- عضویت
- 11/3/20
- ارسال ها
- 1,025
- امتیاز واکنش
- 17,409
- امتیاز
- 323
- سن
- 21
- محل سکونت
- زیر گنبد کبود
- زمان حضور
- 92 روز 19 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
در ابتدای کتاب کمی درباره زندگی نویسنده و ماجرایی که به شکلگیری این رمان انجامید، توضیح داده شده: «ماریو بارگاس یوسا در آرکیپای پِرو به دنیا آمد. دوران کودکی او با تلخی سپری شد و دو سالی را نیز که در دبیرستان نظام گذراند تاثیری ژرف و پایا بر او گذاشت. نگرش داروینگرایانه او نسبت به زندگی حاصل تجربه همین دو سال است، نگرشی که، مطابق اصول آن، افراد ضعیف زیر پاها خرد میشوند و تنها کسانی زنده میمانند که با سیاهکاریهای زمانه مجهز شده باشند.»
بخش گستردهای از این رمان در مدرسه نظامی «لئونسیو پرادو» در جریان است. مدرسهای که میتوان آن را نماینده زندگی ناعادلانه و نابرابر مردم در نظر گرفت. همانطور که احتمالا حدس زدید این همان مدرسهای است که خود نویسنده در آن دو سال را سپری کرد. مدرسهای که به اصطلاح خودمانی قانون جنگل در آن حکم میراند.
مدرسه در شهر «لیما» قرار دارد و صحنه ابتدایی کتاب درباره دانشآموزان این مدرسه نظامی است که در حال برنامهریزی برای دزدیدن سوالات امتحان شیمی هستند. دانشآموزان برای تعیین اینکه چه کسی ماموریت را انجام دهد طاس میاندازند و طبیعتا کسی که قرعه به نامش بیفتد نمیخواهد ترسو جلوه کند چراکه در این مدرسه – یا شاید بهتر است بگوییم پادگان – ترسوها همیشه با مشکل مواجه خواهند شد.
در مدرسه نظامی مهم نیست شما چه ویژگی اخلاقی دارید چرا که در ارتش روابط به شیوهای متفاوت در جریان است. در واقع شما چه بخواهید و چه نخواهید به یک نظامی تبدیل میشوید و یک نظامی باید بتواند در شرایط سخت زنده بماند. این موضوع در قسمتی از کتاب از زبان یکی از شخصیتهای اصلی به خوبی توضیح داده شده:
تو تو اینجا نظامی هستی، چه بخوای و چه نخوای و تو ارتش چیزی که مهمه اینه که بزنبهادر باشی، دل و جرئت داشته باشی، میدونی چی میخوام بگم؟ پیش از اینکه سوارت بشن سوارشون شو. راه دیگهای وجود نداره. (کتاب سالهای سگی اثر ماریو بارگاس یوسا – صفحه ۳۴)
و بدا به حال کسی که دل و جرئت نداشته باشد. هنگامی که دانشآموزان جدید وارد مدرسه میشوند، دانشآموزان قدیمیتر و یا ارشد (سال چهارمیها و سال پنجمیها) این «سگها»ی جدید را به اصطلاح «توجیه» میکنند. توجیه به یک معنی تبدیل کردن این تازه واردان به نوکر و افراد چاکرمآب است و دقیقا مانند سگ با آنان برخورد میکنند. بیشترین ضربه را نیز افرادی میبینند که توانایی زنده ماندن را نداشته باشند. اما همین تازه واردان روزی خودشان میتوانند دانشآموزان جدید را توجیه کنند و این چرخه معیوب پایانی نخواهد داشت. سالهای سگی روایت همین موضوعات است. بررسی این دنیای تاریک که باید با آن دسته و پنجه نرم کرد.
شخصیتهای اصلی کتاب برای زنده ماندن تصمیم میگیرند یک «حلقه» تشکیل دهند و از همدیگر حمایت کنند. همین افرادِ حلقه بودند که در ابتدای رمان سوالات شیمی را میدزدند و با توجه به قدرتی که دارند آن را بین دانشآموزان دیگر میفروشند و یا چیزی در قبال آن – سیگار، لیکور و یا هرچه که ارزشش را داشته باشد – دریافت میکنند.
افراد حلقه در کنار هم روزهای سخت را سپری میکردند. آنها دیگر با هم خاطره مشترک دارند و حالا میتوانستند کمی از توجیه سگهای جدید لـ*ـذت ببرند! در قسمتی از کتاب صحنهای از این خشونت و یا توجیه سگ جدید چنین است:
اون سال وضع ما خیلی بهتر بود، چون وقتی جزو سگها به حساب میاومدیم حلقه فقط از یه واحد تشکیل میشد، اما حالا تموم سالِ چهارمیها جزو حلقه بودن و این ما بودیم که مهار امورو تو دست داشتیم و از حق نگذریم جاگوار بیش از ما همه. یادم میآد وقتی رو که یکی از سگها دستش شکست و تموم افراد واحد از ما پشتیبانی کردن، موفرفری گفت: «از نردبون برو بالا، سگ، لفتش هم نده وگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی.» سگ چطوره به ما خیره شده بود! «من از جای بلند میترسم، دانشآموزها.» جاگوار زیر خنده زد و کابا اون روش بالا اومد: «میدونی کی رو داری دست میاندازی، سگ؟» این بود که بالا رفت، اما حتماً ترسیده بود، موفرفری بهش میگفت: «ادامه بده، ادامه بده، بچهننه.» و جاگوار گفت: «حالا آواز بخون. اما مث یه آوازهخونِ درست و حسابی، دستهاتو حرکت بده.» مثل میمون خودشو چسبونده بود به نردبون و پایه نردبون روی کاشیها تکونتکون میخورد. «اگه بیفتم چی، دانشآموزها؟» من گفتم: «افتادی که به درک.» بلند شد ایستاد، هنوز میلرزید و شروع کرد به آواز خوندن. (کتاب سالهای سگی اثر ماریو بارگاس یوسا – صفحه ۹۲)
وجود این حجم از خشونت، دزدیدن سوالات شیمی، سیگار کشیدن، پریدن از روی دیوار و فرار کردن، شانه خالی کردن از زیر بار وظایف و بسیاری موارد دیگر این سوال را به ذهن خواننده میآورد که آیا اصلا مسئولی در مدرسه وجود دارد یا خیر؟
افسران و مقامات نظامی در خیال خود مدرسه را به بهترین شکل ممکن اداره میکنند. فکر میکنند روی همهچیز نظارت دقیق دارند و اگر کسی دست از پا خطا کند یا بازداشت میشود و یا مرخصیاش رد خواهد شد. افسران حتی به خود افتخار میکنند که به زودی آدمهای شجاع و دلیری تحویل جامعه میدهند که نام مدرسه را سربلند کند. از جمله دلایلی که مسئولان نمیتوانند نظارت درستی داشته باشند و وظیفه خود را انجام دهند این است که بین آنان هم دقیقا مانند دانشآموزان یک نوع نفرت و اعمال قدرت وجود دارد. آنها هم در فرصت برای فرار کردن از وظایف و تلافی کردن هستند. همین بیکفایتی افسران و مقامات یکی دیگر از جنبههای اصلی رمان یوسا است.
همه این موارد که گفته شد، شرح فضای مدرسه نظامی بود. داستان کتاب از جایی جدی میشود که یکی از دانشآموزان در ماموریت صحرایی کشته میشود و همه روابط بین دانشآموزان و افسران مدرسه دستخوش تغییر میشود و…یوسا نویسندهای است که به رغم وفاداری به رئالیسم، ردپای اصول رمان نو نیز در آثارش مشهود است. او برخلاف دیگران نویسندگان این سبک، به نوشتههای خود بال و پر فراوانی داده، و آثاری چندوجهی و پیچیده را خلق کرده که همین موضوع کتاب سالهای سگی را به رمانی سختخوان تبدیل کرده است. همانطور که میدانید نویسنده کتابش را تحتتاثیر خاطرات خود در مدرسه نظامی نوشته است. خاطراتی که بعدها خشم مقامات مدرسه نظامی را برانگیخته و برای بیاعتبار کردن یوسا نمرات ضعیف درسی او را برملا کردند و حتی هزاران نسخه از این کتاب را به آتش کشیدند.
سالهای سگی از نظر من اثری کاملاً انسانی و اجتماعی است؛ از خاطرات نوجوانی نویسندهای که در آستانه بلوغ روانی با تمام پستیها و بلندیهایش قرار دارد. شخصیتهای این رمان همه در دنیای تاریک بیعدالتی و وحشت به سر میبرند. داستان گروهی نوجوان در مدرسهای نظامی که بیشباهت به پادگان نیست. مدرسهای که فضای آن مملو از خشونت و دروغ و فساد و بیعدالتی است. همینطور داستان نمادی از جامعهای تحت حاکمیت زور و خشونت نیز میتواند باشد. جامعهای که بیعدالتی و فساد در آن ریشه و عمق یافته و هر شخصیت این رمان خود نمایانگر قشری از این جامعهی سرکوبگر است.
از دیگر مشخصههای خیلی خوب آثار ماریو بارگاس یوسا وجود چند راوی در طول رمان است که در رمان سالهای سگی ما با راویان مختلفی همراه هستیم که خود را در بافتها و زمانهای متفاوت از زندگیشان توصیف میکنند. ما با کمک یوسا با دنیای بیرون و درون این شخصیتها همراه میشویم و با کاوش در دنیای درون و بیرون انسانها شخصیت درونی هر انسان و بازتاب آن در جامعه را شاهد میشویم. این تلاقی خوی حیوانی همهی ما آدمها با دنیای متمدن امروز. دنیایی که ما خود نقش چندانی در انتخاب موقعیتهای اجتماعی، خانوادگی، مالی و عاطفی آن نداریم. که باز این بازی شوم سرنوشت است که هر انسان در چه جایگاه جغرافیای، سـ*ـیاسی، اجتماعی قرار میگیرد.
در کتاب ما چهار روایت ذهنی داریم که به جاگوار، آلبرتو، برده و بوا مربوط است. این روایتها که به صورت اول شخص هستند با استفاده از فونت متفاوت از روایتهایی که به شکل دانای کل هستند جدا شدهاند اما همچنان تشخیص اینکه چه کسی در حال روایت داستان در حالت اول شخص است کار سادهای نیست و به دقت و توجه زیادی نیاز دارد. به طور خلاصه زندگی این چهار نفر با توجه به داستانی که خودشان تعریف میکنند چنین است:
جاگوار، شخصیت قدرتمند داستان و فردی پر دل و جرئت، کسی است که زندگی فقیرانهای داشت و در دوران کودکی شیفته دختر همسایه بود و اغلب نیز با او درس میخواند. این دختر نقطه مشترکی بین شخصیتهای مختلف کتاب است که پیشنهاد میکنیم برای درک بهتر داستان توجه ویژهای به او داشته باشید. اما جاگوار به علت بیپولی به دوست برادرش که دزد است نزدیک میشود و این سبک زندگی جدید از او آدم خشن و سختی میسازد. در ادامه گیر افتادن دوستش و زندگی در خانه پدرخوانده او را به طرف مدرسه نظام میکشاند.
ریکاردو آرانا که او را با نام برده هم میشناسیم، کسی است که در کودکی با مادر و خالهاش بزرگ شده و به طور کلی اخلاقی آرام، ساده و صلحطلب دارد. در کودکی به او گفته بودند که پدرش مرده، ولی وقتی سالها بعد پدرش را میبیند نمیتواند با او ارتباطی جز اطاعت تام داشته باشد. پدر او هم مانند آلبرتو به مدرسه نظام راهیاش میکند تا مرد شود. سرنوشت آرانا در کتاب بسیار تراژدیک است.
بوآ نیز یکی دیگر از افرادی است که گاهی داستان را برای ما روایت میکند. کسی که تصویر واضحی از او نداریم. او بیشتر رابـ*ـطهاش را با سگ خود برای ما بیان میکند. حیوانی نحیف که سرنوشت بهتری نسبت به دانشآموزان تازه وارد یا همان سگهای جدید دارد. بوآ با اینکه دوست نزدیک جاگوار است تقریبا نقشی حاشیهای دارد.
آلبرتو برخلاف جاگوار خانوادهای ثروتمند دارد. اما مشکلات خانوادگی او را رها نمیکند و پدرس برای اینکه از او یک مرد بسازد راهی مدرسه نظامیاش میکند. روابط آلبرتو با «ترهسا» و همچنین رابـ*ـطه او با برده یا همان ریکاردو آرانا در مدرسه نظامی از جمله مهمترین اتفاقات کتاب است.
یکی از آخرین چیزهایی که یوسا روی آن تاکید میکند اصول اخلاقی است. در یک فضای مسموم و در زمانی که همه به فکر آبرو و آینده خود هستند اصول اخلاقی بیشتر از هر زمان دیگری اهمیت پیدا میکند. موضوعی که پیرامون قتل یکی از دانشآموزان بحث آن باز میشود و از دیگر نقاط قوت کتاب سالهای سگی است. به همین خاطر میتوان گفت این رمان بیشتر از آنکه یک رمان سـ*ـیاسی یا خشن باشد یک اثر انسانی است.
بخش گستردهای از این رمان در مدرسه نظامی «لئونسیو پرادو» در جریان است. مدرسهای که میتوان آن را نماینده زندگی ناعادلانه و نابرابر مردم در نظر گرفت. همانطور که احتمالا حدس زدید این همان مدرسهای است که خود نویسنده در آن دو سال را سپری کرد. مدرسهای که به اصطلاح خودمانی قانون جنگل در آن حکم میراند.
مدرسه در شهر «لیما» قرار دارد و صحنه ابتدایی کتاب درباره دانشآموزان این مدرسه نظامی است که در حال برنامهریزی برای دزدیدن سوالات امتحان شیمی هستند. دانشآموزان برای تعیین اینکه چه کسی ماموریت را انجام دهد طاس میاندازند و طبیعتا کسی که قرعه به نامش بیفتد نمیخواهد ترسو جلوه کند چراکه در این مدرسه – یا شاید بهتر است بگوییم پادگان – ترسوها همیشه با مشکل مواجه خواهند شد.
در مدرسه نظامی مهم نیست شما چه ویژگی اخلاقی دارید چرا که در ارتش روابط به شیوهای متفاوت در جریان است. در واقع شما چه بخواهید و چه نخواهید به یک نظامی تبدیل میشوید و یک نظامی باید بتواند در شرایط سخت زنده بماند. این موضوع در قسمتی از کتاب از زبان یکی از شخصیتهای اصلی به خوبی توضیح داده شده:
تو تو اینجا نظامی هستی، چه بخوای و چه نخوای و تو ارتش چیزی که مهمه اینه که بزنبهادر باشی، دل و جرئت داشته باشی، میدونی چی میخوام بگم؟ پیش از اینکه سوارت بشن سوارشون شو. راه دیگهای وجود نداره. (کتاب سالهای سگی اثر ماریو بارگاس یوسا – صفحه ۳۴)
و بدا به حال کسی که دل و جرئت نداشته باشد. هنگامی که دانشآموزان جدید وارد مدرسه میشوند، دانشآموزان قدیمیتر و یا ارشد (سال چهارمیها و سال پنجمیها) این «سگها»ی جدید را به اصطلاح «توجیه» میکنند. توجیه به یک معنی تبدیل کردن این تازه واردان به نوکر و افراد چاکرمآب است و دقیقا مانند سگ با آنان برخورد میکنند. بیشترین ضربه را نیز افرادی میبینند که توانایی زنده ماندن را نداشته باشند. اما همین تازه واردان روزی خودشان میتوانند دانشآموزان جدید را توجیه کنند و این چرخه معیوب پایانی نخواهد داشت. سالهای سگی روایت همین موضوعات است. بررسی این دنیای تاریک که باید با آن دسته و پنجه نرم کرد.
شخصیتهای اصلی کتاب برای زنده ماندن تصمیم میگیرند یک «حلقه» تشکیل دهند و از همدیگر حمایت کنند. همین افرادِ حلقه بودند که در ابتدای رمان سوالات شیمی را میدزدند و با توجه به قدرتی که دارند آن را بین دانشآموزان دیگر میفروشند و یا چیزی در قبال آن – سیگار، لیکور و یا هرچه که ارزشش را داشته باشد – دریافت میکنند.
افراد حلقه در کنار هم روزهای سخت را سپری میکردند. آنها دیگر با هم خاطره مشترک دارند و حالا میتوانستند کمی از توجیه سگهای جدید لـ*ـذت ببرند! در قسمتی از کتاب صحنهای از این خشونت و یا توجیه سگ جدید چنین است:
اون سال وضع ما خیلی بهتر بود، چون وقتی جزو سگها به حساب میاومدیم حلقه فقط از یه واحد تشکیل میشد، اما حالا تموم سالِ چهارمیها جزو حلقه بودن و این ما بودیم که مهار امورو تو دست داشتیم و از حق نگذریم جاگوار بیش از ما همه. یادم میآد وقتی رو که یکی از سگها دستش شکست و تموم افراد واحد از ما پشتیبانی کردن، موفرفری گفت: «از نردبون برو بالا، سگ، لفتش هم نده وگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی.» سگ چطوره به ما خیره شده بود! «من از جای بلند میترسم، دانشآموزها.» جاگوار زیر خنده زد و کابا اون روش بالا اومد: «میدونی کی رو داری دست میاندازی، سگ؟» این بود که بالا رفت، اما حتماً ترسیده بود، موفرفری بهش میگفت: «ادامه بده، ادامه بده، بچهننه.» و جاگوار گفت: «حالا آواز بخون. اما مث یه آوازهخونِ درست و حسابی، دستهاتو حرکت بده.» مثل میمون خودشو چسبونده بود به نردبون و پایه نردبون روی کاشیها تکونتکون میخورد. «اگه بیفتم چی، دانشآموزها؟» من گفتم: «افتادی که به درک.» بلند شد ایستاد، هنوز میلرزید و شروع کرد به آواز خوندن. (کتاب سالهای سگی اثر ماریو بارگاس یوسا – صفحه ۹۲)
وجود این حجم از خشونت، دزدیدن سوالات شیمی، سیگار کشیدن، پریدن از روی دیوار و فرار کردن، شانه خالی کردن از زیر بار وظایف و بسیاری موارد دیگر این سوال را به ذهن خواننده میآورد که آیا اصلا مسئولی در مدرسه وجود دارد یا خیر؟
افسران و مقامات نظامی در خیال خود مدرسه را به بهترین شکل ممکن اداره میکنند. فکر میکنند روی همهچیز نظارت دقیق دارند و اگر کسی دست از پا خطا کند یا بازداشت میشود و یا مرخصیاش رد خواهد شد. افسران حتی به خود افتخار میکنند که به زودی آدمهای شجاع و دلیری تحویل جامعه میدهند که نام مدرسه را سربلند کند. از جمله دلایلی که مسئولان نمیتوانند نظارت درستی داشته باشند و وظیفه خود را انجام دهند این است که بین آنان هم دقیقا مانند دانشآموزان یک نوع نفرت و اعمال قدرت وجود دارد. آنها هم در فرصت برای فرار کردن از وظایف و تلافی کردن هستند. همین بیکفایتی افسران و مقامات یکی دیگر از جنبههای اصلی رمان یوسا است.
همه این موارد که گفته شد، شرح فضای مدرسه نظامی بود. داستان کتاب از جایی جدی میشود که یکی از دانشآموزان در ماموریت صحرایی کشته میشود و همه روابط بین دانشآموزان و افسران مدرسه دستخوش تغییر میشود و…یوسا نویسندهای است که به رغم وفاداری به رئالیسم، ردپای اصول رمان نو نیز در آثارش مشهود است. او برخلاف دیگران نویسندگان این سبک، به نوشتههای خود بال و پر فراوانی داده، و آثاری چندوجهی و پیچیده را خلق کرده که همین موضوع کتاب سالهای سگی را به رمانی سختخوان تبدیل کرده است. همانطور که میدانید نویسنده کتابش را تحتتاثیر خاطرات خود در مدرسه نظامی نوشته است. خاطراتی که بعدها خشم مقامات مدرسه نظامی را برانگیخته و برای بیاعتبار کردن یوسا نمرات ضعیف درسی او را برملا کردند و حتی هزاران نسخه از این کتاب را به آتش کشیدند.
سالهای سگی از نظر من اثری کاملاً انسانی و اجتماعی است؛ از خاطرات نوجوانی نویسندهای که در آستانه بلوغ روانی با تمام پستیها و بلندیهایش قرار دارد. شخصیتهای این رمان همه در دنیای تاریک بیعدالتی و وحشت به سر میبرند. داستان گروهی نوجوان در مدرسهای نظامی که بیشباهت به پادگان نیست. مدرسهای که فضای آن مملو از خشونت و دروغ و فساد و بیعدالتی است. همینطور داستان نمادی از جامعهای تحت حاکمیت زور و خشونت نیز میتواند باشد. جامعهای که بیعدالتی و فساد در آن ریشه و عمق یافته و هر شخصیت این رمان خود نمایانگر قشری از این جامعهی سرکوبگر است.
از دیگر مشخصههای خیلی خوب آثار ماریو بارگاس یوسا وجود چند راوی در طول رمان است که در رمان سالهای سگی ما با راویان مختلفی همراه هستیم که خود را در بافتها و زمانهای متفاوت از زندگیشان توصیف میکنند. ما با کمک یوسا با دنیای بیرون و درون این شخصیتها همراه میشویم و با کاوش در دنیای درون و بیرون انسانها شخصیت درونی هر انسان و بازتاب آن در جامعه را شاهد میشویم. این تلاقی خوی حیوانی همهی ما آدمها با دنیای متمدن امروز. دنیایی که ما خود نقش چندانی در انتخاب موقعیتهای اجتماعی، خانوادگی، مالی و عاطفی آن نداریم. که باز این بازی شوم سرنوشت است که هر انسان در چه جایگاه جغرافیای، سـ*ـیاسی، اجتماعی قرار میگیرد.
در کتاب ما چهار روایت ذهنی داریم که به جاگوار، آلبرتو، برده و بوا مربوط است. این روایتها که به صورت اول شخص هستند با استفاده از فونت متفاوت از روایتهایی که به شکل دانای کل هستند جدا شدهاند اما همچنان تشخیص اینکه چه کسی در حال روایت داستان در حالت اول شخص است کار سادهای نیست و به دقت و توجه زیادی نیاز دارد. به طور خلاصه زندگی این چهار نفر با توجه به داستانی که خودشان تعریف میکنند چنین است:
جاگوار، شخصیت قدرتمند داستان و فردی پر دل و جرئت، کسی است که زندگی فقیرانهای داشت و در دوران کودکی شیفته دختر همسایه بود و اغلب نیز با او درس میخواند. این دختر نقطه مشترکی بین شخصیتهای مختلف کتاب است که پیشنهاد میکنیم برای درک بهتر داستان توجه ویژهای به او داشته باشید. اما جاگوار به علت بیپولی به دوست برادرش که دزد است نزدیک میشود و این سبک زندگی جدید از او آدم خشن و سختی میسازد. در ادامه گیر افتادن دوستش و زندگی در خانه پدرخوانده او را به طرف مدرسه نظام میکشاند.
ریکاردو آرانا که او را با نام برده هم میشناسیم، کسی است که در کودکی با مادر و خالهاش بزرگ شده و به طور کلی اخلاقی آرام، ساده و صلحطلب دارد. در کودکی به او گفته بودند که پدرش مرده، ولی وقتی سالها بعد پدرش را میبیند نمیتواند با او ارتباطی جز اطاعت تام داشته باشد. پدر او هم مانند آلبرتو به مدرسه نظام راهیاش میکند تا مرد شود. سرنوشت آرانا در کتاب بسیار تراژدیک است.
بوآ نیز یکی دیگر از افرادی است که گاهی داستان را برای ما روایت میکند. کسی که تصویر واضحی از او نداریم. او بیشتر رابـ*ـطهاش را با سگ خود برای ما بیان میکند. حیوانی نحیف که سرنوشت بهتری نسبت به دانشآموزان تازه وارد یا همان سگهای جدید دارد. بوآ با اینکه دوست نزدیک جاگوار است تقریبا نقشی حاشیهای دارد.
آلبرتو برخلاف جاگوار خانوادهای ثروتمند دارد. اما مشکلات خانوادگی او را رها نمیکند و پدرس برای اینکه از او یک مرد بسازد راهی مدرسه نظامیاش میکند. روابط آلبرتو با «ترهسا» و همچنین رابـ*ـطه او با برده یا همان ریکاردو آرانا در مدرسه نظامی از جمله مهمترین اتفاقات کتاب است.
یکی از آخرین چیزهایی که یوسا روی آن تاکید میکند اصول اخلاقی است. در یک فضای مسموم و در زمانی که همه به فکر آبرو و آینده خود هستند اصول اخلاقی بیشتر از هر زمان دیگری اهمیت پیدا میکند. موضوعی که پیرامون قتل یکی از دانشآموزان بحث آن باز میشود و از دیگر نقاط قوت کتاب سالهای سگی است. به همین خاطر میتوان گفت این رمان بیشتر از آنکه یک رمان سـ*ـیاسی یا خشن باشد یک اثر انسانی است.
معرفی کتاب سالهای سگی | ماریو بارگاس یوسا
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com