دل نوشته ترشحات یک مغز عاشق | Delaram02001 کاربر انجمن رمان ۹۸

delaram02001 · 8/8/20

سخت ترین زخم ها...
بدترین رنج ها...
یک روز خوب می‌شوند...
پاک میشوند
اما سخت ترین زخمی که نه خوب می‌شود و نه پاک، خنجر عشق تو بود که صاف قلبم را نشانه گرفت...

delaram02001 · 8/8/20

اصلا برایت مهم هست که
یک روانی با مغزِ مُرده
هرشب با گریه روی عکسهایت جان می‌دهد و فردایش با به یاد آوردن خاطراتت مانند گلی شاداب زنده میشود؟!
نه!
مهم نیست...
اگر مهم بود که خودت برمیگشتی واجازه نمیدادی روی عکسهایت اشک بریزم...

delaram02001 · 8/8/20

لیلی من با کدام مجنون سرگرم شد
که منِ فرهاد را بی شیرین کرد و
روزگارم را تلخ تراز هر رنج پدر و
شبهایم را دردناک تر از اشکهای مادرم کرد؟!

delaram02001 · 8/8/20

مهم نیست که چقدر
خون دل خورده ام از دست تو...
مهم نیست که چقدر حرف شنیدم بخاطر عشق آتشین تو...
تو هروقت که دلت خواست بیا!
سرد رفتار کن...
دلم را بشکن...
زخم زبان بزن...
فقط
نرو...

delaram02001 · 8/8/20

وجودت مانند قرمزیِ خون، گرم و
چشمانت مانندآسمان شب، سرد و
قلبت مانند دریایی است که موجش یک شهر را به زیر آب می‌برد...
اما به من که میرسد
مانند چشمه ای می‌شود که سالهاست از جایش تکان نخورده و بی حرکت است...

delaram02001 · 8/8/20

تاحالا شده که حس کنی
یک نفر را واقعا از عمق وجودت دوست داری؟
آنقدر عمیق که حس کنی در اعماق عشقش
درحال غرق شدنی...
من آنقدر تورا قشنگ و واقعی تصور می‌کنم که همیشه در حال خفه شدن در دریای عشقت هستم...
اما نمیمیرم...
دریای عشقت عجب بی رحم است!
مرا زجر کُش می‌کند
اما نمی‌کشد...

delaram02001 · 8/8/20

تنهایی هرکس با دیگری متفاوت است...
یکی در تنهایی می‌نویسد...
یکی شعر می‌گوید...
یکی فکر می‌کند و
یکی مثل من...
ثانیه به ثانیه ‌‌‌میمیرد‌‌!

delaram02001 · 9/8/20

چه ماهرانه شطرنج بازی کردی...
مرا کیش چشمانت کردی و
مات نگاهت...

delaram02001 · 19/8/20

بدون تو
درد من و این خانه مشترک است...
اون هوا ندارد و من حوا...
***
آنقدر بادستهای گلویم
بغضم را خفه کرده ام که دیگر
هرشب فقط گهگاهی درگوشه ای از قلبم
جا خوش میکند و بی صدا
از ترس اینکه گلویم خفه ش نکند
مینشیند و همراه من
خاطرات تورا...

delaram02001 · 19/8/20

آنقدر ذاتت کثیف بود که
من آلوده ات شدم...
ویروس عشقت واگیر داشت و من را بیمارت کرد
اکنون هیچ نمانده از منی که بی تو
من نبود!
***
قید تو
دستان من است...
اگر بخواهم بزنم قیدت را
دستانم نیز غرق خون میشود
قید تو برای من زدنی...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

دلنوشته ها در چه سطحین؟

بد

متوسط

خوب

عالی

دوستدار انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین