- عضویت
- 7/8/18
- ارسال ها
- 549
- امتیاز واکنش
- 32,217
- امتیاز
- 398
- زمان حضور
- 70 روز 21 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
نام؟
روشنک امیری
تازه میخواستم بگم الف چرا
عه اول باید میگفتم روشنک.ا یعنی؟
روشنک خالی
آهان حله از اول
روشنک
روشنک واقعی شبیه روشنک مجازیه؟
نه میشه گفت کاملا شبیه و نه میشه گفت کاملا متفاوت؛ البته میشه گفت بیشتر متفاوت.
من در مجازی خیلی منعطفتر برخورد میکنم چون در اوقات فراغتم میام سراغش ولی واقعیت فرق داره؛ خیلی از خصوصیات اخلاقی منفیم فقط در واقعیت مشاهده شدن.
نظرت در مورد سلیقه مخاطبها چیه؟
کلا رمانام به ترتیب از بدترین به بهترین از پرطرفدارترین به کم طرفدارترین اند
اسم کتابات
و احساست ب هر کدوم؟
خب بریم که رفتیم
۱) رمان در پس یک پایان (نسخهی اول):
اولین رمانی بود که منتشر کردم و بسیار هم پخش شده متاسفانه چون ضعیفترین رمانم هم بود و از اون بدتر که اولین جلد از مجموعهی سه جلدیم بود. -_- اما خب بعدا بازنویسیش کردم که بازنویسیش با وجود زحمت خیلی بیشتری که براش کشیدم مثل نسخهی اول منتشر نشد متاسفانه. -_-
نسخهی اولی که پخش شده از طرفی مایهی شرمندگی بنده هست که امیدوارم نخونده باشیدش (شرمم باد!) ولی از طرفی در حد مرگ حس بدی بهش ندارم چون خوب بود که تجربهی نوشتن رو با وجود آغازی خز :| شروع کردم و تازه بعد از اون کمکم یاد گرفتم چطور باید ایده پردازی و بال و پر دادن به یک داستان رو بهتر و حساب شدهتر انجام بدم. (البته هنوز هم جای پیشرفت هست.)
۲) رمان اسارت نگاه:
این یکی رو خیلی دوست دارم. بهش میگم بمب آرامشِ من *.* با اینکه اولین رمانی بود که با نثر ادبی نوشتم، میشه گفت سرآغاز نویسندگی من به طور مقبولتری نسبت به گذشته، رمان اسارت نگاه بود. با اینکه داستانش آروم و کم هیجانه، جزء محبوبترینهاست برام.
اسارت نگاه، جلد دومِ در پس یک پایان هست.
۳) فراموشیِ مادربزرگ:
اولین رمان طنزی بود که نوشتم و میشه گفت که دوستش دارم اما در حد یک رمان برای نوجوانان (در حد راهنمایی یا همین دورهی اول متوسطه) و نه بیشتر اما خب طرفدارانش بیشتر از رمانهای محبوبم بودن :| اما خب از نظر من به خوبیِ خیلی از رمانهام نبود. (طنزِ خوب نوشتن سخت است بسیار)
۴) بازنویسی در پس یک پایان:
تعریف نکنم از خود :] این یکی رو بسیار زیاد دوست دارم. برعکس نسخهی اولش، برای این یکی خیلی تلاش کردم و کل داستانش رو از نو با شخصیتهای جدید و یک موضوع جدید و موضوعات حاشیهای دیگه ساختم. (در جهت کم کردن از میزان خز بودنش :] ) خب این طولانیه و زیاد پخش نشده اما مایهی افتخارمه با اینکه فکر نکنم بیشتر از سی نفر خونده باشنش. (و نسخهی اول رو شاید حدود سی هزار نفر خوندن :| ) بنابراین از اون دسته نوشتههاست که برای دل خود و معدود مخاطبین نوشته شده اما محبوبه برام *.*
۵) سربهسر دردسر:
رمان مشترکم با فاطمه بود که این هم مثل فراموشی مادربزرگ، طنز بود و خب میشه بهش گفت طنز اجتماعی. شروعش کردیم اما متاسفانه یا خوشبختانه رها شد و دیگه اثری ازش نیست. با این حال ازش بدم نمیاومد و حتی با خوندنش کلی میخندیدم (من کلا زیاد میخندم البته) و خب میشد بهش امیدوار بود اما باز هم به این نقطه میرسونم حرفم رو که طنز اجتماعی رو به اون خوبی که از خودم انتظار دارم نمینویسم پس رهاش کردم.
۶) مجموعه داستان کوتاه ماجراجویان سبز:
این اولین داستانم با ژانر علمی تخیلی هست که بسی دوستش میدارم و براش ذوق دارم اما تا حالا فقط جلد اولش رو استارت زدم و نصفه رهاش کردم. امیدوارم بعداً فرصت بشه کاملش کنم و فکر کنم بتونم ازش راضی باشم.
۷) رمان نیمهی سوخته:
این یکی هم رمان بسیار محبوب من هست *.* هر چند بعداً به نظرم رسید که پایانش شاید کمی کلیشهای بود ولی در کل از موضوع داستان و شخصیتهای عمیق و متفکر داستانم بسیار راضی بودم *.* (حال مخاطبین جامهها میدرند و "از خود راضی" نثار بنده میکنند. :] )
۸) رمان تلالوی یک تبسم:
که ایشان فعلاً در حال تایپ هستند و حس امیدواری نسبت بهش دارم و موقتاً دوستش دارم تا ببینیم تا انتهاش چطور پیش میبریم و تا چه حد با معیارهای بنده به سطح بالایی میرسه و سطحش رو حفظ میکنه. *.*
تلالوی یک تبسم، جلد سوم در پس یک پایان هست.
خب میدونم خیلی زیاد توضیح دادم برای هر رمان ولی دوست داشتم صادقانه بگم کدومها بیشتر ارزش خوندن دارن و کدومها کمتر *.*
یا علی
الان کم کنم؟
ن خوبه
در همهی ژانرها هم نوشته داری
تازه کجاشو دیدی
یه کاراگاهی هم استارت زدم که کلا هیچ جا منتشر نکردم
کدوم رمانت رو از همه بیشتر دوس داری؟
چرا؟
میگم هر کدوم رو یه جور
البته بذار ببینم
میشه چهار گزینه انتخاب کرد؟
یکی کمه
یکی
رمان تلالوی یک تبسم (جدیدترین رمانم)
شاید چون تا حد زیادی از زندگی خودم و اطرافیانم ایده گرفتم و سعی کردم معضلهای سر راه یک دانشجوی ایرانی رویاپرداز که تصمیم میگیره مهاجرت کنه و چالشهای زندگیش با چالشهای مهاجرت روی هم جمع میشن و ازش قدرت زیادی برای حل شدن میخوان رو توش نشون بدم. و شاید هم اینکه سه ساله دارم روی ایدهش فکر میکنم و بالاخره نوشتنش رو شروع کردم.
از رمانیت هست که متنفر باشی؟
فکر نکنم. نفرت کارساز نیست. البته نسخهی اول رمان در پس یک پایان(همون که خیلی منتشر شده الان) واقعاً از همه ضعیفتره و دوستش ندارم ولی خب متنفر هم نیستم چون شروع نوشتنم بود به هر حال.
نظرت در مورد عشق؟
من خودم هم به عشق اعتقاد ندارم راستش
با اینکه عاشقانه مینویسم
از شروع رمانی پشیمون شدی؟
راستش نشدم البته اوایل رمان نیمهی سوخته از شروعش پشیمون شدم اما بعد از اینکه کتاب مائدههای زمینی آندره ژید رو خوندم و دیدم چهقدر اشتراک دیدگاه بین من و ژید بود، تصمیم گرفتم ادامهش بدم البته نه به خاطر اشتراکم با ژید؛ بلکه به خاطر ارزشی که نمایش حقیقت از این دیدگاه برام پیدا کرد.
چی شد شروع به نوشتن کردی؟
راستش از بچگیم انشا نوشتن رو خیلی دوست داشتم. یک دفتر خاطرات هم داشتم که گاهی خاطراتم رو توش مینوشتم. (اغلب وقتهایی که ناراحت بودم برای اینکه آروم بشم)
خلاصه نوشتن رو همیشه دوست داشتم اما رمان نوشتن رو مدیون حمایتهای دخترعموی نویسنده و مترجم بسی پر ذوقم بودم که یک بار که داستان در پس یک پایان رو براش تعریف میکردم گفت بنویس حتما حتما و کلی هم پیگیری کرد که حتما ادامهش بدم و کاملش کنم. همیشه هم داستانهام رو قبل از همه برای اون تعریف میکردم و بماند که چند تا از اون داستانها رو هیچ وقت ننوشتم ولی همین که یک مشوق داشتم خیلی موثر بود.
انگیزهی بعدیم که به مرور خیلی برام مهمتر شد، آموزش مفاهیم ساده و گاهاً پیچیدهی زندگی در قالب یک داستان ساختهی ذهنم بود. به خصوص برای کسانی که تنها مطالعهشون رمان هست.
و این مصاحبه ادامه دارد!
روشنک امیری
تازه میخواستم بگم الف چرا
عه اول باید میگفتم روشنک.ا یعنی؟
روشنک خالی
آهان حله از اول
روشنک
روشنک واقعی شبیه روشنک مجازیه؟
نه میشه گفت کاملا شبیه و نه میشه گفت کاملا متفاوت؛ البته میشه گفت بیشتر متفاوت.
من در مجازی خیلی منعطفتر برخورد میکنم چون در اوقات فراغتم میام سراغش ولی واقعیت فرق داره؛ خیلی از خصوصیات اخلاقی منفیم فقط در واقعیت مشاهده شدن.
نظرت در مورد سلیقه مخاطبها چیه؟
کلا رمانام به ترتیب از بدترین به بهترین از پرطرفدارترین به کم طرفدارترین اند
اسم کتابات
و احساست ب هر کدوم؟
خب بریم که رفتیم
۱) رمان در پس یک پایان (نسخهی اول):
اولین رمانی بود که منتشر کردم و بسیار هم پخش شده متاسفانه چون ضعیفترین رمانم هم بود و از اون بدتر که اولین جلد از مجموعهی سه جلدیم بود. -_- اما خب بعدا بازنویسیش کردم که بازنویسیش با وجود زحمت خیلی بیشتری که براش کشیدم مثل نسخهی اول منتشر نشد متاسفانه. -_-
نسخهی اولی که پخش شده از طرفی مایهی شرمندگی بنده هست که امیدوارم نخونده باشیدش (شرمم باد!) ولی از طرفی در حد مرگ حس بدی بهش ندارم چون خوب بود که تجربهی نوشتن رو با وجود آغازی خز :| شروع کردم و تازه بعد از اون کمکم یاد گرفتم چطور باید ایده پردازی و بال و پر دادن به یک داستان رو بهتر و حساب شدهتر انجام بدم. (البته هنوز هم جای پیشرفت هست.)
۲) رمان اسارت نگاه:
این یکی رو خیلی دوست دارم. بهش میگم بمب آرامشِ من *.* با اینکه اولین رمانی بود که با نثر ادبی نوشتم، میشه گفت سرآغاز نویسندگی من به طور مقبولتری نسبت به گذشته، رمان اسارت نگاه بود. با اینکه داستانش آروم و کم هیجانه، جزء محبوبترینهاست برام.
اسارت نگاه، جلد دومِ در پس یک پایان هست.
۳) فراموشیِ مادربزرگ:
اولین رمان طنزی بود که نوشتم و میشه گفت که دوستش دارم اما در حد یک رمان برای نوجوانان (در حد راهنمایی یا همین دورهی اول متوسطه) و نه بیشتر اما خب طرفدارانش بیشتر از رمانهای محبوبم بودن :| اما خب از نظر من به خوبیِ خیلی از رمانهام نبود. (طنزِ خوب نوشتن سخت است بسیار)
۴) بازنویسی در پس یک پایان:
تعریف نکنم از خود :] این یکی رو بسیار زیاد دوست دارم. برعکس نسخهی اولش، برای این یکی خیلی تلاش کردم و کل داستانش رو از نو با شخصیتهای جدید و یک موضوع جدید و موضوعات حاشیهای دیگه ساختم. (در جهت کم کردن از میزان خز بودنش :] ) خب این طولانیه و زیاد پخش نشده اما مایهی افتخارمه با اینکه فکر نکنم بیشتر از سی نفر خونده باشنش. (و نسخهی اول رو شاید حدود سی هزار نفر خوندن :| ) بنابراین از اون دسته نوشتههاست که برای دل خود و معدود مخاطبین نوشته شده اما محبوبه برام *.*
۵) سربهسر دردسر:
رمان مشترکم با فاطمه بود که این هم مثل فراموشی مادربزرگ، طنز بود و خب میشه بهش گفت طنز اجتماعی. شروعش کردیم اما متاسفانه یا خوشبختانه رها شد و دیگه اثری ازش نیست. با این حال ازش بدم نمیاومد و حتی با خوندنش کلی میخندیدم (من کلا زیاد میخندم البته) و خب میشد بهش امیدوار بود اما باز هم به این نقطه میرسونم حرفم رو که طنز اجتماعی رو به اون خوبی که از خودم انتظار دارم نمینویسم پس رهاش کردم.
۶) مجموعه داستان کوتاه ماجراجویان سبز:
این اولین داستانم با ژانر علمی تخیلی هست که بسی دوستش میدارم و براش ذوق دارم اما تا حالا فقط جلد اولش رو استارت زدم و نصفه رهاش کردم. امیدوارم بعداً فرصت بشه کاملش کنم و فکر کنم بتونم ازش راضی باشم.
۷) رمان نیمهی سوخته:
این یکی هم رمان بسیار محبوب من هست *.* هر چند بعداً به نظرم رسید که پایانش شاید کمی کلیشهای بود ولی در کل از موضوع داستان و شخصیتهای عمیق و متفکر داستانم بسیار راضی بودم *.* (حال مخاطبین جامهها میدرند و "از خود راضی" نثار بنده میکنند. :] )
۸) رمان تلالوی یک تبسم:
که ایشان فعلاً در حال تایپ هستند و حس امیدواری نسبت بهش دارم و موقتاً دوستش دارم تا ببینیم تا انتهاش چطور پیش میبریم و تا چه حد با معیارهای بنده به سطح بالایی میرسه و سطحش رو حفظ میکنه. *.*
تلالوی یک تبسم، جلد سوم در پس یک پایان هست.
خب میدونم خیلی زیاد توضیح دادم برای هر رمان ولی دوست داشتم صادقانه بگم کدومها بیشتر ارزش خوندن دارن و کدومها کمتر *.*
یا علی
الان کم کنم؟
ن خوبه
در همهی ژانرها هم نوشته داری
تازه کجاشو دیدی
یه کاراگاهی هم استارت زدم که کلا هیچ جا منتشر نکردم
کدوم رمانت رو از همه بیشتر دوس داری؟
چرا؟
میگم هر کدوم رو یه جور
البته بذار ببینم
میشه چهار گزینه انتخاب کرد؟
یکی کمه
یکی
رمان تلالوی یک تبسم (جدیدترین رمانم)
شاید چون تا حد زیادی از زندگی خودم و اطرافیانم ایده گرفتم و سعی کردم معضلهای سر راه یک دانشجوی ایرانی رویاپرداز که تصمیم میگیره مهاجرت کنه و چالشهای زندگیش با چالشهای مهاجرت روی هم جمع میشن و ازش قدرت زیادی برای حل شدن میخوان رو توش نشون بدم. و شاید هم اینکه سه ساله دارم روی ایدهش فکر میکنم و بالاخره نوشتنش رو شروع کردم.
از رمانیت هست که متنفر باشی؟
فکر نکنم. نفرت کارساز نیست. البته نسخهی اول رمان در پس یک پایان(همون که خیلی منتشر شده الان) واقعاً از همه ضعیفتره و دوستش ندارم ولی خب متنفر هم نیستم چون شروع نوشتنم بود به هر حال.
نظرت در مورد عشق؟
من خودم هم به عشق اعتقاد ندارم راستش
با اینکه عاشقانه مینویسم
از شروع رمانی پشیمون شدی؟
راستش نشدم البته اوایل رمان نیمهی سوخته از شروعش پشیمون شدم اما بعد از اینکه کتاب مائدههای زمینی آندره ژید رو خوندم و دیدم چهقدر اشتراک دیدگاه بین من و ژید بود، تصمیم گرفتم ادامهش بدم البته نه به خاطر اشتراکم با ژید؛ بلکه به خاطر ارزشی که نمایش حقیقت از این دیدگاه برام پیدا کرد.
چی شد شروع به نوشتن کردی؟
راستش از بچگیم انشا نوشتن رو خیلی دوست داشتم. یک دفتر خاطرات هم داشتم که گاهی خاطراتم رو توش مینوشتم. (اغلب وقتهایی که ناراحت بودم برای اینکه آروم بشم)
خلاصه نوشتن رو همیشه دوست داشتم اما رمان نوشتن رو مدیون حمایتهای دخترعموی نویسنده و مترجم بسی پر ذوقم بودم که یک بار که داستان در پس یک پایان رو براش تعریف میکردم گفت بنویس حتما حتما و کلی هم پیگیری کرد که حتما ادامهش بدم و کاملش کنم. همیشه هم داستانهام رو قبل از همه برای اون تعریف میکردم و بماند که چند تا از اون داستانها رو هیچ وقت ننوشتم ولی همین که یک مشوق داشتم خیلی موثر بود.
انگیزهی بعدیم که به مرور خیلی برام مهمتر شد، آموزش مفاهیم ساده و گاهاً پیچیدهی زندگی در قالب یک داستان ساختهی ذهنم بود. به خصوص برای کسانی که تنها مطالعهشون رمان هست.
و این مصاحبه ادامه دارد!
مصاحبه اختصاصی با روشنک.ا (روشنک امیری)
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com