خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
[ به نام او ]

تاپیک قبل به دلیل حجم بالای پیام‌ها قفل شد.


پست‌های کوتاه توسط بنده ادغام می‌شن!
لطفا اسپم ارسال نکنید.



دل‌نوشته‌های عاشقانه

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، Asal_Zinati، من فرق دارم و 6 نفر دیگر

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه
لمس کن کلماتی را
که برایت می نویسم
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست…
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد…
لمس کن نوشته هایی را
که لمس ناشدنیست و بی پوشش…
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد
لمس کن گونه هایم را
که خیس اشک است و پر شیار…
لمس کن لحظه هایم را…
تویی که می دانی من چگونه
عاشقت هستم٬
لمس کن این با تو نبودن ها را
لمس کن…
همیشه عاشقت میمانم

دوستت دارم ای بهترین بهانه ام


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 
  • تشکر
Reactions: b_a244، Jãs.I، Kameliaparsa و 3 نفر دیگر

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه

وقتی تو باشی
زندگی برایم زیباست ؛ عاشقی برایم با معناست
وقتی تو باشی
قلبم بی آرزوست ، ای تنها آرزوی من در لحظه های تنهایی
وقتی تو عزیز دلم باشی
همدمم باشی
سر پناهم باشی
طلوع آفتاب برایم آغاز یک روز پر خاطره دیگر با تو است
تو هستی ، برای من هستی ، تا آخرش همه هستی ام هستی
حالا من هستم و یک عشق پاک در قلبم !
وقتی تو باشی
عشق در وجودم همیشه زنده است



دل‌نوشته‌های عاشقانه

 
  • تشکر
Reactions: b_a244، Kameliaparsa، نازگل و 3 نفر دیگر

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه
کوچه ی دلم را برای عبور نگاهت آب و جارو کرده ام

دیگران با عبور لحظه ها می آیند و می روند

و این چشمان توست که عبورش جاودانه است

در میهمانی لحظه های با تو

دستانت خالی بود

اما نگاهت پر از شوق

و قلبت پر از احساس

از تو هیچ نمی خوام

جز نیم نگاهی پر از شوق و احساس

تو گفتی خداحافظ من شنیدم به امید دیدار

تو دل کندی از من و من دل بستم به تو

تو از کنارم رفتی اما خاطرت در قلبم حک شد

چه قصه ی عجیبی است قصه ی عشق

افسوس که زندگی فقط اندیشه های زیبا نیست


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 
  • تشکر
Reactions: b_a244، Kameliaparsa، نازگل و 2 نفر دیگر

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه
کمی بمان!

کمی به من نگاه کن!

نگاهت تنها دلیل آرامشم است!

در چشمانم نگاه کن

در این چشمان اشک آلود

که همیشه درپی رفتن تو

چشم انتظار به آمدنت بود

حال که دوباره آمدی ؛

چرا این چنین مرا از خود می رانی ؟

چرا چشمانت را از من نگاه می داری؟

دیگر تاب و توان سکوت ندارم

حس فریاد در من به اوج رسیده است

فریاد دوستت دارمِ صدایم را گوش کن

درحالی که حرفی نمی زنم

به چشمانم نگاه کن

حرفهایم را از نگاهم بخوان

آیا چیزی هست که در آن ببینی؟

آیا پاسخ دردهایم را در آن می یابی؟

آری این نهایت حرفهای من است

که در چشمانم جمع شده است

این کلماتی است که زبانم یارای ادا کردن آن را نداشت و ندارد

این سیل اشک های من نیست

که از چشمانم روان شده است،

این تمام حرف های من است

که روزی به تو گفته بودم چه شد ؟

مگر حرف هایم چه بود ؟

چرا دوباره چشمانت را از من گرفتی؟

مگر نگاهم تلخی رفتنت را با مرگ آرزوهام به تصویر نکشید؟

مگر این نگاه خسته؛خسته از فریادهای بی فرجام ؛

از روز های بی تو بودن

و از بی دلیل بودن رفتنت

و از نامهربانیت سخن نگفت؟

مگر تصویر زیبای صورت خودت را

در آخرین باری که در چشمانم نگاه کردی

و در آن به یادگار مانده است را ندیدی؟

چه بود که صورتت از شرم گلگون شد؟

چه بود که اشک از چشمانت جاری؟

شاید اکنون صدایم را در عین خاموشی زبانم می شنوی

شاید…

کمی بمان!

کمی به من نگاه کن!

نگاهت تنها دلیل آرامشم است!

مرا با نگاهت مهمان کن



دل‌نوشته‌های عاشقانه

 
  • تشکر
Reactions: b_a244، Ghazaleh.A، Kameliaparsa و یک کاربر دیگر

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه
تو چه کردی که شدم عاشق دلداده ی تو
گشته ام سرخوش و خراباتی میخانه ی تو


چه نمودی که برفت از بدنم روح و روان
تو بسان شمعی و من سوخته پروانه ی تو

تو چه داشتی به روی و رخ افسونگر خود
که به یک لحظه نظر دل شده دیوانه ی تو

گر چه دیدم هزاران زشت و زیبا به عمر
منظر روی تو کرد سرخوشم و سرخوشانه ی تو

عاشقان در ره معشوق جامه را چاک دهند
جان کنم من به فدای رخ یکدانه ی تو.


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: b_a244، Kameliaparsa، sevilvil1380 و یک کاربر دیگر

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه
باز در کوچه کسی عاشق باران شده است
این دروغ است ولی نامِ تو عنوان شده است
پرده ی صافِ اتاقت به کناری رفته …
و همین باعثِ یک شکِ دو چندان شده است…
فصل چشمان تو آن قدر هوایش سرد است
که شبیه نفس باد زمستان شده است
چه قَدَر فکر کنم سوء تفاهم باشد
که کسی پشتِ نفس های تو پنهان شده است
بس کن آقا، برو و شال و کلاهت بردار
مدتی هست دلت مثل خیابان شده است
آسمان ابری و بغضی به گلویش انگار

موعدِ ریزش یکباره ی باران شده است


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 
  • تشکر
Reactions: Kameliaparsa و gandom

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه
وقتی تو باشی ؛ زندگی برایم زیباست ؛ عاشقی برایم با معناست !
وقتی تو باشی ؛ قلبم بی آرزوست ، ای تنها آرزوی من در لحظه های تنهایی !
وقتی تو عزیز دلم باشی ؛ همدمم باشی ؛ سر پناهم باشی ؛ طلوع آفتاب برایم آغاز یک روز پر خاطره دیگر با تو است !
تو هستی ، برای من هستی ، تا آخرش همه هستی ام هستی !!!
حالا من هستم و یک عشق پاک در قلبم !
وقتی تو باشی ؛ عشق در وجودم همیشه زنده است ، میتپد قلبم تنها برای تو و می گذرد لحظه ها به یاد تو و می ماند برای همیشه یک عشق جاودانه در قلب هایمان !
وقتی تو گل من باشی ؛ باغچه خشگ قلبم بهاری می شود ، این دل از عطر و بوی تو پر از محبت و صفا می شود !
وقتی تو عشق من باشی ؛ این چشمها برای دیدن تو بی قرار و بی تاب می شود ، حضور تو در کنارم تنها آرزو می شود !
وقتی تو همدمم باشی ؛ دیگر تنهایی با من بیگانه می شود ، غم و غصه های دنیا در قلبم فراری می شوند !
تو باشی ؛ عزیز دلم باشی ؛ عشقم باشی ؛ دنیا برایمان بهشت همیشگی می شود !
وقتی تو باشی ؛ وقتی تو همه زندگیم باشی ، این دل فدای قلب مهربانت می شود ، چشمهایم همیشه منتظر دیدن چهره ماهت می شود !
وقتی تو باشی ؛ من نیز هستم ، زیرا تو درون قلبم هستی !
پس با من باش ای عشق جاودانه ام ؛ بیا تا با هم بخوانیم ترانه عاشقانه ام را که برای تو سروده ام !

ای تو که بی تو بودن برایم خواب همیشگی است !


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 
  • تشکر
Reactions: Kameliaparsa، sevilvil1380 و gandom

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه


کمی بمان!
کمی به من نگاه کن!
نگاهت تنها دلیل آرامشم است!
در چشمانم نگاه کن
دراین چشمان اشک آلود
که همیشه درپی رفتن تو
چشم انتظار به آمدنت بود
حال که دوباره آمدی ؛
چرا این چنین مرا از خود می رانی ؟
چرا چشمانت را از من نگاه می داری؟
دیگر تاب و توان سکوت ندارم
حس فریاد در من به اوج رسیده است
فریاد دوستت دارمِ صدایم را گوش کن
درحالی که حرفی نمی زنم
به چشمانم نگاه کن
حرفهایم را از نگاهم بخوان
آیا چیزی هست که در آن ببینی؟
آیا پاسخ دردهایم را در آن می یابی؟
آری این نهایت حرفهای من است
که در چشمانم جمع شده است
این کلماتی است
که زبانم یارای ادا کردن آن را نداشت و ندارد
این سیل اشک های من نیست
که از چشمانم روان شده است،
این تمام حرف های من است
که روزی به تو گفته بودم
چه شد ؟
مگر حرف هایم چه بود ؟
چرا دوباره چشمانت را از من گرفتی؟
مگر نگاهم تلخی رفتنت را با مرگ آرزوهام به تصویر نکشید؟
مگر این نگاه خسته؛
خسته از فریادهای بی فرجام ؛
از روز های بی تو بودن
و از بی دلیل بودن رفتنت
و از نامهربانیت سخن نگفت؟
مگر تصویر زیبای صورت خودت را
در آخرین باری که درچشمانم نگاه کردی
و در آن به یادگار مانده است را ندیدی؟
چه بود که صورتت از شرم گلگون شد؟
چه بود که اشک از چشمانت جاری؟
شاید اکنون صدایم را در عین خاموشی زبانم می شنوی
شاید …
کمی بمان!
کمی به من نگاه کن!
نگاهت تنها دلیل آرامشم است!
مرا با نگاهت مهمان کن


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 
  • تشکر
Reactions: gandom

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه


من از میانِ تمامِ کتاب ها

آن ‌که شبیهِ تو بود برگزیدم

و از دلِ تمام صفحات

آن که عطرِ دست‌ های تو را داشت انتخاب ‌کردم

و از تمام صفحه ها

برگی ‌که به لطافت نگاهِ تو بود دیدم

و از این برگ

خطی‌ که طعم تو را داشت خواندم

اینک دوستت دارم …

دوستت دارم

و دوستت دارم را مُدام تکرار‌ می‌ کنم

که در تو خلاصه می شود

ای عصاره ی‌ تمامِ شعرهای ناگفته

تو نیز لـ*ـب به این تکرارِ رویا گونه بُگشا

تا خدا به گلهای رازقیِ باغچه اش بگوید

از تو یاد بگیرند عطر افشانی را




دل‌نوشته‌های عاشقانه

 
  • تشکر
Reactions: gandom
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا