مشاعره با حرف چ

moh@mad · 6/5/24

-FãTéMęH- گفت:
چه کند بنده که بر جور تحمل نکند
دل اگر تنگ شود مهر تبدل نکند

چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم
هر خون که ز من رويد با خاک تو میگويد

مولانا

-FãTéMęH- · 6/5/24

moh@mad گفت:
چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم
هر خون که ز من رويد با خاک تو میگويد

مولانا

چو کار عمر نه پیداست باری آن اولی
که روزِ واقعه پیشِ نگارِ خود باشم

~MobinA~ · 6/5/24

-FãTéMęH- گفت:
چو کار عمر نه پیداست باری آن اولی
که روزِ واقعه پیشِ نگارِ خود باشم

چنین گفت رایش به من تازه کن

بیارای مغزش به شیرین سخن

( فردوسی )

-FãTéMęH- · 6/5/24

چقدر خسته ام از این دقیقه های پاپتی
از امتــــداد خستــه ی کلاف بی عدالتی

سمیه آقایی

moh@mad · 8/5/24

-FãTéMęH- گفت:
چقدر خسته ام از این دقیقه های پاپتی
از امتــــداد خستــه ی کلاف بی عدالتی

سمیه آقایی

چون نی نفس کشیدن ما ناله کردن است
در شور نیز ناله ی ما می رسد به گوش

آتش بزن به سـ*ـینه ی آتش گرفته ام
آتش گرفته را مگر آتش کند خموش

فاضل

zariiiiiiiii · 13/5/24

چشم اگر این است و ابرو این و ناز و عشوه این
الوداع ای صبر و تقوا! الوداع ای صبر و دین!
- کمال خجندی

moh@mad · جمعه در 20:41

zariiiiiiiii گفت:
چشم اگر این است و ابرو این و ناز و عشوه این
الوداع ای صبر و تقوا! الوداع ای صبر و دین!
- کمال خجندی

چو جمال او بتابد چه بود جمال خوبان
که رخ چو آفتابش بکشد چراغ‌ها را

برو ای دلِ سبک‌رو به یمن به دلبر من
بِرِسان سلام و خدمت، تو عقیق بی‌بها را

-FãTéMęH- · جمعه در 21:17

چه گر من همیشه ستا گوی باشم
ستایم نباشد نکو جز به نامت

( رودکی )

moh@mad · دیروز در 16:14

-FãTéMęH- گفت:
چه گر من همیشه ستا گوی باشم
ستایم نباشد نکو جز به نامت

( رودکی )

چون کنم معشوق عیار آمدست
دشنه در کف سوی بازار آمدست

دشنهٔ او تشنهٔ خون دل است
لاجرم خونریز و خونخوار آمدست

عطار

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی