- عضویت
- 21/4/19
- ارسال ها
- 5,684
- امتیاز واکنش
- 25,043
- امتیاز
- 473
- زمان حضور
- 82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
به یادت هست آن شب را که تنها
به بزمی ساده مهمان تو بودم؟
تو میخواندی که
دل دریا کن ای دوست
من اما غرق چشمان تو بودم؟
تو میگفتی که: پروا کن صد افسوس
مرا پروای نام و ننگ رفته است
من آن ساحلنشین سنگم چه دانی
چهها بر دل این سنگ رفته است
مکش دریا به خون خواندی و خاموش
تمناگر کنار من نشستی
چو ساحلها گشودم بازوان را
تو چون امواج در ساحل شکستی.
انجمن رمان نویسی
به بزمی ساده مهمان تو بودم؟
تو میخواندی که
دل دریا کن ای دوست
من اما غرق چشمان تو بودم؟
تو میگفتی که: پروا کن صد افسوس
مرا پروای نام و ننگ رفته است
من آن ساحلنشین سنگم چه دانی
چهها بر دل این سنگ رفته است
مکش دریا به خون خواندی و خاموش
تمناگر کنار من نشستی
چو ساحلها گشودم بازوان را
تو چون امواج در ساحل شکستی.
انجمن رمان نویسی
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
عاشقانه های سیاوش کسرایی
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: