- عضویت
- 29/4/20
- ارسال ها
- 29
- امتیاز واکنش
- 860
- امتیاز
- 153
- سن
- 23
- محل سکونت
- زیر گنبد کبود... .
- زمان حضور
- 3 روز 7 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت نهم
نمیدونم چطوری، ولی بالاخره رسیدم به همون لوکیشنی که هومن از بیمارستان برام فرستادهبود.
اصلا یادم نمیاد که کِی و چطوری پیداشون کردم ولی تا دیدمشون از حال رفتم. با حسی که انگار بارون دارهمیباره چشمام باز شد. همه با چشمای اشکی بهم نگاه میکردن. به زور دهنم رو باز کردم و گفتم:
-بابابزرگم، چیشده؟
هیشکی...
نمیدونم چطوری، ولی بالاخره رسیدم به همون لوکیشنی که هومن از بیمارستان برام فرستادهبود.
اصلا یادم نمیاد که کِی و چطوری پیداشون کردم ولی تا دیدمشون از حال رفتم. با حسی که انگار بارون دارهمیباره چشمام باز شد. همه با چشمای اشکی بهم نگاه میکردن. به زور دهنم رو باز کردم و گفتم:
-بابابزرگم، چیشده؟
هیشکی...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان نقطهی عطف | سویل کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: