مشاعره با حرف ز

گُل نرگس :) · 31/8/21

1.ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هرآنکه خدمت جام جهان نما بکند

۲.ز دیده خون بچکاند فسانه‌ی حافظ
چو یاد وقت زمان شباب و شیب کند

3.ز بخت خفته ملولم بود که بیداری
به وقت فاتحه‌ی صبح یک دعا بکند

۴.زآشفتگیّ حال من آگاه کی شود
آنرا که دل نگشت گرفتار این کمند

moh@mad · 2/9/21

گُل نرگس :) گفت:
1.ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هرآنکه خدمت جام جهان نما بکند

۲.ز دیده خون بچکاند فسانه‌ی حافظ
چو یاد وقت زمان شباب و شیب کند

3.ز بخت خفته ملولم بود که بیداری
به وقت فاتحه‌ی صبح یک دعا بکند

۴.زآشفتگیّ حال من آگاه کی شود
آنرا که دل نگشت گرفتار این کمند

ز من مپرس که چونی دلی نشسته به خونی
ز اشک پرس که افشا نموده راز درونی

عارف

ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانهٔ ما را

سعدی

زان شبی که وعده کردی روز وصل
روز و شب را میشمارم روز و شب

مولانا

parädox · 26/9/21

ز حافظان جهان کس چوبنده جمع نکرد
لطائف حکمی بانکات قرآنی

حافظ

زین آتش نهفته که در سـ*ـینه ی من است
خورشید شعله ای است که در آسمان گرفت

حافظ

زلیخا مرد از این حسرت که یوسف گشته زندانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی

حافظ

parädox · 26/9/21

زندگی کردن من مردن تدریجی بود
هرچه جان کند تنم عمرحسابش کردم

فرخی یزدی

زنی که عمر به سربرده زیر پرده جهل
کجا بپرورد او کودکان دانشمند

نظام وفا

زان یار دلنوازم شکریست با شکایـــــــت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت

حافظ

moh@mad · 27/9/21

ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانهٔ ما را

سعدی

زندگی درصـدف خـویش گهر ساختن است
در دل شعله فرو رفتن و نگداختن است

اقبال

ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور ای زلف
که این دیوانه گر عاقل شود ، دیگر نمی آید

اخوان ثالث

paeez81 · 1/10/21

زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست :aiwan_light_heart:

در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست
«حافظ»

ز کوی میکده دوشش به دوش میبردند :aiwan_light_heart:

امام شهر که سجاده میکشید به دوش
«حافظ»

زین دوهزاران من و ما ای عجبا من که منم :aiwan_light_heart:

گوش بده عربده را دست منه بر دهنم
«مولوی»

ز غوغای نیاز و ناز خودخواهان دلم خون شد :aiwan_light_heart:

خوشا آرامش خلوتسرای پنبه در گوشان

~ĤaŊaŊeĤ~ · 21/10/21

زاهد و عجب و نماز و من و سرخوشی و نیاز
تا ترا خود ز میان با که عنایت باشد

آیا درسته؟

moh@mad · 22/10/21

حنانه سادات هاشمی گفت:
زاهد و عجب و نماز و من و سرخوشی و نیاز
تا ترا خود ز میان با که عنایت باشد

آیا درسته؟

ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانهٔ ما را

سعدی

ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور ای زلف
که این دیوانه گر عاقل شود ، دیگر نمی آید

اخوان ثالث
ﺯﻟﻒ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺑﻨﺪ ﺩﻝ ﻭ ﻏﺎﺭﺕ ﺟﺎﻥ ﮐﺮﺩ
ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺭﺍﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﮔﺮﺩ ﺩﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﮐﺮﺩ
ﮔﻮﻳﯽ ﮐﻪ ﺑﻼ ﺑﺎ ﺳﺮ ﺯﻟﻒ ﺗﻮ ﻗﺮﻳﻦ ﺑﻮﺩ
ﮔﻮﻳﯽ ﮐﻪ ﻗﻀﺎ ﺑﺎ ﻏﻢ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻗﺮﺍﻥ ﮐﺮﺩ

عطار

~ĤaŊaŊeĤ~ · 5/11/21

زهی عشق زهی عشق که ماراست
چه نغض است و چه خوبست و چه زیباست خدایا...

Reyhan.t · 9/11/21

زمانه ایست که بر گریه عیب میگیرند
نهان کنید ز اغیار چشم تر شده را ...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

عضو جدید انجمن

کاربر ممتاز

اخراج شده

اخراج شده

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

دستیار تالار کتاب گویا

کاربر ممتاز

دستیار تالار کتاب گویا

عضو تازه وارد انجمن

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین