خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

niloofar.H

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/3/20
ارسال ها
1,076
امتیاز واکنش
13,976
امتیاز
323
زمان حضور
37 روز 21 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
من از چه چیز تو ای زندگی کنم پرهیز
که انعطاف تو، یکسان نشسته در هر چیز
تفاهمی است میان من و تو و گل سرخ
رفاقتی است میان من و تو و پاییز
به فصل فصل تو معتادم ای مخدر من
به جوی تشنه ی رگ های من بریز بریز
نه آب و خاک، که آتش، که باد می داند
چه صادقانه تو با من نشسته ای-من نیز
اسیر سحر کلام توام، بگو بنشین
مطیع برق پیام توام، بگو برخیز
مرا به وسعت پروازت ای پرنده مخوان
که وا نمی شود این قفل با کلید گریز


اشعار محمد علی بهمنی

 

niloofar.H

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/3/20
ارسال ها
1,076
امتیاز واکنش
13,976
امتیاز
323
زمان حضور
37 روز 21 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو از اول سلام ات پاسخ بدرود با خود داشت
اگرچه سحر صوتت جذبه «داوود» با خود داشت
بهشتت سبزتر از وعده ی شداد بود اما
برایم برگ برگش دوزخ «نمرود» با خود داشت
ببخشایم اگر بستم دگر پلک تماشا را
که رقص شعله ات در پیچ و تابش دود با خود داشت
«سیاوش» وار بیرون آمدم از امتحان گرچه
دل «سودابه» سانت هرچه آتش بود با خود داشت
مرا با برکه ام بگذار دریا ارمغان تو
بگو جوی حقیری آرزوی رود با خود داشت


اشعار محمد علی بهمنی

 

niloofar.H

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/3/20
ارسال ها
1,076
امتیاز واکنش
13,976
امتیاز
323
زمان حضور
37 روز 21 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
پر می کشم از پنجره ی خواب تو تا تو
هر شب من و دیدار در این پنجره با تو
از خستگی روز همین خواب پر از راز
کافی ست مرا، ای همه ی خواسته ها تو
دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم
من یکسره آتش، همه ذرات هوا تو
بیدارم اگر دغدغه ی روز نمی کرد
با آتش مان سوخته بودی همه را تو
پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم
ای هرچه صدا، هرچه صدا، هرچه صدا-تو
آزادگی و شیفتگی، مرز ندارد
حتا شده ای از خودت آزاد و رها تو
یا مرگ و یا شعبده بازان سـ*ـیاست؟
دیگر نه و هرگز نه، که یا مرگ که یا تو
وقتی همه جا از غزل من سخنی هست
یعنی همه جا-تو، همه جا-تو، همه جا-تو
پاسخ بده از این همه مخلوق چرا من؟
تا شرح دهم از همه خلق، چرا تو


اشعار محمد علی بهمنی

 
  • تشکر
Reactions: SaNia♡

SaNia♡

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/8/21
ارسال ها
106
امتیاز واکنش
2,356
امتیاز
213
زمان حضور
71 روز 12 ساعت 27 دقیقه
گفتم بدوم تا تو همه فاصله ها را
تا زودتر از واقعه گویم گله ها را
چون آینه پیش تو نشستم که ببینی
در من اثر سخت‌ترین زلزله‌ها را
پر نقش‌تر از فرش دلم، بافته‌ای نیست
از بس که گره زد به گره حوصله ها را
ما تلخی نه گفتنمان را که شنیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بله‌ها را
بگذار ببینیم بر این جغد نشسته
یکبار دگر پر زدن چلچله‌ها را
یکبار هم ای عشق من از عقل، میندیش
بگذار که دل حل بکند، مسئله‌ها را


اشعار محمد علی بهمنی

 

SaNia♡

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/8/21
ارسال ها
106
امتیاز واکنش
2,356
امتیاز
213
زمان حضور
71 روز 12 ساعت 27 دقیقه
پیش از آنی که به یک شعله بسوزانمشان
باز هم گوش سپردم به صدای غمشان
هر غزل گرچه خود از دردی و داغی می‌سوخت
دیدنی داشت ولی سوختن با همشان
گفتی از خسته ترین حنجره‌ها می‌آمد
بغضشان، شیونشان، حنجره‌ی زیر و بمشان
نشنیدی و مباد آن‌که ببینی روزی
ماتمی را که به جان داشتم از ماتمشان
زخم ها، خیره تر از چشم تو را می‌جستند
تو نبودی که به حرفی بزنی مرهمشان
این غزل‌ها همه‌ جان پاره‌های دنیای منند
لیک با این همه از بهر تو می‌خواهمشان
گر ندارند زبانی که تو را شاد کنند
بی صدا باد دگر، زمزمه‌ی مبهمشان
شکر نفرین تو در ذهن غزل‌هایم بود
که دگر، تاب نیاوردم و سوزاندمشان


اشعار محمد علی بهمنی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا