خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
اشعار حامد عسکری

هرچه با تنهایی من آشنا تر می شوی
دیرتر سر میزنی و بی وفا تر می شوی


هرچه از این روزهای آشنایی بگذرد
من پریشان تر، تو هم بی اعتناتر می شوی




من که خرد و خاکشیرم! این تویی که هر بهار
سبزتر می بالی و بالا بلاتر می شوی


مثل بیدی زلف ها را ریختی بر شانه ها
گاه وقتی در قفس باشی رهاتر می شوی


عشق قلیانی ست با طعم خوش نعنا دوسیب
می کشی آزاد باشی، مبتلاتر می شوی


یا سراغ من می آیی چتر و بارانی بیار
یا به دیدار من ابری نیا... تر میشوی


اشعار حامد عسکری

 

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
اصلا قبول حــرف شما ، من روانی ام

من رعد و بـرق و زلزله ام ؛ ناگهانی ام

این بیت های تلخ ِ تفس گیر ِ شعله خیز

داغ شماست خیمـه زده بر جوانی ام

رودم ! اگــرچه بی تو به دریا نمی رسم

کوهم ! اگــرچه مردنی و استخوانی ام

من از شکوه ِ روسری ات کم نمی کنم

من - این غبار - چـرا می تکانی ام ؟

بگــذار روی دوش تو باشد یکی دو روز

این سر ، که سرشکسته ی نامهربانی ام

کوتاه شد سی و سه پل و دو پلش شکست

از بعد رفتنت ، گل ِ ابرو کمانی ام !

شاعر شنیدنی است ... ولی دست روزگار

نگذاشت ... اینکه بشنوی ام یا بخوانی ام

این بیت آخر است ! هوا گرم شد ، بخـند

من دوستـدار ِ بستنی زعفرانی ام ! (((((((((:


اشعار حامد عسکری

 

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
باد می آید و از قافیه ها می گذرد



از غزل های من زخم نما می گذرد



باد یک آه بلند است که گاهی دم عصر



نرم می آید و از بغض خدا می گذرد



بوی آویشن کوهیست که می آید یا...



باد از خرمن موهای رها می گذرد؟



زنده رودیست پریشان وسط پیچ و خمش



شب جدا می گذرد... شعر جدا می گذرد



چند قرن است که یلدای من کهنه چنار



به غزلخوانی چشمان شما می گذرد



باد می آید و «رخساره برافروخته است»



شاید «از کوچه معشـ*ـوقه ی ما می گذرد»


اشعار حامد عسکری

 

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
از دست من و قافیه هایم گله مند است

ماهی کـه دچارش غزلم بند به بند است

مو فندقی چشم سیاهی که لبانش

مرموز ترین عامل بیمــاری قند است

زیبـــــایـــــی مـــــــــواج پس پلک بنفـشش

دلچسب تر از اطلسی و شاه پسند است

سیب است کــــه از دامنــــه ی رود مـی آید؟

یا نه... گل سر بسته به موهای کمند است؟

دارایـــــی من ـ چند کلاف غــــــزل ـ از تــــــــو

شیرینی لبخند تو ـ یک جرعه ـ به چند است؟

دیماه رسیده است ومن زخمی و سردم

لبخند بزن خنده ی تو گـــرم کننده است

از ما گله کم کن که بپاشیــــم غزل را

پیش قدم پاشنه هایی که بلند است


اشعار حامد عسکری

 

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
بی تو چقدر خرد و خمیرند لحظه ها

مثل من فلک زده پیرند لحظه ها

مثل من فلک زده مثل من غریب

در جای جای هفته اسیرند لحظه ها

انگار در نگاه تو تکثیر می شوند

انگار بر تو بخش پذیرند لحظه ها

حالا منم و گریه بر این درد مشترک

از زندگی بدون تو سیرند لحظه ها

((بگذار تا مقابل روی تو بگذریم))

پیش از دمی که بی تو بمیرند لحظه ها


اشعار حامد عسکری

 

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
هر بار خواست چای بريزد نمانده ای

رفتی و باز هم به سکوتش نشانده ای

تنها دلش خوش است به اينکه يکی دوبار

رفتی و باز هم به سکوتش نشانده ای

حالا صدای او به خودش هم نمی رسد

از بس که بغض توی گلويش چپانده ای

ديشب تمام شهر پر از جوجه فنچ بود

گفتند باز روسری ات را تکانده ای

خواهند مرد بعد تماشای رقص تو

مشتی نهنگ که لـ*ـب ساحل کشانده ای

بدبخت من فلک زده من بدبيار من

امروز عصر چای ندارم تو مانده ای


اشعار حامد عسکری

 

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
جمعه ها عصر حوله دور سرت می رسی از قنات پایینی


سر راهت دوباره با وسواس می نشینی و پونه می چینی


پونه ها را دوباره می کاری لای موهای خیس بی گل سر


می روی آه و باز پشت سرت دشت پروانه را نمی بینی


تو شکوهت میان دختر ها ای نجیب اصیل ای بومی


مثل یک تخته فرش کرمانی است وسط فرشهای ماشینی


پدرت کدخدا ...خودت خاتون... باغ خرما... چهار گله شتر.....


پس غلط کرده عاشقت شده است پسری کامده رطب چینی


هنوز کامل نیست اگه ضعفی بود به بزرگواری خودتان ببخشید


اشعار حامد عسکری

 

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
پوشیده بودی برایم آبی ترین دامنت را

باد کولر تازه می کرد گلهای پیراهنت را

بی روسری، بی گل سر، می آوری روی ایوان

در دست سینی چای، بر گونه خندیدنت را

حالا گپ و حال و احوال، حالا کنارت نشستم

دل داده ام با سکوتم احوال پرسیدنت را

با این بهانه که باید از باغ نعناع بچینی

رفتی و من یک دل سیر دیدم خرامیدنت را

بعد از گل و چای و نعناع، یک دسته ماهی قرمز

چشم انتظارند در حوض باز استکان شستنت را

باغی غزل نذر کردم یک بار دیگر ببینم

لبخندهای عجین با نارنج و آویشنت را

¨

هر بار می رَم ولایت، بی بی م با گریه می گه:

تَرسَم از اینه بمیرم، آخر نبینم ...


اشعار حامد عسکری

 

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
شانه هایت هست خانم کوه می خواهم چه کار؟

زلف وا کن جنگل انبوه می خواهم چه کار؟

ساده شاعر می شوم... در شهر ...با لبخند تو

عشق اسطوره ای نستوه می خواهم چه کار

غرق کن من را نیگارای خرمایی به دوش

سیل ابریشم که باشد نوح می خواهم چه کار ؟

((آه)) را بر عکس کردم ((ها)) کنم آیینه را

نیستی آیینه ی بی روح می خواهم چه کار؟

تیغ ابرو می کشی و بعد می گویی برو ....

اینهمه قافیه ی مجروح می خواهم چه کار ؟.....


اشعار حامد عسکری

 

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
مثل ماهی که درون سایه ابری مبهم است

گاه عشق یک فرشته در دل یک آدم است

سیلی از امواج خوردن عادت هر روزه ی


صخره های ایستاده ،صخره های محکم است

خسته از این روزهای تلخ و مسموم و غریب


یک نفر احوال می پرسد مرا آنهم غم است


آنچه که تو بر سرت کردی و رفتی روسری


آنچه که من بر سرم شد آه ... خاک عالم است


از زمختی های این روح ترک خورده نترس


مرد زیبایی که می بیند دلش ابریشم است

تو دو شانه داری و اندوه انبوه مرا

فرش پانصد شانه ی تبریز هم باشد کم است


اشعار حامد عسکری

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا