- عضویت
- 11/3/20
- ارسال ها
- 1,025
- امتیاز واکنش
- 17,409
- امتیاز
- 323
- سن
- 21
- محل سکونت
- زیر گنبد کبود
- زمان حضور
- 92 روز 19 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان امریکا
فرانتس کافکا در نامه دیگری به فلیسه در تاریخ نوامبر ۱۹۱۲ عنوان شش فصل ابتدایی کتابش را مشخص کرده است: ۱- آتشانداز ۲- دایی ۳- خانهی ییلاقی در حومهی نیویورک ۴- راهپیمایی به سوی رامسس ۵- در هتل اکسیدنتال ۶- قضیهی رابینسون. دو فصل دیگر کتاب نیز ۷-سرپناه ۸- تئاتر طبیعی اکلاهما نام دارد، همچنین پارهنوشتههای کافکا از این رمان در آخر کتاب نیز آمده است.
در همان جملات ابتدایی رمان، داستان کتاب مشخص میشود. کارل روسمن که کار اشتباهی انجام داده توسط پدر راهی سفر امریکا – سرزمینی که در آن فرصتهای زیادی برای همه وجود دارد – میشود و اکنون به بندر نیویورک رسیده است. زندگی بعد از این سفر دوباره و از نو برای کارل روسمن آغاز میشود چرا که او دوباره متولد شده است. پس از این اتفاق مخاطب با مسیر پر فراز و نشیب زندگی شخصیت اصلی روبهروست.
کارل روسمنِ جوان اکنون برای پدر و مادرش مفقودالاثر به حساب میآید. در سراسر کتاب هم از پدر و مادرش بسیار کم سخن به میان میآید و تمرکز اصلی روی روابط و زندگی جدید قهرمان داستان است. اما با این حال، زن خدمتکار که روسمن او را باردار کرده بود نمیتواند کارل را به حال خودش رها کند. زن خدمتکار برای دایی روسمن که در امریکاست نامهای مینویسد و به او اطلاع میدهد که کارل در حال آمدن است. چهره او و مشخصات کشتی را هم در نامه خود ذکر میکند تا داییاش بتواند راحتتر او را پیدا کند. خود کارل روسمن اما از این وجود داییاش بیاطلاع است.
در فصل اول کتاب – فصل آتشانداز که در سال ۱۹۱۳ به شکل جداگانه نیز منتشر شده بود – کارل که تازه به بندر رسیده به هنگام پیاده شدن متوجه میشود که چترش را فراموش کرده. وقتی که برای برداشتن چترش برمیگردد در داخل کشتی گم میشود. پس از جستجویی بیفایده، با اتاق آتشانداز میرسد و که خیلی زود با او صمیمی میشود. آتشانداز داستان خودش را برای او تعریف میکند و…
در پسگفتار مترجم درباره عنوان دیگر کتاب، یعنی مفقودالاثر، و همچنین مفهوم تولد دوباره در آثار کافکا توضیحات مفیدی ارائه شده که خلاصه آن از این قرار است: واژه مفقودالاثر به معنی غیبت است، بیانگر وضعیت کسی که نمیدانیم کجاست، خبری از او در دست نیست و در زندهبودنش شک است. وضعیت شخص مفقودالاثر از لحاظ حقوقی با مرگ مرتبط است ولی کافکا پارادوکسوار نخستین روزهای مفقودالاثر شدن در امریکا را از زبان دایی به لحظه «تولد» تشبیه میکند: «روزهای نخست یک اروپایی در امریکا به لحظهی تولد شباهت داشت.» توجه خاص کافکا به مقولهی «تولد» تنها به رمان مفقودالاثر محدود نمیشود. «تولد» در آثار کافکا به معنی حیات در عرصهی ادبیات است. مفقودالاثر شدن در محدودهی روابط اجتماعی در نگاه کافکا به مفهوم تولدی نو در عرصهی ادبیات است.
درباره کتاب فرانتس کافکا
فضای کتابهای کافکا منحصر به فرد است. تقریبا در همه نوشتههای او یک تاریکی دهشتناک وجود دارد که شخصیت اصلی را دربرمیگیرد. یک نوع ترس و درک نشدن به هنگام برخورد با دنیای ناشناخته بیرون. در رمان امریکا نیز تم اصلی بیگانگی و انزوا در میان آدمهاست، حتی اگر آن آدم دایی شما باشد. اما با توجه به گفتههای خود کافکا، او این رمان بسیار روشنتر و خوشبینانهتر نوشته است. پی بردن به این موضوع با مقایسه دیگر اثار کافکا چندان سخت نیست. اما چیزی که هست، ناتمام ماندن رمان امریکاست.
کافکا به شکلی ناگهانی کار روی این رمان را قطع کرد و آن را ناتمام گذاشت. به گفته ماکس برود، فصل آخر کتاب – تئاتر طبیعی اکلاهما – قرار بود یک پایان خوش داشته باشد و به نوعی شخصیت کارل روسمن شکوفا شود. «کافکا با کلامی مرموز لبخندزنان میفهماند که قهرمان جوانش در این تئاتر تقریبا بیحد و مرز در اثر معجزهای بهشتگونه کار، آزادی، تکیهگاه و حتی وطن و والدین خود را بازمییابد.» اما چنین نشد و همین رها کردن کتاب از سوی کافکا میتواند ناشی از بیمیل بودن خود او به این پایان خوش باشد.
روسمن در ابتدا با چهره زیبا و دلفریب امریکا آشنا میشود. داییاش ثروتمند است و در سایه او زبان انگلیسی یاد میگیرد، به کلاس اسبدوانی میرود و با شخصیتهای مهم آشنا میشود. اما خیلی زود متوجه میشود این زندگی فقط خاص افراد بسیار اندکی است و زندگی بیشتر مردم امریکا کار کردن بدون کوچکترین خطا است. رفتار آدمها در اینجا بسیار خشک و جدی است. هنگامی که روسمن در شغل مأمور آسانسور استخدام میشود به خوبی این موضوع را از نزدیک حس میکند.
جستوجوی کارل روسمن برای پیدا کردن یک دوست، یک سرپناه، یک شغل و یک تکیهگاه خواننده را با ریز و درشت زندگی در امریکا آشنا میکند. خیلی سریع متوجه میشویم با داشتن شخصیتی صادق و خوشقلب، موفق شدن کار آسانی نیست. وضعیت همه کسانی که کار میکند بسیار سخت است و کسی وقت اضافه برای دلسوزی یا تحسین خوشقلبی شما ندارد. همه باید کار کنند و البته که باید کار بینقص ارائه کنند.
با این حال سخت تلاش کردن ضامن موفقیت نیست. در امریکا اگر میخواهی موفق شوی باید به سبک «دایی» کار کنی. کار کردن به سبک «کارل روسمن» فقط باعث میشود زنده بمانید. در امریکایی که به سرعت به سمت ماشینی شدن پیش میرود آدمها هم باید مثل ماشین رفتار کنند. در این وضعیت احساسات و اهمیت دادن به دیگران فقط باعث دردسر شما میشود. روسمن نیز به خاطر اهمیت دادن به کسی که آشنایی مختصری با او دارد از کارش اخراج میشود.
کارل روسمن شخصیت دوستداشتنی و تودلبرویی دارد که بلافاصله خواننده را جذب خود میکند اما زندگی در امریکا مسئلهاش چیز دیگری است. او مجبور است هر روز برای زندگیاش مبارزه کند. ناخوشیها و سختیهای زندگی اجتناب ناپذیر به نظر میرسند و روسمن به عنوان یک مفقودالاثر چارهای ندارد جز اینکه با آن دست و پنجه نرم کند.
ماکس برود در پسگفتار خود که در آخر کتاب آمده مینویسد: به روشنی پیداست که این رمان که (از لحاظ زمانی) پیشاهنگ کتاب محاکمه و کتاب قصر به حساب میآید، با این دو پیوندی تنگاتنگ دارد. این سه اثر «تریلوژی تنهایِ» به جامانده از کافکا هستند… این سه رمان متقابلا درک یکدیگر را امکانپذیر میکنند و هرسه به دلی یگانه و واحد ارجاع میدهند. در هر سه رمان مسئلهی گنجاندن فرد در جامعهی بشری مطرح است، و چون در این میان موضوع والاترین عدالت پیش میآید، در عین حال گنجاندن در ملکوت خدا هم مطرح میشود. مقاومت بیاندازهای که در این عرصه بهویژه انسان خوب و درستکار با آن روبهروست، نشان داده میشود… در رمان امریکا، معصومیت کودکانه و بیآلایشی تأثربرانگیز و سادهدلانهی قهرمان اثر مانع از آن است که فاجعه از حد بگذرد.
درنهایت اینکه اگر رمانهای کافکا را تا به حال نخواندهاید پیشنهاد ما این است که از کتاب امریکا شروع کنید. این رمان که آن را روشنترین اثر کافکا میدانند بدون تردید بهترین گزینه برای شروع است.
فرانتس کافکا در نامه دیگری به فلیسه در تاریخ نوامبر ۱۹۱۲ عنوان شش فصل ابتدایی کتابش را مشخص کرده است: ۱- آتشانداز ۲- دایی ۳- خانهی ییلاقی در حومهی نیویورک ۴- راهپیمایی به سوی رامسس ۵- در هتل اکسیدنتال ۶- قضیهی رابینسون. دو فصل دیگر کتاب نیز ۷-سرپناه ۸- تئاتر طبیعی اکلاهما نام دارد، همچنین پارهنوشتههای کافکا از این رمان در آخر کتاب نیز آمده است.
در همان جملات ابتدایی رمان، داستان کتاب مشخص میشود. کارل روسمن که کار اشتباهی انجام داده توسط پدر راهی سفر امریکا – سرزمینی که در آن فرصتهای زیادی برای همه وجود دارد – میشود و اکنون به بندر نیویورک رسیده است. زندگی بعد از این سفر دوباره و از نو برای کارل روسمن آغاز میشود چرا که او دوباره متولد شده است. پس از این اتفاق مخاطب با مسیر پر فراز و نشیب زندگی شخصیت اصلی روبهروست.
کارل روسمنِ جوان اکنون برای پدر و مادرش مفقودالاثر به حساب میآید. در سراسر کتاب هم از پدر و مادرش بسیار کم سخن به میان میآید و تمرکز اصلی روی روابط و زندگی جدید قهرمان داستان است. اما با این حال، زن خدمتکار که روسمن او را باردار کرده بود نمیتواند کارل را به حال خودش رها کند. زن خدمتکار برای دایی روسمن که در امریکاست نامهای مینویسد و به او اطلاع میدهد که کارل در حال آمدن است. چهره او و مشخصات کشتی را هم در نامه خود ذکر میکند تا داییاش بتواند راحتتر او را پیدا کند. خود کارل روسمن اما از این وجود داییاش بیاطلاع است.
در فصل اول کتاب – فصل آتشانداز که در سال ۱۹۱۳ به شکل جداگانه نیز منتشر شده بود – کارل که تازه به بندر رسیده به هنگام پیاده شدن متوجه میشود که چترش را فراموش کرده. وقتی که برای برداشتن چترش برمیگردد در داخل کشتی گم میشود. پس از جستجویی بیفایده، با اتاق آتشانداز میرسد و که خیلی زود با او صمیمی میشود. آتشانداز داستان خودش را برای او تعریف میکند و…
در پسگفتار مترجم درباره عنوان دیگر کتاب، یعنی مفقودالاثر، و همچنین مفهوم تولد دوباره در آثار کافکا توضیحات مفیدی ارائه شده که خلاصه آن از این قرار است: واژه مفقودالاثر به معنی غیبت است، بیانگر وضعیت کسی که نمیدانیم کجاست، خبری از او در دست نیست و در زندهبودنش شک است. وضعیت شخص مفقودالاثر از لحاظ حقوقی با مرگ مرتبط است ولی کافکا پارادوکسوار نخستین روزهای مفقودالاثر شدن در امریکا را از زبان دایی به لحظه «تولد» تشبیه میکند: «روزهای نخست یک اروپایی در امریکا به لحظهی تولد شباهت داشت.» توجه خاص کافکا به مقولهی «تولد» تنها به رمان مفقودالاثر محدود نمیشود. «تولد» در آثار کافکا به معنی حیات در عرصهی ادبیات است. مفقودالاثر شدن در محدودهی روابط اجتماعی در نگاه کافکا به مفهوم تولدی نو در عرصهی ادبیات است.
درباره کتاب فرانتس کافکا
فضای کتابهای کافکا منحصر به فرد است. تقریبا در همه نوشتههای او یک تاریکی دهشتناک وجود دارد که شخصیت اصلی را دربرمیگیرد. یک نوع ترس و درک نشدن به هنگام برخورد با دنیای ناشناخته بیرون. در رمان امریکا نیز تم اصلی بیگانگی و انزوا در میان آدمهاست، حتی اگر آن آدم دایی شما باشد. اما با توجه به گفتههای خود کافکا، او این رمان بسیار روشنتر و خوشبینانهتر نوشته است. پی بردن به این موضوع با مقایسه دیگر اثار کافکا چندان سخت نیست. اما چیزی که هست، ناتمام ماندن رمان امریکاست.
کافکا به شکلی ناگهانی کار روی این رمان را قطع کرد و آن را ناتمام گذاشت. به گفته ماکس برود، فصل آخر کتاب – تئاتر طبیعی اکلاهما – قرار بود یک پایان خوش داشته باشد و به نوعی شخصیت کارل روسمن شکوفا شود. «کافکا با کلامی مرموز لبخندزنان میفهماند که قهرمان جوانش در این تئاتر تقریبا بیحد و مرز در اثر معجزهای بهشتگونه کار، آزادی، تکیهگاه و حتی وطن و والدین خود را بازمییابد.» اما چنین نشد و همین رها کردن کتاب از سوی کافکا میتواند ناشی از بیمیل بودن خود او به این پایان خوش باشد.
روسمن در ابتدا با چهره زیبا و دلفریب امریکا آشنا میشود. داییاش ثروتمند است و در سایه او زبان انگلیسی یاد میگیرد، به کلاس اسبدوانی میرود و با شخصیتهای مهم آشنا میشود. اما خیلی زود متوجه میشود این زندگی فقط خاص افراد بسیار اندکی است و زندگی بیشتر مردم امریکا کار کردن بدون کوچکترین خطا است. رفتار آدمها در اینجا بسیار خشک و جدی است. هنگامی که روسمن در شغل مأمور آسانسور استخدام میشود به خوبی این موضوع را از نزدیک حس میکند.
جستوجوی کارل روسمن برای پیدا کردن یک دوست، یک سرپناه، یک شغل و یک تکیهگاه خواننده را با ریز و درشت زندگی در امریکا آشنا میکند. خیلی سریع متوجه میشویم با داشتن شخصیتی صادق و خوشقلب، موفق شدن کار آسانی نیست. وضعیت همه کسانی که کار میکند بسیار سخت است و کسی وقت اضافه برای دلسوزی یا تحسین خوشقلبی شما ندارد. همه باید کار کنند و البته که باید کار بینقص ارائه کنند.
با این حال سخت تلاش کردن ضامن موفقیت نیست. در امریکا اگر میخواهی موفق شوی باید به سبک «دایی» کار کنی. کار کردن به سبک «کارل روسمن» فقط باعث میشود زنده بمانید. در امریکایی که به سرعت به سمت ماشینی شدن پیش میرود آدمها هم باید مثل ماشین رفتار کنند. در این وضعیت احساسات و اهمیت دادن به دیگران فقط باعث دردسر شما میشود. روسمن نیز به خاطر اهمیت دادن به کسی که آشنایی مختصری با او دارد از کارش اخراج میشود.
کارل روسمن شخصیت دوستداشتنی و تودلبرویی دارد که بلافاصله خواننده را جذب خود میکند اما زندگی در امریکا مسئلهاش چیز دیگری است. او مجبور است هر روز برای زندگیاش مبارزه کند. ناخوشیها و سختیهای زندگی اجتناب ناپذیر به نظر میرسند و روسمن به عنوان یک مفقودالاثر چارهای ندارد جز اینکه با آن دست و پنجه نرم کند.
ماکس برود در پسگفتار خود که در آخر کتاب آمده مینویسد: به روشنی پیداست که این رمان که (از لحاظ زمانی) پیشاهنگ کتاب محاکمه و کتاب قصر به حساب میآید، با این دو پیوندی تنگاتنگ دارد. این سه اثر «تریلوژی تنهایِ» به جامانده از کافکا هستند… این سه رمان متقابلا درک یکدیگر را امکانپذیر میکنند و هرسه به دلی یگانه و واحد ارجاع میدهند. در هر سه رمان مسئلهی گنجاندن فرد در جامعهی بشری مطرح است، و چون در این میان موضوع والاترین عدالت پیش میآید، در عین حال گنجاندن در ملکوت خدا هم مطرح میشود. مقاومت بیاندازهای که در این عرصه بهویژه انسان خوب و درستکار با آن روبهروست، نشان داده میشود… در رمان امریکا، معصومیت کودکانه و بیآلایشی تأثربرانگیز و سادهدلانهی قهرمان اثر مانع از آن است که فاجعه از حد بگذرد.
درنهایت اینکه اگر رمانهای کافکا را تا به حال نخواندهاید پیشنهاد ما این است که از کتاب امریکا شروع کنید. این رمان که آن را روشنترین اثر کافکا میدانند بدون تردید بهترین گزینه برای شروع است.
معرفی کتاب امریکا یا مفقود الاثر | کافکا
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: