خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
می‌دانست عاشق چرخ‌فلکم و چرخ‌فلک را به خانه آورده بود. البته نه چرخ‌فلکی از جنس آهن مدور؛ چرخ‌فلکی از نوع دیگر، از جنس دست‌های مهربان خودش. دست‌هایش را زیر بـ*ـغلم می‌زد، من را بلند می‌کرد، خودش می‌چرخید و من را می‌چرخاند. ما می‌چرخیدیم و دنیا دورسرمان می‌چرخید. نگاه شاد و پرنشاطمان در هم گره می‌خورد. با چشمانی سراسر شادی دایی را می‌دیدم که لبخندی بزرگ بر چهره دارد. از چشمانش شادی می‌بارید. (رمان آذرخش – صفحه ۳۲)
***
ما انسان‌ها دوست داریم بنابر عادت‌هایمان زندگی کنیم. ترک عادت برای همه ما مرادف با ابتلا به مرض است. من هم عادت کرده بودم به زندگی در میان خانواده‌ای بسیار مهربان که دوستشان داشتم و از دریافت خوبی‌هایشان لـ*ـذت می‌بردم. حال وقتی این خانواده تصمیم گرفتند پاره‌ای از وجود من را حذف کنند و در عوض خودشان با ایثار و فداکاری جای خالی آن پاره را پر کنند، من به راحتی پذیرفتم. به راستی اگر نمی‌پذیرفتم چه می‌کردم؟ (رمان آذرخش – صفحه ۹۵)

انجمن رمان نویسی




آذرخش | لیلا رعیت

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، Mahshid Setoodeh و ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
عشق زیبا و در عین حال بسیار سخت است. (رمان آذرخش – صفحه ۲۰۸)
***
مگر می‌شود بدون عشق زندگی کرد؟ مگر می‌توان روی روح زندگی خط کشید و به همان جسم پوسیده و بی‌ارزش اکتفا کرد؟ زندگی بدون عشق یعنی ادامه بقا و در مقام یک مرده متحرک. یعنی به زور روزها را گذراندن، دقیقه‌ها را به ساعت و ساعت‌ها را به روز و شب تبدیل کردن به امید اتمام زندگی بودن. این زندگی نیست، به معنای واقعی مردگی است. (رمان آذرخش – صفحه ۲۳۵)
***
نمی‌دانم چه شد که ناگهان تو وارد زندگی‌ام شدی، اما این سوال اصلی زندگی‌ام نیست. پرسشی که برای آن هیچ پاسخی در ذهن ندارم این است که چگونه این بیست و سه سال زندگی را بدون تو گذرانده‌ام. چگونه بار این خلا عشقی را به دوش کشیدم و زیر بار سنگینش نشکستم. تو هوای پاکی برای نفس کشیدن و من در این سال‌ها بدون تنفسی درست زندگی را کشاندم به زور، به امید روزی که تو بیایی. همیشه می‌دانستم عاشقی راستین در انتظارم ایستاده است. (رمان آذرخش – صفحه ۳۱۸)

انجمن رمان نویسی




آذرخش | لیلا رعیت

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، Mahshid Setoodeh و ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
عشق اول یعنی همون نیمه گمشده، کسی که حقیقتا تیکه توئه. قرار نیست همه عشق اولشون رو تو سن چهارده‌سالگی پیدا کنند. ممکنه یک نفر تو سن هفتادسالگی با نیمه گمشده وجودش آشنا بشه و برای اولین بار طعم خوش عشق رو حس کنه. (رمان آذرخش – صفحه ۴۰۶)
***
من برخلاف شما حاضر نیستم با فرار از عشق، خودم رو راحت کنم. می‌خوام با اون اژدهای ظاهرا وحشتناک دم در قلعه مبارزه کنم، چون می‌دنم عشق رو به ترسوها نمی‌دن. پاداش عشق مال کسیه که تحمل زجر و عذابش رو داشته، نه شخصی که به دنبال راحت‌ترین راهه. (رمان آذرخش – صفحه ۴۲۵)

انجمن رمان نویسی




آذرخش | لیلا رعیت

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli و ~ZaHrA~
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا