خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
به کدام خدا سوگند بخورم
که من
تمام این ساعات روز را
به تو فکر کرده‌ام
و باز تو فکر می‌کنی که
نوشته‌هایم را خط زده‌ام
نامه‌های روزانه‌ام را سیاه کرده‌ام
قهوه‌یی نوشیدم
با مردهای دوروبرم خواب تو را کشیده‌ام

به کدام خدا سوگند بخورم
این چاهی که افعی دارد
چاهی که کژدم دارد
من بازش نکرده‌ام
خدایی اگر باشد
به پاکی من سوگند خواهد خورد

خدایی سوگند می‌خورد که
می‌دانم فراموشش کردی
زیرا تو من را فراموش کردی

انجمن رمان نویسی




اشعار غاده السمان

 
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*، Kallinu و ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو جادویی و بد
از اعتماد من به خود می هراسی
که آن را دامی می پنداری
و از گریز من بیمناکی
که آن را بی باکی می پنداری
ای یار اندوه
که از آستان من می گریزی
چونان پرنده ای که از گُمان می گریزد
و با قطب نما ، در راه گم می شود
پیش من آی بی هیچ هراسی
و با من شرکت کن
در خاطرات خنده آور حافظ شکافته
و در فوران شریان های بی حوصله
در شهرهای از یاد رفته
آه ! مرو ! میا
نزدیک مشو دور منشین
کوچ مکن به من مپیوند
مرا تباه مکن
مرا خمیده مساز
ما باید که پرواز کنیم
چون دو خطّ موازی با هم
که به هم نمی پیوندند
که نیز از یکدیگر دور نمی شوند
و عشق همین است
انجمن رمان نویسی




اشعار غاده السمان

 
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*، Kallinu و ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
بامدادان بر جایگاهی سنگی می نشینم
و برایت نامه های عاشقانه می نویسم
با قلمی از پر جغد
که آن را در دواتی
در دوردست فرو می برم
دواتی ملقب به دریا
دستم را برای دست دادن با تو دراز می کنم
اما تو ساحل دیگر دریایی ، در آفریقا
گرمای دستت را احساس می کنم
در حالی که انگشتان مرا در خود گرفته است
آه ! چه زیباست داستان عشق من با شبح تو

انجمن رمان نویسی




اشعار غاده السمان

 
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*، Kallinu و ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
عشق تو مرا از بسـ*ـتر رخوتناکم
آزاد می کند
و از مرگ روزمره
و می گسلاند زنجیرهای نامریی را
که پیوند من است با
امروز، این ساعت و این شهر

که پیوند من است با
دیوارهای یکنواخت
با فریاد همسایگان پرگو
با فریاد روزنامه فروش با همان عنوان های مکرر
و با مگسان سمج تابستان

عشق تو مرا از جزئیات ابلهانه
آزاد می کند
تا آن گونه که هستم باشم
فرشته سپیده دم
که از گام زدن می پرهیزد
در آرزوی پرواز

عشق تو در من می رویاند
بال های شفاف فراوان
و پرواز می کنم
همچون پروانه افسانه ای
که تازه از پیله به درآمده باشد

عشق تو مرا از زندان لحظه
آزاد می کند
تا من و بی انتهایی
یگانه شویم

انجمن رمان نویسی




اشعار غاده السمان

 
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*، Kallinu و ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
لعنت می کنم آن لحظه مبارک را
که قایقم به جزیره تو برخورد
و شکست
چه مبارک شکستنی
که عشق ساحل تو بود

لعنت می کنم آن لحظه مبارک را
و من طبق عادت می گریزم
در جاده های شهری که برای من نیست
در رؤیای مردی که به من تعلق ندارد

انجمن رمان نویسی




اشعار غاده السمان

 
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*، Kallinu و ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
به تو می‌گویم بله
می‌گویم نه
می‌گویم بیا
می‌گویم برو
می‌گویم دوستت دارم
می‌گویم برایم مهم نیست
و همه‌ی اینها را یک‌بار و در یک آن به زبان می‌آورم
و فقط تو همه‌ی آنها را متوجه می‌شوی
و هیچ تناقضی بینشان نمی‌بینی
و قلبت به اندازه‌ی کافی برای روشنایی و تاریکی
و تمام طیف‌‌های نور و سایه جا دارد
حرفی نمانده
جز اینکه دوستت دارم

آن چاه عمیق و تاریک
که در آن سکنی گزیده‌ام ترک می‌کنم
بالِ من باش
تا دوباره به سوی خورشید و شادمانی
و سـ*ـینه‌ی تو پرواز کنم
موهبتی است که زنده‌ام
فقط برای اینکه بتوانم تو را دوست داشته باشم
و غم‌انگیز است در حالی‌که می‌توانم این‌همه دوستت داشته باشم
می‌میرم

انجمن رمان نویسی




اشعار غاده السمان

 
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*، Kallinu و ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
آیا براستی این تویی ؟
در آرزوی توام
و در تو در جستجوی تو
اما تو را نمی یابم

کجا رفته ای ، بی آنکه رفته باشی ؟
چگونه رفته ای ، بی آنکه رفته باشی ؟

می بینم چشمانت را ، لبانت را ، بازوانت را
و تنت را
اما تو کجایی ؟

آه کجایی که تو را سخت گم کرده ام ؟

دوست می دارم در تو
بوی خوش را و نه شکوفه را
نبض را و نه جسم را
وزش آرام باد را
در میان شاخه هایت و نه شاخه های خشک را

دوست می دارم در تو
رویا را ، رویا را ، رویا را
پس چگونه آن را کشته ای ؟

انجمن رمان نویسی




اشعار غاده السمان

 
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*، Kallinu و ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
هرقدر فردا به فراق تهدیدم کند
و آینده در کمینم بایستد
و وعیدم دهد
به زمستانِ اندوه‌های دیرگذر
هم‌چنان تو را دوست خواهم داشت
و هر روز صبح به تو می‌گویم
من از آن توأم
***
به زودی
تو را
به عقوبتی گرفتار خواهم کرد
به یاد ماندنی
به زودی
دوستت خواهم داشت

انجمن رمان نویسی




اشعار غاده السمان

 
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*، Kallinu و ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
عشق دیرین من
از روزی که شناختمت
ماهیان در فضا پرواز می کنند
گنجشکان در آب شنا
و خروسها نیمه شب آواز می خوانند
غنچه ها شاخه های سرما زده را در زمستان غافلگیر می کنند
لاک پشتها چون خرگوش می جهند
و گرگ شادمانه با شنل قرمزی در جنگل می رقصد
و مرگ خودکشی می کند اما نمی میرد
از روزی که شناختمت
همزمان هم می خندم وهم گریه می کنم
نیمی از عشقت روشنایی و نیم دیگرش تاریکی ست
یک بام و دو هواست
شاید برای همین است که همچنان دوستت دارم

انجمن رمان نویسی




اشعار غاده السمان

 
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*، Kallinu و ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
دوست می‌دارم خیـ*ـانت‌هایت را
که به من روا می‌داری
زیرا تایید می‌کند که زنده‌ای
و از دروغ و نقاب پوشیدن
ناتوان
مرا نقاب‌ها به درد می‌آورد
بیش از به درد آوردن خیـ*ـانت
***
هرگز از یاد نخواهم برد
که هیچ کس درد زنی را احساس نمی کند
زنی که دندان هایش را
در چوب پنجره فرو می کند
تا کسی را صدا نزند
زیرا که می داند هیچ کس
به دادش نخواهد رسید

انجمن رمان نویسی




اشعار غاده السمان

 
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*، Kallinu و ~ZaHrA~
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا