مشاعره با حرف ض

محدثه موحدی · 2/4/21

ضربه زدی و سرش بنداختی
این چه زندگی بود که بهر خود ساختی

BARAN :) · 12/6/21

ضعیفان خار وخاشاکند سیلاب حوادث را
که از شمع آتش اول در نهاد رسیمان گیرد

moh@mad · 12/6/21

BARAN :) گفت:
ضعیفان خار وخاشاکند سیلاب حوادث را
که از شمع آتش اول در نهاد رسیمان گیرد

دیشب درآمد آن بت مه روی شب نقاب
بر مه کشید چنبر و درشب فکند تاب
رخسارش آتش و دل بیچارگان سپند
لعل لـ*ـبش می و جگر خستگان کباب

BARAN :) · 13/6/21

moh@mad گفت:
دیشب درآمد آن بت مه روی شب نقاب
بر مه کشید چنبر و درشب فکند تاب
رخسارش آتش و دل بیچارگان سپند
لعل لـ*ـبش می و جگر خستگان کباب

ضعف و عجز و فقر ما دانسته ای
درد مارا هم دوا دانسته ای
مولوی

paeez81 · 13/6/21

ضمیر دل نگاشایم به کس مرا آن به

که روزگار غیور است و ناگهان گیرد

ضرورت است که نیکی کند کسی که شناخت

که نیکی و بدی از خلق داستان ماند

نازپری احمدی · 16/7/21

ضرب دشمن اگر چه با ضرر است

زدن دوست جانگدازتر است

مکتبی شیرازی

paeez81 · 18/7/21

ضعف و عجز و فقر ما دانسته ای

درد مارا هم دوا دانسته ای

مولوی

نازپری احمدی · 22/7/21

ضرورت است که پیش تو پنجه نگشایم

مرا که قوت بازوی زورمند تو نیست!

paeez81 · 22/7/21

ضایع مکن این دم ار دلت سودا نیست

کین باقی عمر را بقا پیدا نیست

~XFateMeHX~ · 3/8/21

ضمیرم را سپاس اندیشه گردان
زبانم را ستایش پیشه گردان

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی