در حال تایپ رمان از فصیله تا لویرات | Vahide.s.shefakhah کاربر انجمن رمان ۹۸

Vahide.s.shefakhah · 13/8/21

پارت۹
نگاه مشکوکی به صورتم کرد و با حالت بامزه ای سرشو به معنی یعنی چی تکون داد:
-بابا... بنده خدا قبلا مشکل داشته عمل کرده
ندیدی چه دستاشو تکون می‌داد عین خاله ها و باز ریز خنده ام گرفت
اخم هاش رو بیشتر درهم کشید:
-خبه حالا بسه! چیشد آزمایشت؟
خنده ام رو جمع کردم و آزمایش رو از کیفم درآوردم از اونجایی که...

Vahide.s.shefakhah · 22/8/21

پارت۱۰
مامان بی‌هوا دهن باز کرد:
-تقاص خطا و اشتباهتو میدی، تقاص بدبخت کردن خواهرته، امیر محمد بهش گفته بود میخواد بیاد خواستگاریش قبل اون گندت، تو هیچی...
دستم رو‌جلوی دهنم گرفتم و با ترس سمت عمو زن عمو و محمد علی چرخیدم که شوکه به مامان نگاه می‌کردن، تا الان...

Vahide.s.shefakhah · 14/9/21

پارت۱۱
اونروز بعد از ناهار و حرف زدن راجع به همه‌چی از شرایط من و نگهداری از من تا ازدواج من و محمد علی همه چیزو حرف زدیم قرار شد وفا و زن عمو این مدت کمک دستم باشن، ذاتا محمدعلی هم که بود، رفتار همه علی الخصوص محمدعلی خیلی خوب بود، مامان دوسه باری زنگ زده بود حالمو بپرسه ولی انقدر ناراحت بودم که باهاش حرف...

Vahide.s.shefakhah · 14/9/21

پارت۱۲
نگاه محوی به صورتم انداخت و دوباره مشغول کاغذهای آزمایش و غربالگری شد:
-تکون که نداره الان چیو دست میزنی؟
سرمو مظلوم کشیدم بالا:
-نه، بزرگ شده فقط، ذوق دارم حسش میکنم؛ میگما دوس دارم برم چندتا تیکه براش بخرم، نه زیادا، یه...

Vahide.s.shefakhah · 15/9/21

پارت۱۳
همونجور که پا میشدم آشغال سیبو بندازم غر زدم:
-نه توروخدا، تازه یکم ویارام کمتر شده
اخم محوی کرد:
-لوست کردم!؟ من بعد دنیا اومدن دخترم باز میشم همون محمدعلی سابقا، خیلی عادت نکن
بی توجه به کلمه دخترم که نشون میداد تمایلش به...

Vahide.s.shefakhah · 19/9/21

پارت۱۴
واقعیتش خیلی ناراحت شده بودم، تازه داشتم تعریفشو پیش خودم میکردم ولی سرتکون دادمو مهم نیستی گفتم:
-یه آب قند فقط بده، ترسیده بچم جمع شده
مغموم و ساکت بیرون رفت و چند دقیقه بعد با شربت عسل برگشت و دستم داد لیوانو، یکم ازش خوردم و گذاشتمش رو پاتختی، از...

Vahide.s.shefakhah · 24/5/22

پارت۱۵

سرم رو به معنی آره تکون دادم و اون با همون حال پریشون چند تا اصطلاح پزشکی گفت و دکتر هم که متوجه شده بود محمد یه چیزایی میدونه آروم تر برخورد میکرد باهاش...

Vahide.s.shefakhah · 7/6/22

پارت۱۶
دستمو رو دلم گذاشتم و اجازه دادم صدام بلرزه:
-خب الان چی میشه پس؟
کلافه دستی تو موهای نسبتا بلند و روشنش کشید:
-دوراه داریم؛یا باید از امروز هردومون خیلی چیزارو بذاریم کنار! من تا حموم دستشوییم باهات بیام و حتی تا آبی که میخوری هم چک کنم...

Vahide.s.shefakhah · 6/6/23

پارت۱۷
بعد از نهار دراز کشید پای تلویزیون و مشغول اخبار شد و من هم درگیر کتابهای فرزند پروری...
دست راستش رو زد زیر سرش و به سمتم چرخید:...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

حامی انجمن رمان ۹۸

حامی انجمن رمان ۹۸

حامی انجمن رمان ۹۸

حامی انجمن رمان ۹۸

حامی انجمن رمان ۹۸

حامی انجمن رمان ۹۸

حامی انجمن رمان ۹۸

حامی انجمن رمان ۹۸

حامی انجمن رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین