خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

mahdismeskini

کاربر افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
8/4/20
ارسال ها
4
امتیاز واکنش
104
امتیاز
98
سن
22
زمان حضور
14 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
نام رمان : آلُها
نویسنده : مهدیس مسکینی کاربر انجمن رمان ۹۸
ژانر : عاشقانه
ناظر : Ryhwn
خلاصه : تا به حال به قدرت جادویی واژه ها فکر کردید؟ اینکه یک واژه تا چه حد می‌تونه صفر تا صد زندگی شما رو جابجا کنه چی؟ آلُها برای کاران یک دریچه رو به آسمون توی یک غار عمیق بود. آلها؛ دید جدیدی به زندگی بود طوری که کاران فهیمد حتی توی اون غار تاریک هم اگه نوری باشه چیز های ارزشمند زیادی به چشم میاد. سالها بعد همین واژه به زندگی دختری رنگ داد که به جز رنگ ضد جنونش همه چیز براش سیاه و سفید بود. حالا آلها یک نقطه اشتراک بین نیلی و کارانِ... دو شخصیت که میلیون ها کیلومتر فاصله بینشون از بین رفت و تونستن بهم نزدیک شن....


در حال تایپ رمان آلها | مهدیس مسکینی نویسنده افتخاری رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، *ELNAZ*، Saghár✿ و 21 نفر دیگر

mahdismeskini

کاربر افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
8/4/20
ارسال ها
4
امتیاز واکنش
104
امتیاز
98
سن
22
زمان حضور
14 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
سخنی با شما؛ مخاطب دوست داشتنی:

همه چیز از همه‌چیز همه‌چیز شروع شد؛ یک پست اینستاگرامی که قسمتی از این کتاب توسط ناشرش به اشتراک گذاشته شده بود...
در این پست نوشته شده بود:
-یک وقت خوانده‌ام که، به طور میانگین اکثر سلول های ما هر هفت سال یک بار جایگزین می‌شود. حتی جالب تر اینکه لایه های خارجی پوستمان هر دو هفته یک بار عوض می‌شود. اگر همه سلول‌های بدنمان چنین کاری می‌کردند، ابدی می‌شدیم. اما بعضی از سلول های ما؛ مثل سلول های مغزی‌مان، بازسازی نمی‌شوند. آنها پیر می‌شوند و مارا پیر می‌کنند.
بعد از دو هفته پوستم هیچ خاطره‌ای از دستش نخواهد داشت، اما مغزم به خاطر خواهد آورد. ما می‌توانیم یا زندگی ابدی داشته باشیم یا خاطره تماس. اما نمی‌توانیم هر دو را داشته باشیم.
این چند خط؛ من رو در خودش غرق کرد و بعد از خوندن این‌ کتاب فهمیدم چقدر کار درستی کردم که به صدای قلبم گوش دادم. اون موقع ها تازه کُک تموم شده بود و درگیر و دار چاپش بودیم. دلم‌ می‌خواست بنویسم اما هیچ‌کدوم از سوژه‌هام به قدر کافی برام هیجان انگیز نبود. دلم می‌خواست وقتی دوباره یک رمان رو شروع کنم که درست مثل کُک من رو به وجد بیاره.
گذشت؛ گذشت و گذشت.
همه چیز همه چیز دوباره خونده شد و این بار آلها بیشتر چشمک زد. این بار این واژه برای من نماد زندگی شد و حالا وقت شروع یک داستان با الهام بخش ترین کلمه زندگی من بود.
دوست دارم تشکر کنم از:
نیکولا یون، نویسنده همه چیز همه چیز برای اینکه آلها رو از جزیره ماوی، به نویسنده نوقلمی که من باشم هدیه کرد تا صدای این واژه به گوش تک تک مخاطب های این رمان برسه!



در حال تایپ رمان آلها | مهدیس مسکینی نویسنده افتخاری رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، *ELNAZ*، Saghár✿ و 20 نفر دیگر

mahdismeskini

کاربر افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
8/4/20
ارسال ها
4
امتیاز واکنش
104
امتیاز
98
سن
22
زمان حضور
14 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نامت که کردگار هر آغاز و پایانی…

چشمک ستاره ها؛ آغاز یک رمان جدید

"بعد از هر نقطه؛ سرخطی هست برای شروع دوباره. لحظه‌ای که جمله قبل با تمام واژه‌های وجودش خداحافظی می‌کنه و تو تمرکزت رو می‌ذاری روی جمله‌ای که قرارِ خط پایینی رو سیاه کنه. جمله‌ای که شاید قراره از عشق پر باشه. عشقی که نقطه‌ها رو حذف و نقطه ویرگول‌ها رو جایگزین کنه، چون بعد از عشق هیچ جمله‌ای به پایان نمی‌رسه. اگه به پایان هم برسه، نویسنده از تبصره استفاده می‌کنه و با نقطه ویرگول جمله رو ادامه می‌ده..."

با وجود اینکه عاشق هوای سرد بودم اما سرمای اون‌روز از بیشینه‌ی تحمل من هم گذشته بود. سیستم گرمایشی فضای بسته‌ای که توش بودم تاثیر زیادیی نداشت و به راحتی می‌تونستم رد نفس‌هام رو تا چند ثانیه دنبال کنم. تکون دادن بدنم باعث قابل تحمل‌تر شدن وضعیت می‌شد. چشم‌هام هم درست مثل بدنم دست از جنب و جوش بر نمی‌داشتن و دیوار های نامتقارن و رنگارنگ آژانس رو دنبال می‌کردن. دیوارها، ماهرانه، پر شده بودن از پوستر های تبلیغاتی با رنگ های شاد و هیجان‌‌انگیز! گوشه سالن یک میز چوبی بزرگ قرار داشت که پر از کتاب بود ! همین که کتاب‌ها رو دیدم، هیجان محیط رو زیر پوستم حس کردم. انگار من قمر سیاره کتاب و دنباله‌روی همیشگی مسیرشون بودم. به سمت میز چوبی پا تند کردم! بینشون هیچ کتاب ترجمه‌شده‌ای نبود و همگی زبان اصلی بودن. یکی از کتاب‌ها که توجه‌ام رو جلب کرد زمینه سفیدی داشت و روش پر بود از نقش و نگارهای عجیب گیاهان استوایی. محو اون کتاب بودم که دستی جلو اومد. پوست گرمش که ته مایه شکلاتی داشت با خالکوبی روی مچش هارمونی بی‌نظیری ایجاد کرده بود. خالکوبی نوشته‌ای بود که توی عمرم هرگز نشنیده بودمش"Alloha". اگه اون یه پسر ایرانی بود؛ قطعا می‌گفتم که روی دستش جمع میوه مورد علاقه‌اش ‌(آلوها) رو نوشته. هرچند اگه من بودم هیچ وقت روی دستم تتوی خیارها رو نمی‌زدم! غیر از آلو ها چیز دیگه ای به ذهنم نمی‌رسید. اما انقدر کنجکاو شده بودم که صدر جدول برنامه‌های کوتاه مدتم جستوجوی معنی این کلمه قرار گرفته بود. کتابی که توجه‌ام بهش جلب شده بود رو برداشت. به سمتش برگشتم، چند بار تکونش داد و گفت:
-کتاب الهام بخشیه
لبخند دندون نمایی زد و سمت راست گونه‌اش دو تا هلال تشکیل شد. هلال هایی که درست مثل مدار گردش تمام سیاره‌های منظومه، به دور خورشید بودن. من هم عطاردی بودم که مدارش حسابی کوتاه و از همه سیاره‌ها به خورشید نزدیک‌تر و تاثیر پذیرتر بود!
خانومی که روی ساعد یک دستش یک تخته شاسی و توی دست دیگه‌اش یک خودکار بود به سمتمون اومد، کنارمون ایستاد و گفت:
-کاران اِگِمن؟
به اتیکت روی لباسش نگاه کردم. به زبان ترکی استانبولی نوشته شده بود "منشی". ستاره آلُهایی لبخندی که به من زده بود رو روی صورتش حفظ کرد و سرش رو به اندازه زاویه یکی از چهار گوشه‌ی کتابی خوندنی به سمت منشی چرخوند:
-اوهوم!
منشی توی کاغذی که به تخته شاسی وصل بود جلوی اسمش یه تیک زد و گفت:
-بفرمایید راهنمایی‌تون کنم.
دستم رو گرفت، هوا دیگه سرد نبود.
ستاره آلُهایی درست مثل خورشیدِ استوا، گرم و آتشین بود. کتاب رو توی دستم گذاشت و قدم قدم ازم فاصله گرفت....
آسمون همواره در حال انبساطه و در این بین این ستاره‌ها هستن که از هم دور می‌شن. کاران دور شد و من این بار با دقت بیشتری به کتاب توی دستم نگاه کردم. کتابی که اسمش every thing every thing (همه‌چیز همه‌چیز) بود.
دکمه های پالتوم رو یکی یکی از بالا باز و بولیزم رو توی دستم مشت کردم؛ کمی نم داشت! بدنم به شدت گر گرفته بود...




در حال تایپ رمان آلها | مهدیس مسکینی نویسنده افتخاری رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، *ELNAZ*، Saghár✿ و 13 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا