- عضویت
- 21/4/19
- ارسال ها
- 5,684
- امتیاز واکنش
- 25,043
- امتیاز
- 473
- زمان حضور
- 82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
چاقو را برداشتم
آسمان را به اندازه ي ماه بريدم
تا از دريچه ي شب
چشمان بي خوابم بيفتد
صبح
چاقو را برداشتم
نقش دو ماه
از آسمان چشمانم برديم
و در شيشه ي تاريک تنهايي ام
پنهان کردم
چاقو را برداشتم
دو بال پرنده را بريدم
تا خوش خيال نباشد
چرا تعجب مي کني ؟
خواستم تا به ديوار فردا نکوبد
چاقو را برداشتم
انگشت اشاره ام را بريدم
تا ديگر کبوتر را نشانه نرود
مبادا که
آرزو بر خاک افتد
چاقو را برداشتم
سيب را دو نيم کردم
و روبه روي خيالش گذاشتم
بلکه سهمش را از عشق بردارد
چاقو را برداشتم
عشق را به پهناي جاده بريدم
تا پاي رفتنش را بگيرد
چاقو را برداشتم
بر سينه ام
نقش قلب را کندم
شايد چيزي بفهمد
چاقو را برداشتم
لبخند را از لبانم بريدم
تا بيهوده بر عشق نلغزد
چاقو را برداشتم
آرزو را از جانم بريدم
و در گورستان نگاهش دفن کردم
چاقو را برداشتم
روي پوست احساسم کشيدم
و خون جهان بيرون زد
چاقو را برداشتم
شکم کسي را که در آينه ايستاده بود
پاره کردم
آن وقت من بر زمين افتادم
چاقو را برداشتم
تا ديوار رازخمي کنم
فرياد کشيد
درد فاصله بودن برايم کافي ست
چاقو را برداشتم
طرح نامم را روي درخت کندم
سال ديگر
يادگاري درخت براي من
خطوط نفرت خواهد بود
چاقو را برداشتم
با آن روي برف ها نوشتم
من از اين چاقوکش مي ترسم
آفتاب ترس مرا شست
انجمن رمان نویسی
آسمان را به اندازه ي ماه بريدم
تا از دريچه ي شب
چشمان بي خوابم بيفتد
صبح
چاقو را برداشتم
نقش دو ماه
از آسمان چشمانم برديم
و در شيشه ي تاريک تنهايي ام
پنهان کردم
چاقو را برداشتم
دو بال پرنده را بريدم
تا خوش خيال نباشد
چرا تعجب مي کني ؟
خواستم تا به ديوار فردا نکوبد
چاقو را برداشتم
انگشت اشاره ام را بريدم
تا ديگر کبوتر را نشانه نرود
مبادا که
آرزو بر خاک افتد
چاقو را برداشتم
سيب را دو نيم کردم
و روبه روي خيالش گذاشتم
بلکه سهمش را از عشق بردارد
چاقو را برداشتم
عشق را به پهناي جاده بريدم
تا پاي رفتنش را بگيرد
چاقو را برداشتم
بر سينه ام
نقش قلب را کندم
شايد چيزي بفهمد
چاقو را برداشتم
لبخند را از لبانم بريدم
تا بيهوده بر عشق نلغزد
چاقو را برداشتم
آرزو را از جانم بريدم
و در گورستان نگاهش دفن کردم
چاقو را برداشتم
روي پوست احساسم کشيدم
و خون جهان بيرون زد
چاقو را برداشتم
شکم کسي را که در آينه ايستاده بود
پاره کردم
آن وقت من بر زمين افتادم
چاقو را برداشتم
تا ديوار رازخمي کنم
فرياد کشيد
درد فاصله بودن برايم کافي ست
چاقو را برداشتم
طرح نامم را روي درخت کندم
سال ديگر
يادگاري درخت براي من
خطوط نفرت خواهد بود
چاقو را برداشتم
با آن روي برف ها نوشتم
من از اين چاقوکش مي ترسم
آفتاب ترس مرا شست
انجمن رمان نویسی
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
اشعار پونه ندایی
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com