مشاعره با حرف ص

moh@mad · 29/3/22

حنانه سادات هاشمی گفت:
ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺭﻩ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺑﮕﯿﺮﯼ
ﻋﻤﺮﺕ ﺑﻪ ﻫﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﯿﺮﯼ

صنما گر ز خط و خال تو فرمان آرند
این دل خسته مجروح مرا جان آرند
خنک ان روز خوشا وقت که در مجلس ما
ساقیان دست تو گیرند و به مهمان ارند

paeez81 · 1/1/23

صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
گوهر هر کس از این لعل، توانی دانست

moh@mad · 4/1/23

paeez81 گفت:
صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
گوهر هر کس از این لعل، توانی دانست

صلاح از ما چه می‌جویی که مستان را صلا گفتیم
به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیم

POURIA · 11/3/23

moh@mad گفت:
صلاح از ما چه می‌جویی که مستان را صلا گفتیم
به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیم

صوفیان آمدند از چپ و راست
در به در کو به کو که باده کجاست

moh@mad · 11/3/23

POURIA گفت:
صوفیان آمدند از چپ و راست
در به در کو به کو که باده کجاست

صبر کن ای دل پرغصه در این فتنه و شور

گرچه از قصه ما می ترکد سنگ صبور

niloofar.H · 11/5/23

صبح و شام از پی دوانم روز تا شب منتظر
همرهی با او میسر نیست یک گامم هنوز

*NiLOOFaR* · 13/5/23

صاف و درد
غنچه‌ای گفت به پژمرده گلی
که ز ایام، دلت زود آزرد
آب، افزون و بزرگست فضا
ز چه رو، کاستی و گشتی خرد
زینهمه سبزه و گل، جز تو کسی
نه فتاد و نه شکست و نه فسرد
گفت، زنگی که در آئینهٔ ماست

moh@mad · 15/5/23

Niloofar.r گفت:
صاف و درد
غنچه‌ای گفت به پژمرده گلی
که ز ایام، دلت زود آزرد
آب، افزون و بزرگست فضا
ز چه رو، کاستی و گشتی خرد
زینهمه سبزه و گل، جز تو کسی
نه فتاد و نه شکست و نه فسرد
گفت، زنگی که در آئینهٔ ماست