- عضویت
- 15/1/20
- ارسال ها
- 134
- امتیاز واکنش
- 1,025
- امتیاز
- 163
- محل سکونت
- Krj
- زمان حضور
- 1 روز 3 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
دوباره به شهاب نگاه کردم، لبخندی اجباری بر چهرهام نشاندم و بی توجه به دست دراز شدهاش گفتم:
- ممنون آقا شهاب، خیلی خوشحالم که بعد این همه سال میبینمت.
دستش را انداخت و با خندهای آرام گفت:
- منم همینطور.
بعد هم با تعارفات خاله و شوهرخاله، همگی داخل شدیم و بعد از احوالپرسی با بقیهی مهمانها، روی مبل آجری رنگ کنار ملیحه و مامان نشستم...
- ممنون آقا شهاب، خیلی خوشحالم که بعد این همه سال میبینمت.
دستش را انداخت و با خندهای آرام گفت:
- منم همینطور.
بعد هم با تعارفات خاله و شوهرخاله، همگی داخل شدیم و بعد از احوالپرسی با بقیهی مهمانها، روی مبل آجری رنگ کنار ملیحه و مامان نشستم...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان خواب تلخ | z.moradi.g کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: