مشاعره با حرف س

Moubina · 7/1/23

moh@mad گفت:
سر برآرید حریفان که سبویی بزنیم
خواب را رخت بپیچیم و به سویی بزنیم

سـ*ـاقی ازل چو از نحبت دم زد
این قرعه بنام زاده ادم زد
بگرف یکی جام ز خمخانه عشق
یک جرعه فشاند و عالمی برهم زد

Morad · 7/1/23

Moubina گفت:
سـ*ـاقی ازل چو از نحبت دم زد
این قرعه بنام زاده ادم زد
بگرف یکی جام ز خمخانه عشق
یک جرعه فشاند و عالمی برهم زد

سوختم از آتش دل در میان موج اشک

شوربختی بین که در آ*غو*ش دریا سوختم

Morad · 7/1/23

سـ*ـینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی

دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

moh@mad · 9/1/23

Morad گفت:
سـ*ـینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی

دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

ستیزه کن که ز خوبان ستیزه شیرینست
بهانه کن که بتان را بهانه آیینست

Moubina · 9/1/23

moh@mad گفت:
ستیزه کن که ز خوبان ستیزه شیرینست
بهانه کن که بتان را بهانه آیینست

سـ*ـاقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
کار چراغ خلوتیان باز در گرفت

moh@mad · 9/1/23

Moubina گفت:
سـ*ـاقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
کار چراغ خلوتیان باز در گرفت

سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
که زنده ابدست آدمی که کشته اوست

Moubina · 9/1/23

moh@mad گفت:
سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
که زنده ابدست آدمی که کشته اوست

سـ*ـاقی و مطرب و می‌ جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست؟

moh@mad · 14/1/23

Moubina گفت:
سـ*ـاقی و مطرب و می‌ جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست؟

سـ*ـاقی نداده ساغر چندان نموده مستم
کز خود خبر ندارم در عالمی که هستم

از بس قدح کشیدم در کوی می فروشان
هم جامه را دریدم، هم شیشه را شکستم

matieh · 20/1/23

سپید برف برآمد به کوهسار سیاه
و چون درونه شد آن سرو بـ*ـو*ستان آرای
و آن کجا بگوارید ناگوار شده‌ست
و آن کجا نگزایست گشت زود گزای

moh@mad · 22/1/23

matieh گفت:
سپید برف برآمد به کوهسار سیاه
و چون درونه شد آن سرو بـ*ـو*ستان آرای
و آن کجا بگوارید ناگوار شده‌ست
و آن کجا نگزایست گشت زود گزای

سودای عشق خوبان از سربدر کن، ای دل
در کوی نیک نامی لـ*ـختی گذر کن، ای دل

دنیی و دین و دانش در کار عشق کردی
زین کار غصه بینی، کار دگر کن، ای دل

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی