خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
تبعیدی ام از اشتیاق گندم چشمت
عاشق ترین مردم به فصل پنجم چشمت

فنجان قهوه ای چشمهای تو
تعبیر فردای روشن در خم چشمت

بو*سـ*ـیدم از چشمت تو گفتی دور خواهی شد
آتش گرفتم از سکوت هیزم چشمت

از زیر خط پلک خیست چشمه جاری شد
بستی مسیر گریه را با اهرم چشمت

حالا تو رفتی با خودت بردی نگاهت را
مجموعه ای از خاطراتم ، آلبوم چشمت


اشعار امید صباغ نو

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
به مُردادی ترین گرما قسم ، بدجور دلتنگم
شبیه گچ شده از دوری ات ، بانوی من ، رنگم!


وَ من بیچاره ی چشم تو ام ...با چشم می جنگم!


تنم از عطر آ***غو***شِ تو دارد باز می سوزد
جهنّم شد بهشتم؛ تا پرید آ*غو*شت از چنگم


نظام آفرینش ناگهان بر عکس شد ، دیدم-
زدی با شیشه ی قلبت شکستی این دلِ سنگم!


گلویم را گرفته بُغضی از جنسِ سکوت امشب
"گُلِ گلدون من..." جا باز کرده توی آهنگم!


**
بَدَم می آید از اینقدر تنهایی ...وَ دلشوره
ازین احساسهای مسخره ...از گوشی ام ... زنگم!


**
فضای شعر هم بدجور بوی لج گرفته – نه ؟
دقیقاً بیست و یک روز است گیج و خسته و منگم!


تو تقصیری نداری ، من زیادی عاشقت هستم
همین باعث شده با هر نگاهی زود می لنگم!


**
همان بهتر که از هذیان نوشتن دست بردارم
به مرگِ شاعرِ چشمت قسم... بدجور دلتنگم


اشعار امید صباغ نو

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
در استکان من غزلی تازه دم بریز
مشتی زغال بر سر قلیان غم بریز


هی پک بزن به سردی لبهای خسته ام
از آتش دلت سـر خاکسترم بریز


گیرایی نگاه تـو در حد الـ******ـکل است
در پـ*ـیک چشمهای ترم عشوه کم بریز


وقتی غرور مرد غزل توی دست توست
با این سلاح نظم جهان را به هم بریز


بانو! تبر به دست بگیر انقلاب کـن
هرچه بت است بشکن و جایش صنم بریز


لطفا اگر کلافه شدی از حضـور من
بر استوای شرجی لبـ*ـهات سم بریز...!


اشعار امید صباغ نو

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع

تو هم شبیه خودم ، در دلت تَرَک داری
وچون شبیه منی ، ارزشِ محک داری!

شنیده ام که درختان کوچه می گویند
که با بهار و خزان ، حس مشترک داری

نیاز نیست که چیزی به صورتت بزنی!
به لطف حضرت حق ، تا ابد بزک داری

به عشق چشم تو آرام و رام می خوابم
دو چشم قهوه ای تلخ و با نمک داری

همیشه گلّه به دنبال توست ، شک دارم!
درون حنجره ی خویش نی لبک داری؟

تمام مسئله حل است ، پس چرا دیگر
به من، به سبزیِ چشمم، به عشق شک داری؟


اشعار امید صباغ نو

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا