- عضویت
- 30/4/20
- ارسال ها
- 9
- امتیاز واکنش
- 157
- امتیاز
- 98
- سن
- 17
- محل سکونت
- قبرستان
- زمان حضور
- 1 روز 17 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
زن و شوهر جوانی سوار بر موتور سیکلت در دل شب می راندند.آنها از صمیم قلب همدیگر را دوست داشتند.
زن جوان:یواش تر برو من می ترسم
مرد جوان:نه،اینجوری خیلی بهتره!
زن جوان:خواهش می کنم،من خیلی می ترسم
مرد جوان:خوب اول باید بگی دوستم داری
زن جوان:دوستت دارم،حالا می شه یواش تر برونی
مرد جوان:مرا محکم بگیر
زن جوان:خب حالا می شه یواش تر برونی
مرد جوان:باشه،به شرط اینکه کلاه کاسکت من را برداری و روی سرت بذاری،آخه نمی تونم راحت برونم،اذیتم می کنه
روز بعد روز نامه ها نوشتند
برخورد یک موتور سیکلت با ساختمانی حادثه آفرید.در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد،یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت.
مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را برسر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند.
و این است عشق واقعی.عشقی زیبا
زن جوان:یواش تر برو من می ترسم
مرد جوان:نه،اینجوری خیلی بهتره!
زن جوان:خواهش می کنم،من خیلی می ترسم
مرد جوان:خوب اول باید بگی دوستم داری
زن جوان:دوستت دارم،حالا می شه یواش تر برونی
مرد جوان:مرا محکم بگیر
زن جوان:خب حالا می شه یواش تر برونی
مرد جوان:باشه،به شرط اینکه کلاه کاسکت من را برداری و روی سرت بذاری،آخه نمی تونم راحت برونم،اذیتم می کنه
روز بعد روز نامه ها نوشتند
برخورد یک موتور سیکلت با ساختمانی حادثه آفرید.در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد،یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت.
مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را برسر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند.
و این است عشق واقعی.عشقی زیبا
داستان عشق زیبا
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com