- عضویت
- 21/4/19
- ارسال ها
- 5,684
- امتیاز واکنش
- 25,043
- امتیاز
- 473
- زمان حضور
- 82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
میدانست عاشق چرخفلکم و چرخفلک را به خانه آورده بود. البته نه چرخفلکی از جنس آهن مدور؛ چرخفلکی از نوع دیگر، از جنس دستهای مهربان خودش. دستهایش را زیر بـ*ـغلم میزد، من را بلند میکرد، خودش میچرخید و من را میچرخاند. ما میچرخیدیم و دنیا دورسرمان میچرخید. نگاه شاد و پرنشاطمان در هم گره میخورد. با چشمانی سراسر شادی دایی را میدیدم که لبخندی بزرگ بر چهره دارد. از چشمانش شادی میبارید. (رمان آذرخش – صفحه ۳۲)
***
ما انسانها دوست داریم بنابر عادتهایمان زندگی کنیم. ترک عادت برای همه ما مرادف با ابتلا به مرض است. من هم عادت کرده بودم به زندگی در میان خانوادهای بسیار مهربان که دوستشان داشتم و از دریافت خوبیهایشان لـ*ـذت میبردم. حال وقتی این خانواده تصمیم گرفتند پارهای از وجود من را حذف کنند و در عوض خودشان با ایثار و فداکاری جای خالی آن پاره را پر کنند، من به راحتی پذیرفتم. به راستی اگر نمیپذیرفتم چه میکردم؟ (رمان آذرخش – صفحه ۹۵)
انجمن رمان نویسی
***
ما انسانها دوست داریم بنابر عادتهایمان زندگی کنیم. ترک عادت برای همه ما مرادف با ابتلا به مرض است. من هم عادت کرده بودم به زندگی در میان خانوادهای بسیار مهربان که دوستشان داشتم و از دریافت خوبیهایشان لـ*ـذت میبردم. حال وقتی این خانواده تصمیم گرفتند پارهای از وجود من را حذف کنند و در عوض خودشان با ایثار و فداکاری جای خالی آن پاره را پر کنند، من به راحتی پذیرفتم. به راستی اگر نمیپذیرفتم چه میکردم؟ (رمان آذرخش – صفحه ۹۵)
انجمن رمان نویسی
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آذرخش | لیلا رعیت
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com