خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

این تاپیک تا چه حد برای شما مفید هست؟

  • خیلی زیاد

    رای: 16 64.0%
  • زیاد

    رای: 9 36.0%
  • کم

    رای: 0 0.0%
  • خیلی کم

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    25

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,925
امتیاز
263
سن
27
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد

سلام، بیاید به زبان خودمونی با هم یاد بگیریم چطور عاشقانه‌های آموزنده بنویسیم.
بارها پیش اومده از نویسندگانی که صرفاً رمان‌های عاشقانه می‌نویسند پرسیدیم: تصمیم دارید با نوشتن این رمان چه آموزشی به مخاطب‌ها بدید؟
در جواب خیلی‌ها میگن عاشقانه‌ها برای برانگیختن احساسات ما یا رویاهای ما نوشته میشن یا برای این‌که از این دنیای واقعیت دور بشیم؛ نه برای آموزش و ...
برخی نویسنده‌ها هم که جوابی ندارند.

خب در این‌جا برای این موضوع چند تا مسئله مطرحه:
اول) مفهوم اسم ژانر: عشق!

مفهوم عشق از دیدگاه هر آدمی با آدم دیگه متفاوته و برای همین اون‌چه که داستایوفسکی از عشق می‌نویسه با اون‌چه که شکسپیر می‌نویسه و اون‌چه که شارلوت برونته می‌نویسه بسیار متفاوت هست. (اما منکر نمیشیم که شباهت‌هایی هم هست)
پس در قدم اول ما باید مفهوم منحصر به فرد خودمون از عشق رو تعریف کنیم.

(توضیحات بیشتر در پست‌های بعد)

دوم) شخصیت‌های اصلی داستان ما که قراره عاشق و معشوق باشن:

این قسمت که با شخصیت پردازی‌های ما می‌تونه ارزش اثرمون رو از زمین تا آسمون متفاوت کنه بسیار مهمه. خیلی مهمه که بدونیم چه شخصیت‌های منحصر به فردی رو خلق کنیم و چطور درگیر چه نوعی عشقی کنیم که درس‌های زیادی به مخاطب‌های ما بدن.
(توضیحات بیشتر در پست‌های بعد)

سوم) تشکیل، حفظ، تزلزل و ویرانی رابـ*ـطه‌ی عاشقانه:

مسئله‌ی بسیار مهمیه که ما چطور قراره رابـ*ـطه‌ی عاشقانه‌ی بین شخصیت‌هامون رو مدیریت کنیم که برای مخاطب‌هامون آموزنده باشه. شخصیت‌های ما گاهی عصبانی میشن و رابـ*ـطه رو ویران می‌کنن و گاهی آروم و شاد اند و رابـ*ـطه رو قوی‌تر می‌کنند. قراره این رابـ*ـطه‌ی عاشقانه در هر لحظه چطور به کجا برسه؟
(توضیحات بیشتر در پست‌های بعد)

چهارم) نقش شخصیت‌های حاشیه‌ای در زندگی عاشقانه‌ی شخصیت‌های رمان:

برخورد اطرافیان یک عاشق و معشوقش با رابـ*ـطه‌ی بین اون‌ها با توجه شرایط زندگی‌هاشون و پستی و بلندی‌هاشون می‌تونه خیلی آموزنده باشه؛ کمای این امر که شخصیت پردازی شخصیت‌های حاشیه‌ای هم می‌تونه بسیار مهم و محتوا آفرین و آموزنده باشه.
(توضیحات بیشتر در پست‌های بعد)



* عاشقانه نویس‌های فعلی و آتی عزیز با ما همراه باشید *


ژانر عاشقانه چطور میتونه آموزنده باشه؟

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، MaRjAn، *RoRo* و 33 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,925
امتیاز
263
سن
27
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
این قسمت: مفهوم عشق

همون‌طور که در پست اول هم اشاره شد، واژه‌ی عشق می‌تونه تعریف متفاوتی از دیدگاه هر شخصی داشته باشه. بنابراین لازم نیست خودتون رو مجبور کنید طبق تعریف نویسنده‌های دیگه عشق رو توصیف کنید.
به طور مثال برخی افراد معتقدند عشق نوعی دیوانگی و جنون هست که باعث میشه افراد عقلشون رو از دست بدن، برخی افراد معتقدند که عشق عقل رو کامل‌تر میکنه و انسان رو رشد میده، برخی افراد معتقدند عشق تاثیری روی روحیات کلی آدم‌ها نمیذاره و فقط اون‌ها رو به شخص خاصی وابسته میکنه و ...
خب شما می‌تونید بشینید چند دقیقه یا چند ساعت فکر کنید و ببینید دقیقا چجور تعریف‌هایی از عشق میتونه بیاد توی ذهنتون؟ بعد بیشتر فکر کنید که کدوم تعریف در زندگی خودتون بیشتر ممکن بود؟ بعد فکر کنید کدوم تعریف رو بیشتر دوست دارید و کدوم تعریف رو تا حالا ندیدید کسی ارائه بده. خلاصه سوال‌های زیادی، حتی بیشتر از این سوال‌هایی که من مطرح کردم رو از خودتون درباره‌ی عشق بپرسید.
خیلی مسئله‌ی مهمیه که سعی کنید مفهوم عشق رو از نوشته‌های نویسنده‌های دیگه کپی برداری و تقلید نکنید. سعی کنید تعریف منحصر به فرد خودتون رو بسازید. البته ما نمیگیم غیر ممکنه نویسنده‌ی دیگه‌ای تعریف مشابه شما داشته باشه ولی مهمه که سعی کنید تعریف منحصر به فرد ذهن و احساس خودتون رو خوب پیدا کنید.
من براتون تعریفی از اون‌چه که در ذهن خودم دارم یا از نویسنده‌های دیگه دیدم مثال نمی‌زنم چون می‌خوام فکر کنید و تعریف خودتون رو خلق کنید. (بدون ایده گرفتن از نویسنده‌های دیگه، ایده‌ی جدید بسازید.)
مسئله‌ی بعدی در رابـ*ـطه با مفهوم عشق، نشانه‌های تشکیل عشق و در نهایت فوران عشق هست. به نظر شما این نشانه‌ها چی می‌تونن باشن؟

خب در این مورد، بعضی نویسنده‌های ماتریالیست (کلمه‌ش شاید براتون جدید باشه ولی به زبان خودمون معنیش ساده‌ست و یعنی مادی گرا: یعنی افرادی که فقط به بُعد مادیات توجه دارند) فقط از نشانه‌های جسمی عشق می‌نویسن. یعنی چی؟ یعنی نشانه‌های هورمونی و هر آن‌چه که مربوط به فیزیولوژیک بدن‌های ماست. مثال ساده‌ش چیه؟ این‌که دست مردها از دست زن‌ها گرم‌تره (به خاطر متابولیسم بالای مردها نسبت به بدن زن‌ها)، این‌که دو عاشق با دیدن هم تپش قلبشون زیاد میشه (به خاطر اثر هورمون‌های آدرنالین(هیجان) و دپامین(لـ*ـذت) ) حس لـ*ـذت نگاه کردن به افرادی که چهره و در کل بدن زیبایی دارند و حس گرمایی که با نزدیکی‌ها به بدن دست میده (تاثیر هورمون‌های استروئیدی) و این قبیل موارد. پس می‌بینیم که اگر صرفاً از این نشانه‌های عشق بنویسیم تنها توجه ما به مادیاته. البته ما نمیگیم فقط به مادیات توجه کردن کار غلطیه اما داریم تحلیل می‌کنیم که این تحلیل نشانه‌های عشق در نهایت به چه نگرشی درباره‌ی عشق میرسه.
حالا در مقابل این افراد، برخی تنها اعتقاد به معنویات دارن و نشانه‌های عشق رو فراتر از مادیات و مسائل جسمی می‌دونن. با این باور، توصیف نشانه‌های عشق با ماورای بقیه دیدنِ رفتار و اعمال معشوق میسر میشه. افرادی که این باور رو دارن، به زیبایی‌های ظاهری و تاثیرات جسمانی دو جنس توجهی نمی‌کنند و تمرکزشون بر جذابیت‌های رفتاری و تاثیرات شدید اون‌ها بر روان و احساسات افراد درگیر عشق هست. مثالش هم می‌تونه ترجیح اثر نوع نگاه بر زیبایی چشم‌ها، لحن صحبت بر جنس صدا، حالات صورت بر زیبایی چهره و ... باشد.

حالا شما می‌تونید از هر دو گروه، یک گروه یا میانه‌ی این دو باشید اما مهمه که اول خوب فکر کنید با توجه به تعریف خودتون از عشق، چه نشانه‌هایی رو باید انتخاب کنید.

* عاشقانه نویس‌های فعلی و آتی عزیز با ما همراه باشید *


ژانر عاشقانه چطور میتونه آموزنده باشه؟

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: MaRjAn، *RoRo*، نگار 1373 و 22 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,925
امتیاز
263
سن
27
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
این قسمت: شخصیت‌های اصلی داستان (عاشق و معشوق)

بعد از این‌که مرحله‌ی تعریف مفهوم عشق و نشانه‌های عشق رو پشت سر گذاشتید، نوبت می‌رسه به شخصیت سازی. توجه داشته باشید که شخصیت‌های اصلی شما قراره نمایش دهنده‌های مفهوم عشق از دیدگاه شما باشن پس مهمه که چطور اون‌ها رو منحصر به فرد و متناسب با تعریف خودتون از مفهوم عشق بسازید و همون‌طور که اشاره کردیم، سطح کیفی اثر عاشقانه‌ی شما تا حد زیادی بستگی به این داره که چه شخصیت‌های منحصر به فردی رو خلق کنید تا درگیر عشق دو طرفه یا یک طرفه به همدیگه بشن.
اول از هر چیز، بیاید یک تقسیم بندی ساده از ویژگی‌های شخصیت‌های اصلی داستانمون داشته باشیم تا بعد بریم سراغ ادامه‌‌ی توضیح.
حالا فکر کنم خوب باشه ویژگی‌های شخصیت‌های اصلی داستان رو به دو دسته‌ی ویژگی‌های "جسمانی" و ویژگی‌های "روانی" تقسیم کنیم.

۱) ویژگی‌های جسمانی:
سعی کنید برای تشکیل مجموعه‌ی ویژگی‌های جسمانی، کلیشه‌ها رو بشکنید و وابسته به شخصیت‌هایی که در داستان‌های عاشقانه‌ی دیگه خوندید نباشید.
شما می‌تونید با شجاعت، چهارچوب‌های توصیف جسمانی شخصیت‌های داستان‌هایی که تا حالا خوندید رو بشکنید و با قاعده‌ی خودتون بازیگرهای بازی عشق رو بسازید. به طور مثال برای شخصیت اصلی مرد در اغلب داستان‌های عاشقانه می‌خونید که مردی قد بلند، خوش چهره و خوش انـ*ـدام به تصویر کشیده میشه. خب حالا وقتشه از خودتون بپرسید که آیا اشکالی داره شما داستانی بنویسید از عشق مردی با قد متوسط یا قدی کوتاه؟ آیا چاقی یا لاغری یک مرد با مورد عشق واقع شدنش طبق مفهومی که از عشق در ذهن شماست متضاده؟ آیا عدم جذابیت چهره‌ی یک مرد برای زنان زیادی با مورد عشق واقع شدن اون مرد توسط یک زن خاص(که شخصیت اصلی زن داستان شماست) طبق تعریف شما از مفهوم عشق در تناقض هست؟
این‌جا باز هم می‌تونیم به این نقطه برسیم که آیا شما عشق رو در جذابیت ظاهری ویژگی‌های جسمانی خلاصه می‌کنید یا مفهومی ورای این سطوح رو تعریف می‌کنید. از طرفی به این فکر کنید که اگر شخصیت مردی که شما توصیف می‌کنید رو نویسنده‌های زیاد دیگری هم توصیف کردن، پس دیگه درسی برای آموزش به مخاطب‌های داستان‌های عاشقانه نداره چون هر چی درس بوده، قبلا بهش پرداخته شده. (البته قصد بر این نیست که به شما تحمیل کنیم چه جور شخصیتی رو خلق کنید یا نکنید، فقط سعی داریم بگیم گزینه‌های شما برای پرداختن به ویژگی‌های جسمانی خیلی بیشتر از اون تعدادیه که تا حالا خودتون رو بهش محدود کردین)
مثال دیگر هم می‌تونه به همین حالت، زیبایی چهره و انـ*ـدام شخصیت اصلی زن باشه که اون رو برای مردهای زیادی جذاب می‌کنه. باز هم می‌تونید از خودتون بپرسید آیا طبق تعریفی که شما از مفهوم عشق داشتید ضروری هست که یک زن برای مورد عشق واقع شدن توسط یک نفر حتماً دارای زیبایی‌های جسمانی خیره کننده برای مردهای زیادی باشه؟ آیا ممکن نیست که زنی با چهره‌ای معمولی و نه چندان جذاب برای همه‌ی مردها مورد عشق یک مرد خاص(شخصیت اصلی مرد داستان) واقع بشه؟
مثال ساده‌ی دیگه می‌تونه ثروتمند بودن یک شخصیت و فقیر بودن دیگری یا ثروتمند بودن هر دو شخصیت باشه. حالا سوالی دیگه بپرسید. آیا نمی‌تونید شخصیت‌هایی از اقشار متوسط جامعه خلق کنید که درگیر احساس عشق به یکدیگر بشن؟
آیا عشق وابسته به ثروت هست؟ آیا عشق وابسته به زیبایی ظاهری هست؟ آیا عشق وابسته به مورد محبوبیت واقع شدن میانِ اکثریت افراد از جنس مخالف هست؟

این‌ها سوال‌های ساده‌ای هستند که لازمه قبل از خلق شخصیت‌های اصلی داستانتون از خودتون بپرسید. حتی بیشتر هم سوال بپرسید. به قدری سوال بپرسید که وقتی داستان یک عشق میان دو شخصیت اصلی در ذهنتون شکل گرفت، از هر سمت و سویی بتونید رشدش بدید.
در یک کلام، از شکستن کلیشه‌های جسمانی نترسید و بدن‌هایی بسازید که فرای جذابیت‌های سطحی، به معنا بخشیدن به مفهوم عشق در ذهن شما کمک کنن.

۲) ویژگی‌های روانی:
در این مورد هم بخش عظیمی از توضیحات مثل مورد قبل هست. همچنان از شکستن کلیشه‌ها نترسید و سوال بپرسید تا ذهنتون رو برای ساختن ویژگی‌های روانی شخصیت‌های اصلی به چالش بکشید.
ممکنه این‌جا فکر کنید اسیر چهارچوب‌های شخصیت‌های داستان‌های عاشقانه‌ی قدیمی نیستید و شخصیت‌های شما دارای خصوصیات روانی مجزایی هستن ولی همیشه این‌طور نیست و ذهن شما تا سوال نکنید، از این چهارچوب‌ها آزاد نمیشه.
حالا چه سوال‌هایی بپرسیم؟ خب خیلی ساده‌ست. اولین شخصیت‌هایی که به ذهنتون میرسن رو با تک تک اخلاقیاتشون ببرید زیر سوال. به طور مثال: آیا مغرور بودن شخصیت اصلی داستان با عاشق شدن و مورد عشق واقع شدنش توسط شخصیت اصلی دیگر با مفهومی که از عشق در ذهن داشتید سازگاره؟ آیا غرور و عشق با هم در تضاد اند یا همدیگر رو تقویت می‌کنند؟ آیا لجبازی و یکدندگی شخصیت‌های اصلی داستان شما با مفهومی که از عشق در ذهن دارید، میتونه به عاشق شدن اون‌ها کمک کنه یا عشق بینشون رو ناممکن میکنه؟ آیا فداکاریِ شخصیت‌ها لازمه‌ی عشق هست یا عشق بین اون‌ها با خودخواهی همراهه؟ آیا عشق بین شخصیت‌ها براشون حس مالکیت میاره یا اون‌ها رو از بند مالکیت رها می‌کنه؟ آیا حسادت شخصیت‌ها جزئی از عشق اون‌هاست یا عشق بین شخصیت‌ها برای اون‌ها اعتمادی می‌سازه که از حسادت بی نیازشون می‌کنه؟
این مثال‌ها بسیار محدود بودن و شما می‌تونید فرآیند سوال پرسیدن رو بسیار بیشتر از این تعداد محدود، گسترش بدید تا در نهایت به این نتیجه برسید که بهترین ویژگی‌های روانی برای شخصیت‌های اصلی داستان شما که قراره طبق مفهوم منحصر به فرد عشق در ذهن شما، به هم عشق بورزند، چه ویژگی‌هایی می‌تونن باشن.

خب، حالا که این تشریح طولانی رو از هر دو دسته‌ی ویژگی‌ها نوشتیم، در نهایت کوتاه میگیم که هم برای ویژگی‌های جسمانی و هم روانی، بزرگ فکر کنید و اون‌ها رو در راستای خلق معنای انحصاری عشق در ذهن خودتون، بسازید. از شکستن چهارچوب‌های جا افتاده بین نویسنده‌های اطراف، نترسید و فکر کنید که شخصیت‌های شما قراره با توجه به ویژگی‌هاشون با عشقشون چه آموزش‌هایی به مخاطب‌های شما بدن.

(*نکته* درست هست که باید در خلق شخصیت‌ها کاملاً آزاد باشید اما تناسب شخصیت‌ها با سن، تحصیلات و قشر فرهنگی اون‌ها رو زیر سوال نبرید. در این مورد حتماً به قدر کافی تحقیق داشته باشید و با اطلاعات کافی و دیدگاهی واقع بینانه، شخصیت پردازی کنید.)

* عاشقانه نویس‌های فعلی و آتی عزیز، با ما همراه باشید *


ژانر عاشقانه چطور میتونه آموزنده باشه؟

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: MaRjAn، *RoRo*، نگار 1373 و 23 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,925
امتیاز
263
سن
27
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
این قسمت: تشکیل، حفظ، تزلزل و ویرانی رابـ*ـطه‌ی عاشقانه

بعد از گذر از دو مرحله‌ی قبل، به سومین مرحله‌ی مهم و اساسی یک داستان عاشقانه می‌رسیم.
در دو پست قبل خوندیم که اول باید خوب فکر کنیم و مفهومی منحصر به فرد از عشق رو تعریف کنیم. بعد شخصیت‌هایی بسازیم که بتونن مفهوم ذهنی ما از عشق رو به خوبی به مخاطب‌هامون نشون بدن. حالا نوبت میرسه به مرحله‌ی مهم‌تر: تشکیل رابـ*ـطه‌ی عاشقانه و نگه داشتنش و خراب کردنش با اتفاق‌های مختلفی که قراره طی داستان بیفته.
این مرحله، خیلی مهمه اما متاسفانه بسیاری از نویسنده‌ها، از این مرحله سرسری رد میشن و بدون توجه به واقعیت روابط افراد در جامعه، روابط عاشقانه‌ی خیالی رو شکل میدن و بی برنامه کم و زیادش میکنن. لازمه بگیم که در این مرحله ما باید سه تا کار بکنیم:

اول) تحقیق کافی داشته باشیم. (این تحقیق از جنس سرچ کردن توی گوگل نیست؛ بلکه از جنس توجه به آدم‌های واقعی اطراف ما و روابط بین اون‌هاست. خیلی هم کار ساده‌ایه. دور و بر ما پر از آدم‌هاییه که کنار هم میخندن، از دست هم گریه میکنن، با هم دعوا میکنن و با آرامش به هم لبخند میزنن. آدم‌هایی که حرف‌های مختلفشون با لحن‌های متفاوت روی رابـ*ـطه‌هاشون تاثیر سازنده و ویرانگر میذاره و باید خوب به اون‌ها و اثری که رفتارهای هر کدومشون روی روابطشون میذاره فکر کنیم. باز هم میگم، اصلا کار سختی نیست؛ فقط کافیه به آدم‌های اطرافتون و ارتباطشون کامل توجه کنید. بعد ببینید چه نکات آموزنده‌ای رو می‌تونید از طریق برخورد بین شخصیت‌هاتون به آدم‌هایی که اطرافتون می‌بینید، آموزش بدید.)
در این مورد اگر بخوام مثال بزنم، کم نیستن عاشقانه نویس‌هایی که تاثیر اعمال نامتعارف یا متعارف شخصیت‌هاشون روی روابطشون رو اشتباه و خلاف واقعیت نشون میدن، لذا آموزش غلط به مخاطب‌هاشون میدن یا که مخاطب‌های فهیم‌تر رو به دلیل کم محتوایی از اثرشون دلزده می‌کنن. دقیق‌تر بخوام مثال بزنم، میشه از تبدیل جدال‌های کودکانه بین شخصیت‌ها (که کلکل هم می‌نامیم) به عشق (!؟) و تقویت عشق (!؟) صحبت کرد. به طور طبیعی ما در زندگی روزمره‌ی خودمون هم می‌بینیم که عاقبت بحث کردن و جدال‌های توهین آمیز بین آدم‌ها، حس محبت و علاقه‌ی بین اون‌ها رو به نفرت و کینه و انزجار تبدیل می‌کنه، بنابراین چطور ممکنه این امر عشق ایجاد کنه؟ آیا ما در واقعیت دیدیم که جدال‌ها که با تقویت نفرت همراه هستند، ناگهان به عشق تبدیل بشن؟ ابداً نمیگیم که حس‌های منفی ما نسبت به بقیه نمی‌تونه به حس مثبت علاقه تبدیل بشه اما در مسیر این تبدیل، محبت، حمایت، همدردی و اعمال و رفتار سازنده‌ای صورت می‌گیره تا علاقه ایجاد بشه؛ وگرنه با جنگ و جدال که نفرت به عشق تبدیل نمیشه! اگر تبدیل می‌شد، جنگ‌های جهانی باید باعث ایجاد بزرگ‌ترین عشق‌های تاریخ بین ملل در حال جنگ با هم می‌شدن! در حالی‌که می‌بینیم این‌طور نیست و نفرت حاصل از جنگ حتی تا سال‌ها پس از پایان جنگ هم باقی می‌مونه. پس به همین سادگی می‌بینیم که تحقیق کردن چه‌قدر کار ساده‌ایه و می‌تونه داستان عاشقانه‌ی شما رو معقولانه و آموزنده کنه.

دوم) از خودمون سوال‌های چالش برانگیز بپرسیم و به سوال‌هامون جواب بدیم تا از داخلِ جواب‌های منطبق بر تعریف ما از مفهوم عشق، رابـ*ـطه‌ی بین شخصیت‌هامون رو بسازیم و روش تغییرات لازم رو انجام بدیم. به طور مثال در ادامه‌ی مثال قبل بپرسیم که آیا ادامه‌ی جدال از روی نفرت، به عشق منجر میشه؟ اگر جواب آره هست، چطور ممکنه و چرا این اتفاق میفته؟ آیا تا به حال چنین واقعه‌ای رو مشاهده یا تجربه کردیم؟ آیا منبع معتبری وقوع چنین اتفاقی رو تایید کرده؟ آیا خشمگین شدن طرفین یک رابـ*ـطه بر عشق بین اون‌ها اضافه می‌کنه؟ آیا افراد به کسی که اون‌ها رو خشمگین می‌کنه در لحظات خشمگین شدن، بیشتر عشق می‌ورزن؟ آیا عشق با رفتارهای حاصل هیجان برانگیخته میشه یا فروکش می‌کنه؟ آیا عشق با برهم کنش‌های پر هیجان بین افراد تقویت میشه یا با رفتارهای حاصل از آرامش پایدار میشه؟ آیا برخوردهای عقلانی شخصیت‌ها عشق بین اون‌ها رو تقویت می‌کنه یا ظهور عشق تنها با زوال عقلانیت در رابـ*ـطه همراهه؟
و سوال‌های بسیار دیگری که قبل از تشکیل و تغییر رابـ*ـطه‌ی عاشقانه باید از خودتون بپرسید و خوب فکر کنید و بر اساس واقعیت و مفهومی که از عشق در ذهن دارید مطابق با شخصیت‌هایی که برای عاشق شدن در مرحله‌ی قبل خلق کردید، جواب بدید.

سوم) روند تغییرات رابـ*ـطه‌ی عاشقانه رو دقیق پایش کنید. درسته که برخی نویسنده‌ها میگن ما عاشقانه‌هامون رو فی البداهه مینویسیم و تغییرات روابطشون رو از قبل در نظر نداریم، اما مهمه که از قبل یک رابـ*ـطه رو خوب پایش کنید. به این ترتیب که با داستان جوری پیش برید که انگار بخشی از واقعیت زندگی خودتون یا یکی از دوستان نزدیکتون هست. بشینید خوب فکر کنید ببینید هر اتفاقی که توی محیط داستانتون میفته اگر توی واقعیت واسه خودتون یا دوست صمیمیتون میفتاد چه تاثیری روی رابـ*ـطه‌ی عاشقانه‌تون میذاره. خوب فکر کنید و ببینید که چه رفتارها و حرف‌هایی می‌تونه شخصیت‌هاتون رو دلخور و خشمگین کنه و چه تاثیری روی عشق بین اون‌ها بذاره و چه حرف‌ها و رفتارهایی اون‌ها رو شاد و آروم می‌کنه و چه تاثیری روی رابـ*ـطه‌ی عاشقانه‌شون میذاره. این مرحله خیلی مهمه! باید حواسمون باشه که یک رابـ*ـطه‌ی عاشقانه مثل بقیه‌ی روابط زندگی‌هامون، روزهای خوب و بد داره و پستی و بلندی داره. باید حواسمون به واقعیت‌های زندگی، شخصیت‌هامون و مفهوم ذهنیمون از عشق باشه تا خوب رابـ*ـطه‌ی شخصیت‌هامون رو بسازیم و تغییر بدیم. یادمون باشه شخصیت‌های داستان ما گاهی کارهایی می‌کنن که عشق بینشون رو کم می‌کنه و گاهی زیاد می‌کنه. یادمون باشه رابـ*ـطه‌ی عاشقانه یک روزهایی به تزلزل میفته و ممکنه ویران بشه یا حفظ بشه که این حفظ و ویرانی بستگی به شرایط محیط و واکنش‌های شخصیت‌های داستانمون داره.
در نهایتِ این مرحله بگم که واقعاً فرقی نداره که پایان داستان عاشقانه‌ی شما خوش باشه یا تلخ. فکر نکنید هر کس رمان یا داستان عاشقانه با پایان تلخ نوشت آموزنده نوشته و شاهکاره یا هر کی پایان داستان عاشقانه‌ش خوش بود، بی محتوا و کم ارزش نوشته. خودتون رو درگیر این ظواهر فریبنده نکنید و تلاش کنید رابـ*ـطه‌ی عاشقانه‌ای رو بسازید و پرورش بدید که با هر پایانی بتونه درس‌های زیادی از یک رابـ*ـطه‌ی عاشقانه به مخاطب‌های شما آموزش بده.

حالا به انتهای این قسمت رسیدیم و به طور خلاصه میگیم که رابـ*ـطه‌ی عاشقانه‌ای که می‌سازید مثل یک نوزادی که تازه متولد شده، نیاز به رشد و پرورش منطبق بر واقعیت و مفهوم ذهنی شما داره. یادتون باشه یک نوزاد وقتی خوب رشد می‌کنه که خوب بهش رسیدگی کنید. پس یک رابـ*ـطه‌ی عاشقانه در داستان شما هم برای رشد خودش به رسیدگی‌های شما نیاز داره. برای آموزنده بودن، نیاز داره که خوب بهش توجه کنید و با فکر و برنامه بنویسید. فکر کردن و طرح درست یک رابـ*ـطه رو ریختن سخت نیست ولی تلاش می‌طلبه و فراموش نکنید که یک نویسنده‌ی خوب هشتاد درصد وقتش رو روی فکر کردن به داستانش میذاره و بیست درصد وقتش رو روی نوشتن. پس با فکر کردن به رابـ*ـطه‌ی بین شخصیت‌های داستان، بخشی از زمانی رو که صرف نوشتن کم محتوا می‌کردین، صرف فکر کردن برای پر محتواتر نوشتن می‌کنید.

* عاشقانه نویس‌های فعلی و آتی عزیز با ما همراه باشید *


ژانر عاشقانه چطور میتونه آموزنده باشه؟

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: MaRjAn، *RoRo*، نگار 1373 و 19 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,925
امتیاز
263
سن
27
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
قسمت آخر: نقش شخصیت‌های حاشیه‌ای در زندگی عاشقانه‌ی شخصیت‌های رمان

خب حالا به مرحله‌ی آخر می‌رسیم: خلق شخصیت‌های حاشیه‌ای در یک داستان عاشقانه.
شاید با خودتون بگید اصلاً چه کسی به شخصیت‌های حاشیه‌ای اهمیت میده؟ مهم عشق است و معدود افرادی که درگیر عشق اند؛ پس بقیه رو بی‌خیال!

در واقع باید بگیم این طرز فکر برای یک نویسنده کاملاً اشتباهه!
شاید بشه گفت یکی از بهترین نقاط تلاقی بین ژانر عاشقانه و اجتماعی از طریق شخصیت‌های حاشیه‌ای رمان که محیط اجتماعی اطراف رابـ*ـطه‌ی عاشقانه‌شون رو تشکیل میدن، اتفاق میفته!
حالا شاید بگید نمی‌خواید اجتماعی بنویسید و صرفاً می‌خواید عاشقانه بنویسید اما باز هم به مسئله‌ی مهمی توجه نکردید! عشق یک رویکرد عاطفی در جهت رسیدن به اهدافی غریزی و عقلانی هست که مورد بازخوردهای متفاوتی از محیط قرار می‌گیره. این خیلی مهمه که اطرافیان شخصیت‌های اصلی داستان شما چه تاثیری روی روند رابـ*ـطه‌ی عاشقانه‌ی بین اون‌ها میذارن و چطور سختی‌ها و آسودگی‌های راه مشترکشون رو تحت تاثیر قرار میدن.
یک مسئله‌ی خیلی مهمی که در برخی رمان‌های عاشقانه بهش پرداخته نمیشه، همین مسئله‌ی تاثیر محیط بر یک رابـ*ـطه‌ی عاشقانه بین دو نفره که شاید این هم از طریق سوال پرسیدن‌های شما از خودتون بتونه تغییر کنه. برای این قسمت شما می‌تونید سوال‌های مختلفی بپرسید که تاثیرات متفاوتی که هر شخصیت حاشیه‌ای، با توجه به کاراکتر منحصر به فردی که براش ساختید، روی رابـ*ـطه‌ی بین عاشقان داستانتون میذاره رو به چالش بکشه. مثلا می‌تونید بپرسید:
آیا این شخصیت با خصوصیات اخلاقی خودش در این مرحله می‌تونه با توصیه‌هاش یا برخوردهاش رابـ*ـطه‌ی بین این دو نفر رو قوی‌تر کنه یا ضعیف‌ترش می‌کنه؟ شخصیت‌های اصلی داستان من به چه جور شخصیت‌هایی در اطرافشون نیاز دارن که داستان عشقشون در یک جامعه‌ی کوچیک رو آموزنده کنه؟ گذر از پستی و بلندی‌های مسیر عشق با حضور کدوم شخصیت‌ها راحت‌تر میشه و با حضور کدوم شخصیت‌ها سخت‌تر؟

بعد از جواب دادن به این سوالات، تاثیری که هر شخصیت جانبی میتونه روی رابـ*ـطه‌ی بین شخصیت‌های اصلی بذاره رو بررسی می‌کنید.
حالا وقتش رسیده که این شخصیت‌های فرعی رو خوب بسازید!
اولاً توجه داشته باشید، لازم نیست شخصیت‌های حاشیه‌ای فرشتگان همیشه پاک و خوش قلب یا شیاطین همیشه بی رحم و ظالم باشن!
سعی کنید اون‌ها رو خاکستری بسازید؛ نه سیاه و سفید. شخصیت‌هایی که همیشه به عشق بین شخصیت‌های اصلی ضربه نمی‌زنن و همیشه هم تقویتش نمی‌کنن بلکه ترکیبی از تضعیف و تقویت رو بسته به موقعیت انجام میدن. حتی گاهی میتونین با دیالوگ‌هاشون دیدگاه‌هایی از اون‌ها رو نشون بدین که روی رابـ*ـطه‌ی بین شخصیت‌های اصلی تاثیر غیر مستقیم میذاره.
بنابراین، واقع بینانه اون‌ها رو بسازید.
ثانیاً، توجه کنید که شخصیت‌های حاشیه‌ای هم حرف‌هایی برای گفتن داشته باشن. گاهی از مشکلاتشون و گاهی از موفقیت‌هاشون بنویسین و ربطش بدین به سرگذشتشون و درس‌هایی که می‌تونن به شخصیت‌های اصلی بدن تا برای مخاطب‌هاتون هم آموزنده باشه.

در نهایت، مجموعه‌ی کامل این شخصیت‌ها رو نمیگیم با یک سختگیری عجیب بسازید اما با فکر و خلاقیت و البته واقع بینانه بسازید و اثرشون رو روی یک رابـ*ـطه‌ی از جنس عشقی با مفهوم منحصر به فرد خودتون، نشون بدید.

برای وقتی که تمام این مراحل رو پیاده سازی کردید، بهتون تبریک میگیم! شما به دنیای نویسندگانِ عاشقانه‌های آموزنده خوش اومدید!

اما فراموش نکنید که هنوز درهای زیادی از دنیای نویسندگی به روی شما بسته مونده که تنها از طریق نقد به مرور به روی شما باز میشن. در این راه تلاش کنید و هیچ وقت درهایی که با نقد به روی ذهن پویای شما باز میشن رو با تعصب روی آثارتون، بسته نگه ندارید. اجازه بدید از نوشته‌های شما انتقاد بشه و با فکر کردن به انتقادها، مسیرهای جدید برای رشد بیشتر خودتون رو پیدا کنید و بالا و بالاتر برید!
درخشش اندیشه‌های شما از ستاره‌ی قلم‌های شما، آرزوی ماست.

عاشقانه‌نویس‌های فعلی و آتی عزیز، امیدوارم این تاپیک برای شما مفید واقع شده باشه و موفقیت‌های بعدی شما شادی بخش همگی ما باشه.

(خوشحال میشم در نظر سنجی بالای تاپیک هم شرکت کنید.)

با تشکر از نگاه پر مهر شما،
پایان


ژانر عاشقانه چطور میتونه آموزنده باشه؟

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: همراز س، reyhan banoo، MaRjAn و 20 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا