‌های قدیمی قصر بود که افکار عجیبی داشت.
اما یک روز برخلاف خواسته‌اش، با او هم کلام شد. از آن
روز به بعد این اتفاق‌ بارها صورت گرفت و دیگر در انجام این عمل تردیدی نداشت. گریگوری او را به یاد پدرش می‌انداخت!
به سرعت جلوی افکار مزاحمش را، آن هم در این لحظه‌ی مهم گرفت.
اما همیشه سعی داشت با محکم نشان دادن خود، قدرت کسب کند؛ همیشه هم موفق بود!
همراه جاون و بریت، اما جلوتر از آنان به داخل قصر رفت‌.
نفس عمیق و بی صدایی کشید و نگاهش به طبقه‌ی بالا که پادشاه داشت از پله‌های آن همراه با ملکه پایین می‌آمد، کشیده شد.
ملکه‌ی در نظر او یک عجوزه‌ی زشت بود و آن طور که اما متوجه شده بود، سال‌ها پری‌ برای زیبا شدن به دستش نرسیده!
ناخودآگاه از این افکار لبخندی روی لـ*ـبش نقش بست که نگاه خیره‌ی پادشاه را به خود معطوف ساخت.
حضور شرلوک در کنارش و زمزمه‌ی آرامش را شنید:
-بالاخره وقتش رسید!
اما پوزخندی زد. گمان می‌کرد او حالا با وجود اما باید خود را کاملاً باخته باشد؛ اما نه، شِرلوک نمونه‌ی دوم اِما بود؛ اما پله‌ای پایین‌تر!
اما دارای قدرت اغوا کردن جنس مخالف بود و به راحتی می‌توانست شخصی مثل او را رام خود و سپس نابودش کند!
عشق در نظرش به همین خاطر مسخره می‌نمود، چرا که آدم‌ها برای معشوق خود حاضرند هرکاری بکنند!
آن‌ها با اشاره‌ی گریگوری، همراه با پادشاه و ملکه راهی راهروی انتهای سالن قصر شدند.
اما می‌دانست در انتهای این راهرو، آن در قرمز رنگ بزرگ که خودنمایی می‌کرد؛ محل تجمع جادوگران منتخب و گفت‌و‌گو درباره‌ی مسائل مهم است. در کنار همان اتاق هم اتاقی مجهز به همه‌ی سلاح‌های گرم و سرد
برای جنگ‌ها و طلسم‌های نایاب است. به همین دلیل محافظان از آن به خوبی حفاظت می‌کنند.


V.I.P رمان سایاگ ما قدرت است | Narges_Alioghli و !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، ^~SARA~^، ~ROYA~ و 22 نفر دیگر

Narges_Alioghli

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/1/20
ارسال ها
486
امتیاز واکنش
13,887
امتیاز
303
محل سکونت
دیوار
زمان حضور
84 روز 17 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
آن‌ها مستقیم به طرف در قرمز رنگ حرکت می‌کردند؛ اما با اشاره‌ی گریگوری، متوجه شدند که مقصد اتاق سلاح‌هاست!
پشت سر پادشاه وارد اتاق شدند. نگاه اما دور تا دور اتاق چرخید؛ انواع و اقسام اسلحه و زیورآلات طلسم‌ شده، زره‌های چرمی و فولادین و ابزار شکنجه در قفسه‌هایی در جنس و اندازه‌های مختلف چیده شده بود. او...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



V.I.P رمان سایاگ ما قدرت است | Narges_Alioghli و !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! کاربران انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Ghazaleh.A، ^~SARA~^ و 23 نفر دیگر

Narges_Alioghli

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/1/20
ارسال ها
486
امتیاز واکنش
13,887
امتیاز
303
محل سکونت
دیوار
زمان حضور
84 روز 17 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
شرلوک ضربه‌ی او را دفع کرد و مشتی به صورتش کوبید. استخوان گونه‌اش طوری درد گرفت که فکر کرد شکسته‌ است! مشت شرلوک سمت دیگر صورتش را نشانه رفت. به عقب پرید و لگدی به شکم او زد. خم به ابرو نیاورد، اما لگد دیگری به گردن او زد و شرلوک شکم او را هدف گرفت. هر دو به عقب پرت شدند و نفس‌نفس‌زنان یک‌دیگر را نگاه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



V.I.P رمان سایاگ ما قدرت است | Narges_Alioghli و !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Saghár✿، Ghazaleh.A و 19 نفر دیگر

!MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/10/19
ارسال ها
1,158
امتیاز واکنش
10,559
امتیاز
323
زمان حضور
73 روز 8 ساعت 4 دقیقه
نگاه سبزِ تیره‌ی اما، برق زد. با این که مبارزه‌ی قبلی انرژی‌اش را اندکی گرفته بود؛ اما نگاه جنگجوی لوکاس که لبریز از غرور بود، موجب گرایاندن او به این نبرد می‌شد!
با فریاد کوتاهی، وحشی‌گرانه به سمتش هجوم برده و مشت‌هایی پی‌درپی حواله‌ی شکم و گردن‌ش کرد. لوکاس که مدتی خیره به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



V.I.P رمان سایاگ ما قدرت است | Narges_Alioghli و !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! کاربران انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Saghár✿، Ghazaleh.A و 16 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا