مشاعره با حرف ذ

moh@mad · 6/2/22

Mahii گفت:
ذکر گل و بلبل و خوبان باغ
جمله بهانه‌ست چرا می‌کند
غیرت عشق است وگر نه زبان
شرح عنایات خدا می‌کند

ذره ام لیک ز خورشید نخواهم مددی
با همه تشنگی ام منت دریا نکشم

با چنین عمر شتابان غم امروز بس است
دم غنیمت شمرم محنت فردا نکشم

~ĤaŊaŊeĤ~ · 13/2/22

ذره ذره کاندرین ارض و سماست
جنس خود را همچو کاه و کهرباست

~XFateMeHX~ · 15/2/22

ذات تو برزمین اثر لطف ایزدی است

عدل تو در جهان نظر رحمت خداست

ظهیر فاریایی

~XFateMeHX~ · 15/2/22

ذره شو صحرا ، مشو گر عاقلی

تا ز نور آفتابی بر خوری

( اقبال لاهوری )

~XFateMeHX~ · 15/2/22

ذره ذره کاندرین ارض و سماست

جنس خود را همچو کاه و کهرباست

مولوی

~XFateMeHX~ · 15/2/22

ذات نایافته از هستی بخش

کس تواند که شود هستی بخش

جامی

~XFateMeHX~ · 15/2/22

ذره خاکم و در کوی تو ام جای خوش است

ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم

حافظ

moh@mad · 22/2/22

~XFateMeHX~ گفت:
ذره خاکم و در کوی تو ام جای خوش است

ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم

حافظ

ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
دودم به سر برآمد زین آتش نهانی

paeez81 · 1/1/23

ذره‌ای در همه اجزای من مسکین نیست
که نه آن ذره معلق به هوای تو بود

Morad · 1/1/23

ذات تو غنی و ما همه محتاجیم

محتاج به غیر خود مگردان مارا

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی