خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
با سلام درخواست نقد رمانم رو دارم مچكرم
نام رمان: اين بود زندگي
نويسنده: سميه سادات هاشمي جزي
ژانر: اجتماعي، عاشقانه
ناظر: The unborn
ویرایستار: گروه ویراستاران
خلاصه:
زماني كه فكر مي‌كني همه چيز آرام است، زماني كه آماده‌اي براي شروع، تنها يك جرقه همه چيز را شعله‌ور مي‌كند.
دختر و پسري آماده ازدواج مي‌شوند.
اما روز مرگي‌ها دختر را به فكر فرو مي‌برد.
آيا مي‌خواهد زندگي شبيه مادرش داشته باشد؟


نقد و بررسی رمان این بود زندگی | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: حنانه سادات میرباقری، Ghazaleh.A، Mahla_Bagheri و 5 نفر دیگر

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
به نام خداوند لوح و قلم حقیقت نگار وجود و عدم

نقد و بررسی رمان این بود زندگی

از «این بود زندگی» دریافتم با داستانی از بطن جامعه طرف هستم. داستانی که ممکن است هرکسی در گوشه و کنار زندگی روزمره اش نمونه ان را دیده و حتی برای شخصیت های ان دلسوزی کند.
فضای ارامی که از نام دریافت کردم باعث جذب من به رمان شد. دانستم رمان باید درحوالی روزمرگی های زندگی پرسه زند و خلاصه نیز مهر تاییدی به برداشتم می‌زد. اما با خواندن متن داستان متوجه شدم ماجرا جور دیگریست و تنها اشاره کوچکی به روزمرگی ها شده است.
این بود زندگی رمان پر قصه ای بود. به نظر می‌اید هدف اصلی نویسنده بیان ظاهر بینی افراد و عدم توجه به روح انسانی بوده است اما این را نمی‌توان از خلاصه رمان برداشت کرد. بهتر بود اشاره کوچکی به موضوع و گره اصلی رمان می‌شد تا خواننده با برداشت نادرستی از داستان، شروع به خواندن نکند.
کما اینکه جلد رمان، چهره دختری رنجور با رنگهای تیره را به تصویر می‌کشد که خبری از کاور ژانر عاشقانه ندارد و با ضمیمه متن کمی حس و حال تراژدی بودن را به جان خواننده تزریق می‌کند. در حالی که تراژدی در میان ژانر های انتخابی نویسنده جایگاهی ندارد. استفاده از رنگ های گرم نظیر قرمز و نارنجی و زرد و یا حتی استفاده از متنی عاشقانه می‌شد این ژانر را در ویترین کتابتان جا داد.
شروع رمان با هجوم دسته ای از سوالات برای مخاطب همراه بود. توصیفات جان دار حالات و احساسات علی درک یک مرد شکست خورده را به خوبی در ذهن جا می‌انداخت. سوالات و گره هایی که دائم از خود می‌پرسیدم، چه کسی علی را رد کرده؟ برای چه؟ ایا این رد کردن به دلیل همان روزمرگی بود که در خلاصه سخن از ان گفته شده است؟ پرسش سازی در ذهن این امتیاز را به شما می‌داد تا بتوانید خواننده را با خود همراه کنید.
قاصدک، دخترک روستایی که اسیر برادرش مجبور به ازدواج با پیرمردی بود؛ همچون قاصدی گویی خبر رسان این امر بود که زمان ازدواج علی فرا رسیده است!
راستش را بخواهید تماس علی با مادرش و درخواست برای سرو سامان دادن او درست یک هفته بعد از بهم خوردن نامزدی‌اش توی کتم نمی‌رود.
کاش اندکی سرعت این بخش از رمان را پایین می‌اوردید تا اندوه علی اندکی از دل خواننده پاک شود و بعد تصمیم به ازدواجش را رو می‌کردید.
علی پزشکی سی و چهار ساله با چشمانی سبز رنگ و بور، خجالتی و مذهبی و منطقی. البته با شیطنت های مردانه ای که گویی گهگداری از دست در می‌رود؛ یکی از کرکتر های اصلی رمان بود.
کات!
درست وقتی درحال آشنایی و هم ذات پنداری با علی بودیم؛ ناگهان به گوشه ای دیگر از زمان و مطب پریناز پرتاب می‌شویم. اینجا نقطه اشنایی با شادی است!
شادی سی ساله، دختری تحصیل کرده از المان است، دختری پرورش یافته در خانواده ای مذهبی، سفید پوست و تپل! مغرور به طبقه اجتماعی خود.
او خسته از زنجیری که اعتقادات خانوادگی اش به پایش بسته بود قصد دارد نامزدی اش را علی را بهم بزند. کما اینکه دلیل اصلی او علاقمند شدن به سیاوش پر شور و به اصطلاح «شاخ» است.
فاطمه بیست و هفت ساله دانشجوی پزشکی، هفته ای بعد از بهم خوردن نامزدی، وارد داستان میشود. زیبایی او در داستان، از طرف دیگران ستایش می‌شد و اخلاقش زبانزد همه بود. پر حرفی و شیطنت از ویژگی های برجسته او بشمار می‌رود.
نامزدی او با علی و برخورد های ان دو با یکدیگر و سپس تغییر رفتار علی می‌توانست در ذهن خواننده این تصور را ایجاد کند که هدف نویسنده مقصر جلوه دادن شادی است؛ اگر چه شاید هدف این نباشد، اما با توجه به پیش زمینه ای که از داستان های این چنینی داریم، می‌تواند این برداشت در ذهن ایجاد شود و خواننده ا از ادامه رمان منصرف شود و دادش در بیاید:

-یعنی چه؟! الان شادی مقصره؟ پسره هم تحصیل کرده است و باید می‌تونست روابطش با نامزدش رو کنترل کنه. همیشه همینه! شادی شد بدجنس و فاطمه شاهزاده مهربون!
این نوعی برداشت می‌تواند در ذهن خواننده جای گیرد و بدون انکه فرصت اگاهی از ادامه و هدف اصلی داستان را داشته باشد، داستان را رها ‌کند.
ازدواج شادی و سیاوش نتیجه ای مشخص داشت! برای مثال شکست خوردن شادی را پیش بینی می‌کردم و این قابل پیش بینی بودن ریتم داستان میتواند به مذاق خیلی از خوانندگان خوش نیاید و گره های داستان را باز شده ببیند. کما اینکه رد پای بهزاد به من این گمان را می‌داد که داستان را با او به پایان برسانیم و با محقق شدن این افتاق متوجه درستی گمانم شدم. کاش کمی پیچ و گره های داستان بیشتر می‌بود تا خواننده مشتاق به گره گشایی شود و داستان را به اصطلاح رو نبیند.
جلسات مشاوره شادی و سیاوش از جمله صحنه های خوب رمان بود که ژانر اجتماعی و همچنین هدف اصلی نویسنده که ظاهر بینی و نارضایتی همسر از ظاهر همسر خود است را به خوبی کاور می‌کرد اما کاش کمی بیشتر روی این مطلب مانور داده می‌شد که قطع به یقین باعث جذابیت بیشتر داستان نیز می‌شد.
بهزاد با تماس علی و اگاهی از اوضاع به طور رسمی وارد داستان می‌شود. او ابتدا از درخواست کمک علی ناراحت و به فکر شروع رابـ*ـطه ای جدید با میسا دانشجوی خود است اما ناگهان نظرش عوض شده و به فکر کمک به شادی میفتد.
او فردی 42 ساله بود که عاشق شادی بوده و به صورت غیر مستقیم کمک های زیادی به سرپا شدنش کرد.
کات!
در رمان شاهد تعداد زیادی برش و جهش به سمتی دیگر، با زمانی متفاوت بودیم. این کار و داشتن راوی های متفاوت برای داستان کمی توی ذوق خواننده می‌زند و باعث گیج شدن می‌شود. خواننده با علی انس می‌گیرد و ناگهان شادی وسط داستان می‌پرد! تا به شادی عادت می‌کنیم فاطمه جفت پا وسط ذهن فرود می‌اید و بعد نوبت سیاوش است و...
با توجه به زیاد بودن شخصیت ها بهتر بود نویسنده به جای راوی قرار دادن چند شخصیت، از سوم شخص بهره بگیرد تا همه قسمت های داستان را پوشش دهد. از طرفی جهش های زمانی رمان باعث سردرگمی و گیجی خواننده می‌شد.
شما ابتدای هر صحنه، نام راوی، لوکیشن، زمان و یا حالت را ذکر می‌کردید.
این شیوه و ذکر لوکیشن و.. بیشتر برای نمایشنامه نویسی کاربرد دارد و در رمان شما باید با توصیفات و روایت داستان این داده ها را به ذهن خواننده منتقل کنید.
این بود زندگی در توصیفات حالات و احساسات خوب کار کرد؛ نویسنده می‌توانست حس شکست علی و شادی را به خوبی درک کند و حس همدردی داشته باشد اما جای توصیف مکان و ظاهر عجیب خالی بود. همونطور که در خلال توضیحاتم شخصیت ها رو معرفی کردم اما خبر چندانی از توصیفات ظاهریشان نبود!
از فاطمه تنها زیبا بودنش نقطه پر رنگ بود و شادی سفید و تپل بودنش.
کاش نویسنده توصیفات چهره را به روش قطره ای و نه با تزریق ناگهانی! به متن داستان اضافه می‌کرد. منظور از روش قطره ای روش بیان توصیفات در لا به لای جملات رمان، بدون انکه باعث ازار خواننده شود است. برای مثال:
دستمال را روی چشمان بادامی اش فشرد. لبخند تلخی روی لبان باریک صورتش نشست. خیره به دو گوی عسلی مقابلش گفت:
-...

«بینش ظاهر غبار دیده باطن بود
خاک زن در چشم ظاهر تا به جان بینا شوی»

این بود زندگی رمانی از بطن اجتماع و بیانگر ظاهر بینی برخی شخصیت ها همچون سیاوش و.. بود.
سیاوش با ظاهر بینی خود چشم به روی باطن و خوی نیک شادی بست و نویسنده به خوبی توانست این بعد از جامعه را به تصویر بکشد و به ان بپردازد.
در کنار این نویسنده با اشاراتی به فضای خانواده و فامیل نمایانگر طعنه ها و غیبت های بعد از انتخاب شد که در بسیاری از خانه ها رواج دارد؛ میتوانم به عنوان مثال از این بند یاد کنم:
«پدرم کارخانه رفته بود و مادرم سفره حضرت رقیه منزل دایي عمادم بود. به گلي خانم لیست غذایي رژیمم را دادم و سوار خودرو شدم. مي‌دانم امروز به جای سفره حضرت رقیه، سفره شادی پهن است! »

با عرض خسته نباشید خدمت نویسنده گرامی
mahaflaki
کادر نقد انجمن رمان98
1399/4/5


نقد و بررسی رمان این بود زندگی | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زینب نامداری، حنانه سادات میرباقری، Aseman Najm و 7 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,489
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
به نام ایزد یکتا

نقد و برسی رمان این بود زندگی

اگر به من بگویند "رمان این بود زندگی" اولین چیزی که به یاد می‌آورم و خواهم گفت "توصیفات" است! در اکثر رمان‌ها با کمبود توصیفات مواجه هستیم اما این بود زندگی نه، توصیفات کافی و گیرایی وجود داشتند. از جمله توصیفات حالت و احساس به صورت بارز می‌درخشید. نو بودن کلمات کاربردی، آرایه‌های مناسب و ساختار ادبی هم جذابیت به متون اضافه می‌کرد.
رمان‌های اجتماعی از نظر اصول انتظار می‌رود بر اساس دو پایه نوشته شود (واقعیت و واقعیت!) یعنی در ژانر اجتماعی جایی برای اغراق و تخیل بیش از حد وجود ندارد. به عنوان یک منتقد، باتوجه به ژانر اجتماعی کتاب ترجیح می‌دهم باور پذیری و شخصیت سازی را در الویت قرار بدم.
می‌توانم بگویم رمان این بود زندگی در این باره تقریبا موفق عمل کرده بود! ایده کلی باور پذیر است اما به دلیل بی‌توجهی به برخی جزئیات بعضی رخدادها غیرقابل باور جلوه داد.
در شخصیت سازی کارکترها از نظرم کشش خاصی ندارند، اما روی اخلاق، رفتار و واکنش‌های شخصیت‌ها خوب کار شده بود و این باعث قابل لمس بودن آنها است! مخصوصا کارکتر شادی که هم از نظر ظاهری هم باطنی خوب پرداخته شده. فقط باتوجه به سن شخصیت‌ها انتظار می‌رفت رفتارهای بالغ‌تری داشته باشند مخصوصا شادی و بهزاد. درسته شما با هدفی سعی کردید کمی روح آنها را جوان تر نشان دهید اما این باورپذیری رمان را کاهش می‌داد!
همان‌طور که هیچ کتابی بی نقص نیست رمان این بود زندگی هم اشکالاتی درباره باور پذیری و بقیه موارد داشت. هرچند ایده کلی باور پذیر بود اما جزئیاتی وجود داشتند که نادرست پردازش شدند.
برای مثال یکی از مواردی که در آن بوی اغراق می‌آمد واکنش عجیب مادر شادی نسبت به نامزدی فاطمه و علی بود. هر چقدر فکر کردم توجیهی برای این برخورد پیدا نکردم!
همچنین نقش قاصدک در ابتدا و ادامه داستان دلیل چندانی نداشت. می‌توانستید درباره او توضیحات گسترده‌تری بدهید.
نویسنده قلم روانی دارد و قادر بود در اینگونه موارد توضیحات بیشتری دهد اما متاسفانه ساده گذشت! همیشه به یاد داشته باشید برای خط به خط رمان "دلیل" بیاورید، چه منطقی چه احساسی!
هرچند این موارد بسیار کم بود و دلیل بر ضعیف بودن سطح اثر نیست. باز هم می‌گویم: شما قلمتان قوی است! این یعنی می‌توانستید اما عجله کردید!
در زاویه دید دائم تغیراتی پدید آمد و باعث پیچیدگی و سردرگمی خواننده بود. از آن جایی که نویسنده این بود زندگی در توصیفات و باورپذیری توانایی کافی را دارد بهتر بود از زاویه سوم شخص مفرد برای نگارش استفاده کند.
درکل می‌توانم بگویم نویسنده به جزئیات توجه نداشت و عجله کرد! شاید موارد کوچک برای نویسنده مهم نباشد اما خواننده برای تجسم بهتر نیاز به تک تک جزئیات ریز دارد! حتی در توصیفات که موفق بودید توصیف مکان اصلا در رمان دیده نمی‌شد!
شروع رمان به نظرم یکی از نکات مثبت رمان بود و خبر از شکست احساسی مردی می‌داد. به اندازه کافی کنجکاو کننده و در عین حال ساده بود! شروعی که نو نبود اما زیبا و دلنشین است.
اگر بخواهم نکته مثبت دیگر را ذکر کنم قاطع می‌گویم "عنوان و محتوا!" عنوان رمان این بود زندگی به وضوح ژانر اجتماعی و محتوا را دربر می‌گیرد. علاوه بر مرتبط بودن به ژانر و موضوع گیرا هم می‌باشد.
محتوایی نوین در کل نبود اما کلیشه هم نیست! داستان پردازی قوی اثر به نظرم محتوا را با این حال گیرا نشان می‌دهد. در کتاب‌های اجتماعی بسیار به مشکلات ازدواج پرداخته شده اما نویسنده توانست با داستان پردازی متفاوت و قوی ظاهری تازه به آن ببخشد!
پیرنگ داستان زیاد غافلگیر کننده نبود، رخداد‌هایی قابل حدس برای خواننده وجود داشت. نمی‌توان گفت این یک ضعف است اما معماها و غافلگیری‌ها باعث جذاب‌تر شدن اثر می‌شود! حتی پایان رمان که بنده انتظار اتفاقی متفاوت بودم قانع‌ام نکرد.
یک نقد جزئی هم از خلاصه، مقدمه و جلد می‌گویم. با خلاصه شروع می‌کنم، در حقیقت خوب نبود! انگار یک محوریت کلی از داستان بود و کششی نداشت، سوالی که در آخر پرسیده شده بود از جذابیت آن کاست.
مقدمه برخلاف خلاصه مناسب و از نظر اصول مقدمه نویسی قابل قبول بود. جلد ارتباط کافی با محتوا یا اسم نداشت. در جلد مهم است که ویژگی‌هایی را دارا باشد: اول ژانر، دوم محتوا و سوم اسم. من متاسفانه هیچکدام را در جلد پیدا نکردم! بیشتر از عاشقانه و اجتماعی ژانر تراژدی را نشان می‌داد. شناسنامه رمان اولین قدم برای جذب مخاطب است، عده‌ای با نگاه به جلد و عده‌ای دیگر با شروع یا خلاصه تصمیم بر خواندن رمان می‌گیرند! در آینده روی این مورد فکر کنید.
جدا از بقیه موارد، مسئله‌ای که در ذهنم به جا مانده این جملات در ابتدای پست‌ها بود:

چند روز بعد، روبروي دانشگاه دختر عموي علي انتخاب همسر براي علي فاطمه

چند روز بعد فاطمه در روز خواستگاري
اختیار دست شماست اما ترجیحا در آثار بعدیتون این کار را انجام ندهید! در پیرنگ داستان تمام این‌ها مشخص می‌شود و نیازی بر ذکر نیست.
در کل رمان این بود زندگی با تمام نقص‌ها و نکات قوت اثری زیبا بود و از خواندن آن بسی لـ*ـذت بردم. نقد را با گفتن یک خسته نباشید به نویسنده گرامی به پایان می‌رسانم و آرزوی موفقیت خویش را همراه وی بدرقه می‌کنم:)


سپاس بابت انتقاد پذیریتون
Hades
کادر نقد رمان 98


نقد و بررسی رمان این بود زندگی | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: حنانه سادات میرباقری، Mahla_Bagheri، Ghazaleh.A و 5 نفر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام خداوند لوح و قلم حقیقت نگار وجود و عدم

نقد و بررسی رمان این بود زندگی

از «این بود زندگی» دریافتم با داستانی از بطن جامعه طرف هستم. داستانی که ممکن است هرکسی در گوشه و کنار زندگی روزمره اش نمونه ان را دیده و حتی برای شخصیت های ان دلسوزی کند.
فضای ارامی که از نام دریافت کردم باعث جذب من به رمان شد. دانستم رمان باید درحوالی روزمرگی های زندگی پرسه زند و خلاصه نیز مهر تاییدی به برداشتم می‌زد. اما با خواندن متن داستان متوجه شدم ماجرا جور دیگریست و تنها اشاره کوچکی به روزمرگی ها شده است.
این بود زندگی رمان پر قصه ای بود. به نظر می‌اید هدف اصلی نویسنده بیان ظاهر بینی افراد و عدم توجه به روح انسانی بوده است اما این را نمی‌توان از خلاصه رمان برداشت کرد. بهتر بود اشاره کوچکی به موضوع و گره اصلی رمان می‌شد تا خواننده با برداشت نادرستی از داستان، شروع به خواندن نکند.
کما اینکه جلد رمان، چهره دختری رنجور با رنگهای تیره را به تصویر می‌کشد که خبری از کاور ژانر عاشقانه ندارد و با ضمیمه متن کمی حس و حال تراژدی بودن را به جان خواننده تزریق می‌کند. در حالی که تراژدی در میان ژانر های انتخابی نویسنده جایگاهی ندارد. استفاده از رنگ های گرم نظیر قرمز و نارنجی و زرد و یا حتی استفاده از متنی عاشقانه می‌شد این ژانر را در ویترین کتابتان جا داد.
شروع رمان با هجوم دسته ای از سوالات برای مخاطب همراه بود. توصیفات جان دار حالات و احساسات علی درک یک مرد شکست خورده را به خوبی در ذهن جا می‌انداخت. سوالات و گره هایی که دائم از خود می‌پرسیدم، چه کسی علی را رد کرده؟ برای چه؟ ایا این رد کردن به دلیل همان روزمرگی بود که در خلاصه سخن از ان گفته شده است؟ پرسش سازی در ذهن این امتیاز را به شما می‌داد تا بتوانید خواننده را با خود همراه کنید.
قاصدک، دخترک روستایی که اسیر برادرش مجبور به ازدواج با پیرمردی بود؛ همچون قاصدی گویی خبر رسان این امر بود که زمان ازدواج علی فرا رسیده است!
راستش را بخواهید تماس علی با مادرش و درخواست برای سرو سامان دادن او درست یک هفته بعد از بهم خوردن نامزدی‌اش توی کتم نمی‌رود.
کاش اندکی سرعت این بخش از رمان را پایین می‌اوردید تا اندوه علی اندکی از دل خواننده پاک شود و بعد تصمیم به ازدواجش را رو می‌کردید.
علی پزشکی سی و چهار ساله با چشمانی سبز رنگ و بور، خجالتی و مذهبی و منطقی. البته با شیطنت های مردانه ای که گویی گهگداری از دست در می‌رود؛ یکی از کرکتر های اصلی رمان بود.
کات!
درست وقتی درحال آشنایی و هم ذات پنداری با علی بودیم؛ ناگهان به گوشه ای دیگر از زمان و مطب پریناز پرتاب می‌شویم. اینجا نقطه اشنایی با شادی است!
شادی سی ساله، دختری تحصیل کرده از المان است، دختری پرورش یافته در خانواده ای مذهبی، سفید پوست و تپل! مغرور به طبقه اجتماعی خود.
او خسته از زنجیری که اعتقادات خانوادگی اش به پایش بسته بود قصد دارد نامزدی اش را علی را بهم بزند. کما اینکه دلیل اصلی او علاقمند شدن به سیاوش پر شور و به اصطلاح «شاخ» است.
فاطمه بیست و هفت ساله دانشجوی پزشکی، هفته ای بعد از بهم خوردن نامزدی، وارد داستان میشود. زیبایی او در داستان، از طرف دیگران ستایش می‌شد و اخلاقش زبانزد همه بود. پر حرفی و شیطنت از ویژگی های برجسته او بشمار می‌رود.
نامزدی او با علی و برخورد های ان دو با یکدیگر و سپس تغییر رفتار علی می‌توانست در ذهن خواننده این تصور را ایجاد کند که هدف نویسنده مقصر جلوه دادن شادی است؛ اگر چه شاید هدف این نباشد، اما با توجه به پیش زمینه ای که از داستان های این چنینی داریم، می‌تواند این برداشت در ذهن ایجاد شود و خواننده ا از ادامه رمان منصرف شود و دادش در بیاید:

-یعنی چه؟! الان شادی مقصره؟ پسره هم تحصیل کرده است و باید می‌تونست روابطش با نامزدش رو کنترل کنه. همیشه همینه! شادی شد بدجنس و فاطمه شاهزاده مهربون!
این نوعی برداشت می‌تواند در ذهن خواننده جای گیرد و بدون انکه فرصت اگاهی از ادامه و هدف اصلی داستان را داشته باشد، داستان را رها ‌کند.
ازدواج شادی و سیاوش نتیجه ای مشخص داشت! برای مثال شکست خوردن شادی را پیش بینی می‌کردم و این قابل پیش بینی بودن ریتم داستان میتواند به مذاق خیلی از خوانندگان خوش نیاید و گره های داستان را باز شده ببیند. کما اینکه رد پای بهزاد به من این گمان را می‌داد که داستان را با او به پایان برسانیم و با محقق شدن این افتاق متوجه درستی گمانم شدم. کاش کمی پیچ و گره های داستان بیشتر می‌بود تا خواننده مشتاق به گره گشایی شود و داستان را به اصطلاح رو نبیند.
جلسات مشاوره شادی و سیاوش از جمله صحنه های خوب رمان بود که ژانر اجتماعی و همچنین هدف اصلی نویسنده که ظاهر بینی و نارضایتی همسر از ظاهر همسر خود است را به خوبی کاور می‌کرد اما کاش کمی بیشتر روی این مطلب مانور داده می‌شد که قطع به یقین باعث جذابیت بیشتر داستان نیز می‌شد.
بهزاد با تماس علی و اگاهی از اوضاع به طور رسمی وارد داستان می‌شود. او ابتدا از درخواست کمک علی ناراحت و به فکر شروع رابـ*ـطه ای جدید با میسا دانشجوی خود است اما ناگهان نظرش عوض شده و به فکر کمک به شادی میفتد.
او فردی 42 ساله بود که عاشق شادی بوده و به صورت غیر مستقیم کمک های زیادی به سرپا شدنش کرد.
کات!
در رمان شاهد تعداد زیادی برش و جهش به سمتی دیگر، با زمانی متفاوت بودیم. این کار و داشتن راوی های متفاوت برای داستان کمی توی ذوق خواننده می‌زند و باعث گیج شدن می‌شود. خواننده با علی انس می‌گیرد و ناگهان شادی وسط داستان می‌پرد! تا به شادی عادت می‌کنیم فاطمه جفت پا وسط ذهن فرود می‌اید و بعد نوبت سیاوش است و...
با توجه به زیاد بودن شخصیت ها بهتر بود نویسنده به جای راوی قرار دادن چند شخصیت، از سوم شخص بهره بگیرد تا همه قسمت های داستان را پوشش دهد. از طرفی جهش های زمانی رمان باعث سردرگمی و گیجی خواننده می‌شد.
شما ابتدای هر صحنه، نام راوی، لوکیشن، زمان و یا حالت را ذکر می‌کردید.
این شیوه و ذکر لوکیشن و.. بیشتر برای نمایشنامه نویسی کاربرد دارد و در رمان شما باید با توصیفات و روایت داستان این داده ها را به ذهن خواننده منتقل کنید.
این بود زندگی در توصیفات حالات و احساسات خوب کار کرد؛ نویسنده می‌توانست حس شکست علی و شادی را به خوبی درک کند و حس همدردی داشته باشد اما جای توصیف مکان و ظاهر عجیب خالی بود. همونطور که در خلال توضیحاتم شخصیت ها رو معرفی کردم اما خبر چندانی از توصیفات ظاهریشان نبود!
از فاطمه تنها زیبا بودنش نقطه پر رنگ بود و شادی سفید و تپل بودنش.
کاش نویسنده توصیفات چهره را به روش قطره ای و نه با تزریق ناگهانی! به متن داستان اضافه می‌کرد. منظور از روش قطره ای روش بیان توصیفات در لا به لای جملات رمان، بدون انکه باعث ازار خواننده شود است. برای مثال:
دستمال را روی چشمان بادامی اش فشرد. لـ*ـبخند تلخی روی لـ*ـبان باریک صورتش نشست. خیره به دو گوی عسلی مقابلش گفت:
-...

«بینش ظاهر غبار دیده باطن بود
خاک زن در چشم ظاهر تا به جان بینا شوی»

این بود زندگی رمانی از بطن اجتماع و بیانگر ظاهر بینی برخی شخصیت ها همچون سیاوش و.. بود.
سیاوش با ظاهر بینی خود چشم به روی باطن و خوی نیک شادی بست و نویسنده به خوبی توانست این بعد از جامعه را به تصویر بکشد و به ان بپردازد.
در کنار این نویسنده با اشاراتی به فضای خانواده و فامیل نمایانگر طعنه ها و غیبت های بعد از انتخاب شد که در بسیاری از خانه ها رواج دارد؛ میتوانم به عنوان مثال از این بند یاد کنم:
«پدرم کارخانه رفته بود و مادرم سفره حضرت رقیه منزل دایي عمادم بود. به گلي خانم لیست غذایي رژیمم را دادم و سوار خودرو شدم. مي‌دانم امروز به جای سفره حضرت رقیه، سفره شادی پهن است! »

با عرض خسته نباشید خدمت نویسنده گرامی
mahaflaki
کادر نقد انجمن رمان98
1399/4/5
ممنون از بزرگواري شما
بسيار مفيد واقع شد


نقد و بررسی رمان این بود زندگی | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: حنانه سادات میرباقری، Narges_Alioghli، ~HadeS~ و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام ایزد یکتا

نقد و برسی رمان این بود زندگی

اگر به من بگویند "رمان این بود زندگی" اولین چیزی که به یاد می‌آورم و خواهم گفت "توصیفات" است! در اکثر رمان‌ها با کمبود توصیفات مواجه هستیم اما این بود زندگی نه، توصیفات کافی و گیرایی وجود داشتند. از جمله توصیفات حالت و احساس به صورت بارز می‌درخشید. نو بودن کلمات کاربردی، آرایه‌های مناسب و ساختار ادبی هم جذابیت به متون اضافه می‌کرد.
رمان‌های اجتماعی از نظر اصول انتظار می‌رود بر اساس دو پایه نوشته شود (واقعیت و واقعیت!) یعنی در ژانر اجتماعی جایی برای اغراق و تخیل بیش از حد وجود ندارد. به عنوان یک منتقد، باتوجه به ژانر اجتماعی کتاب ترجیح می‌دهم باور پذیری و شخصیت سازی را در الویت قرار بدم.
می‌توانم بگویم رمان این بود زندگی در این باره تقریبا موفق عمل کرده بود! ایده کلی باور پذیر است اما به دلیل بی‌توجهی به برخی جزئیات بعضی رخدادها غیرقابل باور جلوه داد.
در شخصیت سازی کارکترها از نظرم کشش خاصی ندارند، اما روی اخلاق، رفتار و واکنش‌های شخصیت‌ها خوب کار شده بود و این باعث قابل لمس بودن آنها است! مخصوصا کارکتر شادی که هم از نظر ظاهری هم باطنی خوب پرداخته شده. فقط باتوجه به سن شخصیت‌ها انتظار می‌رفت رفتارهای بالغ‌تری داشته باشند مخصوصا شادی و بهزاد. درسته شما با هدفی سعی کردید کمی روح آنها را جوان تر نشان دهید اما این باورپذیری رمان را کاهش می‌داد!
همان‌طور که هیچ کتابی بی نقص نیست رمان این بود زندگی هم اشکالاتی درباره باور پذیری و بقیه موارد داشت. هرچند ایده کلی باور پذیر بود اما جزئیاتی وجود داشتند که نادرست پردازش شدند.
برای مثال یکی از مواردی که در آن بوی اغراق می‌آمد واکنش عجیب مادر شادی نسبت به نامزدی فاطمه و علی بود. هر چقدر فکر کردم توجیهی برای این برخورد پیدا نکردم!
همچنین نقش قاصدک در ابتدا و ادامه داستان دلیل چندانی نداشت. می‌توانستید درباره او توضیحات گسترده‌تری بدهید.
نویسنده قلم روانی دارد و قادر بود در اینگونه موارد توضیحات بیشتری دهد اما متاسفانه ساده گذشت! همیشه به یاد داشته باشید برای خط به خط رمان "دلیل" بیاورید، چه منطقی چه احساسی!
هرچند این موارد بسیار کم بود و دلیل بر ضعیف بودن سطح اثر نیست. باز هم می‌گویم: شما قلمتان قوی است! این یعنی می‌توانستید اما عجله کردید!
در زاویه دید دائم تغیراتی پدید آمد و باعث پیچیدگی و سردرگمی خواننده بود. از آن جایی که نویسنده این بود زندگی در توصیفات و باورپذیری توانایی کافی را دارد بهتر بود از زاویه سوم شخص مفرد برای نگارش استفاده کند.
درکل می‌توانم بگویم نویسنده به جزئیات توجه نداشت و عجله کرد! شاید موارد کوچک برای نویسنده مهم نباشد اما خواننده برای تجسم بهتر نیاز به تک تک جزئیات ریز دارد! حتی در توصیفات که موفق بودید توصیف مکان اصلا در رمان دیده نمی‌شد!
شروع رمان به نظرم یکی از نکات مثبت رمان بود و خبر از شکست احساسی مردی می‌داد. به اندازه کافی کنجکاو کننده و در عین حال ساده بود! شروعی که نو نبود اما زیبا و دلنشین است.
اگر بخواهم نکته مثبت دیگر را ذکر کنم قاطع می‌گویم "عنوان و محتوا!" عنوان رمان این بود زندگی به وضوح ژانر اجتماعی و محتوا را دربر می‌گیرد. علاوه بر مرتبط بودن به ژانر و موضوع گیرا هم می‌باشد.
محتوایی نوین در کل نبود اما کلیشه هم نیست! داستان پردازی قوی اثر به نظرم محتوا را با این حال گیرا نشان می‌دهد. در کتاب‌های اجتماعی بسیار به مشکلات ازدواج پرداخته شده اما نویسنده توانست با داستان پردازی متفاوت و قوی ظاهری تازه به آن ببخشد!
پیرنگ داستان زیاد غافلگیر کننده نبود، رخداد‌هایی قابل حدس برای خواننده وجود داشت. نمی‌توان گفت این یک ضعف است اما معماها و غافلگیری‌ها باعث جذاب‌تر شدن اثر می‌شود! حتی پایان رمان که بنده انتظار اتفاقی متفاوت بودم قانع‌ام نکرد.
یک نقد جزئی هم از خلاصه، مقدمه و جلد می‌گویم. با خلاصه شروع می‌کنم، در حقیقت خوب نبود! انگار یک محوریت کلی از داستان بود و کششی نداشت، سوالی که در آخر پرسیده شده بود از جذابیت آن کاست.
مقدمه برخلاف خلاصه مناسب و از نظر اصول مقدمه نویسی قابل قبول بود. جلد ارتباط کافی با محتوا یا اسم نداشت. در جلد مهم است که ویژگی‌هایی را دارا باشد: اول ژانر، دوم محتوا و سوم اسم. من متاسفانه هیچکدام را در جلد پیدا نکردم! بیشتر از عاشقانه و اجتماعی ژانر تراژدی را نشان می‌داد. شناسنامه رمان اولین قدم برای جذب مخاطب است، عده‌ای با نگاه به جلد و عده‌ای دیگر با شروع یا خلاصه تصمیم بر خواندن رمان می‌گیرند! در آینده روی این مورد فکر کنید.
جدا از بقیه موارد، مسئله‌ای که در ذهنم به جا مانده این جملات در ابتدای پست‌ها بود:

چند روز بعد، روبروي دانشگاه دختر عموي علي انتخاب همسر براي علي فاطمه

چند روز بعد فاطمه در روز خواستگاري
اختیار دست شماست اما ترجیحا در آثار بعدیتون این کار را انجام ندهید! در پیرنگ داستان تمام این‌ها مشخص می‌شود و نیازی بر ذکر نیست.
در کل رمان این بود زندگی با تمام نقص‌ها و نکات قوت اثری زیبا بود و از خواندن آن بسی لـ*ـذت بردم. نقد را با گفتن یک خسته نباشید به نویسنده گرامی به پایان می‌رسانم و آرزوی موفقیت خویش را همراه وی بدرقه می‌کنم:)


سپاس بابت انتقاد پذیریتون
Hades
کادر نقد رمان 98
ممنون از شما
بسيار استفاده كردم
اين دومين رمانم بود و من قصد داشتم كه اين رمان رو كوتاه بنويسم
تمام شخصيته ها براساس حقيقت نوشته شده
كما اينكه بسيار در جامعه اين موارد رو ميبينيد
رفتار مادر شادي با شادي بعد از بهم خوردن نامزدي
بسيار رفتار عادي بود
بخاطر رفتار بچه گانه شادي مادر به صورت يك بمب خفته يك مرتبه منفجر شد
اميدوارم تونسته باشم در رمان بيان كنم كه علي هرچند فرد مومئن مهربان محترم بود و از نظر همه شادي بود كه باخت
اما در روند داستان متوجه شده باشند كه علي با خشك رفتار كردن زياد شادي رو دلسرد كرده بود

و اگر دو نفر بسيار افرادي خوب هستند قرار نيست بتونن با هم زندگي موفقي داشته باشند
خسته نباشيد ممنون از شما


نقد و بررسی رمان این بود زندگی | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: عروس شب، حنانه سادات میرباقری، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا