خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,003
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 8 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
دل که بعد از دیدنت دیگر به جایش بند نیست
عقل هم با دیدن چشم تو قدرتمند نیست


ساده مثل عاملِ تاراجِ بانک صادرات
قلب من را برده ای، دستم به جایی بند نیست


می شود پایان تلخ عاشقی را حدس زد
پاسخ عاشق ولی چیزی بجز لبخند نیست


اسم خود را حذف کردم از صف اهدای عضو
قلب عاشق ها که دیگر قابل پیوند نیست


من فقط با وصف زیبایی تو شاعر شدم
پیش چشمت اسم شاعر لایقم هرچند نیست

انجمن رمان نویسی




اشعار علی صفری

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,003
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 8 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
بگذار یوسف تا ابد در چاه باشد
حتی زلیخا بعد از این خودخواه باشد


مرداب خواهد شد در آخر سرنوشتِ
رودی که در فکرش خیال ماه باشد


قدر سکوت بغض هایش حرف دارد
مردی که بین خنده هایش آه باشد


ای کاش نفرینم کنی آهت بگیرد
بعد از تو باید زندگی کوتاه باشد


پایان راه “هفت شهر عشق” یعنی
زانوی عاشق با سرش همراه باشد


بعد از تو باید آنقدر بی کس بمانم
تنها خدا از درد من آگاه باشد


وقتی زلیخایی نباشد چاره ای نیست
بگذار یوسف تا ابد در چاه باشد

انجمن رمان نویسی




اشعار علی صفری

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,003
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 8 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی
بشنود دوستش از نامزدش دل برده


مثل یک افسر تحقیق شرافتمندی
که به پرونده ى جرم پسرش برخورده!


خسته ام مثل پسربچه که در جای شلوغ
بین دعوای پدرمادرِ خود گم شده است


خسته مثلِ زن راضی شده به مهرِ طلاق
که پر از چشمِ بد و تهمتِ مردم شده است!


خسته مثل پدری که پسر معتادش
غرق در درد خماری شده، فریاد زده


مثل یک پیرزنی که شده سربار عروس
پسرش پیشِ زنش بر سرِ او داده زده


خسته ام مثل زنی حامله که ماه نهم
دکترش گفته به دردِ سرطان مشکوک است


مثلِ مردی که قسم خورده خیـ*ـانت نکند
زنش اما به قسم خوردنِ آن مشکوک است!


خسته مثل پدری گوشه آسایشگاه
که کسی غیر پرستار سراغش نرود


خسته ام بیشتر از پیرزنی تنها که
عید باشد، نوه اش سمت اتاقش نرود !


خسته ام ! کاش کسی حال مرا می فهمید
غیر از این بغض که در راهِ گلو سد شده است


شدم ام مثل مریضی که پس از قطع امید
در پی معجزه ای راهی مشهد شده است

انجمن رمان نویسی




اشعار علی صفری

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,003
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 8 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد
زندگی درد قشنگیست که جریان دارد

زندگی درد قشنگیست به جز شبهایش
که بدون تو فقط خواب پریشان دارد

یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند؟
کار خیر است اگر این شهر مسلمان دارد!

خواب بد دیده ام ای کاش خدا خیر کند
خواب دیدم که تو رفتی، بدنم جان دارد!

شیخ و من هر دو طلبکار بهشتیم، ولی
من به تو، او به نماز خودش ایمان دارد

اینکه یک روز مهندس برود در پی شعر
سر و سریست که با موی پریشان دارد

"من از آن روز که در بند توام" فهمیدم
زندگی درد قشنگیست که جریان دارد

انجمن رمان نویسی




اشعار علی صفری

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا