به نام آنکه من و تو هر دو میپرستیم، آنکه به جسم روح و جان و به ذهن اندیشه و خیال بخشید؛ خدا
نقد و بررسی رمان آندلس
آندلس نام یک منطقه است که شرق آن رومست و جنوبش خلیج رومست و غرب آن اقیانوس مغربی است. با توجه به اینکه این رمان در این دنیا اتفاق نمیافتد به این معنا اشاره ندارد. بگذارید نام رمان را براساس گفتههای خود شما، نه معنی آن، بررسی کنیم. آندلس نام سرزمینی است که تمام این اتفاقات در آن میافتند. از این نظر
انتخاب نام شما مناسب بود. این نام همچنین ژانر فانتزی را به خوبی نشان میداد اما در مورد خلاصه،
نیمی از معیارهای خلاصهنویسی رعایت نشده بود. خیلی بهتر از اینها میتوانست باشد.
داستان دختر نوجوان به نام مهدیه است.
دختری که اطرافیانش، اونو بخاطر علاقه خاصی که به نوشتن داره مسخره می کنند.
و باعث میشه که دختر داستان، ازشون متنفر بشه.
اما قصه اصلی از تولد ۱۵ سالگی مهدیه شروع میشه.
در تولد ۱۵ سالگی مهدیه، یه اتفاق عجیب رخ میده!
که باعث میشه مهدیه و چند نفر دیگه وارد یه دنیای عجیب بشن.
اما چطور این اتفاق افتاده؟
چه کسی باعث ورود آنها به آن دنیای عجیب شده؟
و مهتر از همه، چه اتفاقاتی در انتظار آنهاست؟
از نظر من اگر این خلاصه به چنین صورتی نوشته میشد بسیار دلکشتر بود:
مهدیه دختریه که اطرافیانش، اونو مسخره می کنند که باعث میشه دختر داستان، ازشون متنفر بشه. اما قصه اصلی از تولد ۱۵ سالگی مهدیه شروع میشه. در تولد ۱۵ سالگی مهدیه، یه اتفاق عجیب رخ میده! اتفاقی که هیچ کس نمیدونه چرا، چطور و توسط کی برنامهریزی شده.
کاش طور دیگری شروع میکردید. بیدار شدن با زنگ ساعت؟
هزاران بار چنین شروعی دیدهام.
اولین بار که از هر نفر نام برده میشد در پرانتز توضیحاتی میدادید. مثل:
لااقل حسام رو هم دعوت میکردی(حسام پسر خالمه که ۲۲ سالشه و تنها کسیه که با من خوب رفتار میکنه)
بهتر نبود اینطور باشد؟
لااقل حسام رو هم دعوت میکردی
حسام رفته شیراز برو آماده شو الان مهمونا میرسن.
ناراحت از اینکه تنها فردی که بهم اهمیت میداد نبود...
اینطور ملموستر و جذابتر نیست؟
غلطهای املایی و نگارشی فراوان در رمان به چشم میخورد به طوری که گاهی اوقات تمرکز خواننده را به هم بزند. قبل از استفاده از کلمات از کسی بپرسید یا در گوگل سرچ کنید.
چون قبلا خیلی رمان تخیلی خونده بودم
اول اینکه فانتزی، دوم چرا شخصیت اصلی دختر که وارد جهانی دیگر میشود همیشه باید فانتزیفن باشد؟
هنگام صحبت برایان و مهدیه
حجم زیاد و مهمی از اطلاعات به ذهن خواننده هجوم میآورد. بهتر است کمکم اطلاعات بدهید.
یکی از نقاط قوت رمان اسمهای عادیای مانند محمد و مهدیه و... است که باورپذیری شخصیتپردازی شما را بالا برده.
فقدان توصیفات در رمان به چشم میخورد. به جای کلمات عینی از کلمات ذهنی استفاده شده بود. بگذارید مثالی بزنم:
او دختر زیبایی بود.
این یک توصیف با کلمات ذهنی است. هر کس برداشتی از این توصیف دارد.
چشمان سبز درخشانش در سایهی ابروان تیرهتر از موهایش میدرخشیدند. گیسوان انبوه و تیرهاش روی شانهی چپش بافته شده بودند و...
وقتی میگوییم چشم سبز، برداشت همه تقریبا یکسان است. این یک توصیف با کلمات عینی است.
در رمان نباید از کلمات ذهنی استفاده کرد و باید در توصیفات از کلمات عینی استفاده کنید. توصیفات رمان شما یا ذهنی بود یا عینی اما آنقدر سریع و پشت سر هم که من بعد از یکی دو پست آنها را به یاد نمیآوردم.
بحث فقط توصیف چهره نبود، توصیفات دیگر هم ضعیف بود.
در بخشهای زیادی از رمان ما دیالوگنویسی رگباری را شاهد هستیم که بسیار سطح رمان شما را پایین آورده.
از توصیفات مکان گذشتهاید و فقط چیزی گفتهاید تا تمام شود و وارد داستان شوید. اما به این مسئله توجه نکردهاید که بدون داشتن تصویری مشخص از مکان خواننده نمیتواند تصویرسازی خوبی از وقایع داشته باشد.
مهدیه به خاطر دیده شدن موهایش توسط برایان قشقرق به پا میکند اما با در آ*غو*ش کشیده شدن توسط او مشکلی ندارد و بعد حتی او را میبـ*ـو*سد؟ این بخش از نظر من خیلی غیرقابلباور بود.
شخصیتپردازی ضعیف بود چرا که رفتار شخصیتها ابدا با هم همخوانی نداشت.
توصیفات چهره را در پرانتز قرار دادید. این حس به من دست داد که نویسنده در حال گزارش نوشتن است.
توصیفات جزو مهمی از داستانند و بخشی خارج از آن نیستند که در پرانتز قرار گیرند.
برای علاقهی شدید مهدیه به کامیلا کمی زود بود.چطور انقدر سریع وابسته شدند؟
رمان پر بود از کلیشه. کامیلا در گذشته با نام یویی خلق شده، زندانی شده در گردنبند را ما در رمان زادهی تاریکی شاهد بودیم، جهانی که در فلاکت فرو رفته و دختری که از زمین برای نجات آن دنیا میرود، خوابهای مهدیه، مردمی که به خاطر عملی تغییر کرده و بدجنس شدند، شرط یافتن یک سنگ قیمتی، مرد رداپوش، وارث قدرتی که برای نجات جانش به زمین فرستاده میشود، مکانی که به خاطر وجود شیئی خاص زیباییاش را از دست داده و... بارها و بارها پیش از این بوده.
هدف من از این نقد، تخریب نبود. امید است نویسنده ایدههای کلیشهای و الگوبرداری از هر رمان فانتزی ممکن و حتی ترکیب شخصیتهای رمانهای مختلف را که باعث عدم همخوانی رفتارهای شخصیت با هم شده بود کنار بگذارد و کاری زادهی ذهن خویش و به دور از کلیشهها بنویسد.
قلمتان مانا
آلیسا
با احترام فراوان و علاقهی بیپایان
نرگس علی اوغلی
کادر نقد رمان98
1399/2/5