- عضویت
- 21/4/19
- ارسال ها
- 5,684
- امتیاز واکنش
- 25,043
- امتیاز
- 473
- زمان حضور
- 82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
غروب هنگام
کوری و کری و لالی
چند ساعتی
روی نیمکت باغچهای
استوار و شاد و خندان
نشسته بودند
آنکه کور بود با چشم آنکه کر بود میدید و
آنکه کر بود با گوش آنکه لال بود میشنید و
آن نیز که لال بود،
با جنبیدن لـ*ـب هردوتایشان،
گفتهها را درک میکرد
هرسه نیز با هم
در یک زمان
سرمست عطر گلها بودند
انجمن رمان نویسی
کوری و کری و لالی
چند ساعتی
روی نیمکت باغچهای
استوار و شاد و خندان
نشسته بودند
آنکه کور بود با چشم آنکه کر بود میدید و
آنکه کر بود با گوش آنکه لال بود میشنید و
آن نیز که لال بود،
با جنبیدن لـ*ـب هردوتایشان،
گفتهها را درک میکرد
هرسه نیز با هم
در یک زمان
سرمست عطر گلها بودند
انجمن رمان نویسی
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
اشعار شیرکو بیکس
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com