V.I.P رمان جنگل اسرار | kameliaparsa کاربر انجمن رمان ۹۸

Kameliaparsa · 26/7/20

رمان ۹۸ | انجمن رمان 98
اخم کم رنگی بین ابروهای کشیده‌اش نشوند. چینی به دماغ خوش فرم و صافش داد و از روی صندلی بلند شد. آروم با قدم‌های بلند به سمتم اومد، رو به روم توی چند سانتیم ایستاد...

Kameliaparsa · 27/7/20

رمان ۹۸ | انجمن رمان 98
روی تـ*ـخت دراز کشیدم و همونطور که به سقف شیب‌دار چوبی زل زده بودم، با خودم فکر کردم، کاش منم مثه این موجودات یه نیروی خاصی داشتم، اینطوری وقتی بینشونم، دیگه حس...

Kameliaparsa · 27/7/20

رمان ۹۸ | انجمن رمان 98
همه این اتفاقات، در عرض چند ثانیه افتاد که باعث شد، به حس اظطراب و تشویشم، تعجب هم اضافه بشه. با نگاه متعجبم، همونطور که سرم رو به سـ*ـینه‌اش تکیه داده بودم، بهش چشم...

Kameliaparsa · 30/7/20

رمان ۹۸ | انجمن رمان 98
با افتادنم توی امواج پر خروش، آب شور و تلخ دریا، با شدت وارد بینی و ریه‌هام می‌شد و کاری ازم بر نمی‌اومد. شناگر خوبی بودم اما، تو این لحظه و وسط این آشوب و موج‌های...

Kameliaparsa · 1/8/20

رمان ۹۸ | انجمن رمان 98

برای من هم عجیب بود این اتفاق. آخه به اون کشتی و هیبتش نمی‌خورد که با یه طوفان، اینطوری بخواد غرق و نابود بشه! با بدنی خشک شده از زور درد و گرفتگی سعی کردم از...

Kameliaparsa · 2/8/20

رمان ۹۸ | انجمن رمان 98

انرژی زیادی رو تو این چند وقت، صرف تمرکز برای کشوندن‌ش به این سرزمین کرده بود و حالا نتیجه؛ نباید شکست می‌شد. از روی تـ*ـخت سنگ بزرگ آهکی بلند شد و به سمت تک پنجره...

Kameliaparsa · 4/8/20

رمان ۹۸ | انجمن رمان 98
صدا شبیه به زمزمه کردن یه دکلمه بود، شایدم یه شعر!
-منتظر آمدنت، چشم به راهت هستم
تنهای عالم شده‌ام، چشم به راهت هستم
دوری زِ من اما من؛ چشم به راهت هستم
امید به...

Kameliaparsa · 6/8/20

رمان ۹۸ | انجمن رمان 98
عصبی و کلافه، دوباره سرم رو بالا گرفتم تا کسی رو صدا بزنم که با شنیدن صدای ویز ویز بلند و باد شدیدی که ایجاد شده بود دو مرتبه سرم رو پایین انداختم و گوش‌هام رو با...

Kameliaparsa · 20/8/20

رمان ۹۸ | انجمن رمان 98

تو نمی‌دانی که این روزها با یاد چشمانت، نفس می‌کشم!

چشم غره‌ای بهش رفتم و با عصبانیت چشم از نگاهش برداشتم به زنبورِ که...

Kameliaparsa · 28/8/20

رمان ۹۸ | انجمن رمان 98
ترسی از ارتفاع نداشتم ولی خب چون سطح زمین نا هموار بود و پر از سنگ ریزه، چمن هم که انگار سُر بود و امکان داشت که دست و پاهام آسیب ببینه و این کمی باعث نگرانیم...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

از رمانم خوشتون اومدیانه؟

بله

نه

جاداره بیشتر کاربشه روش

کاربر حرفه‌ای

کاربر حرفه‌ای

کاربر حرفه‌ای

کاربر حرفه‌ای

کاربر حرفه‌ای

کاربر حرفه‌ای

کاربر حرفه‌ای

کاربر حرفه‌ای

کاربر حرفه‌ای

کاربر حرفه‌ای

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین