خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ من چی هستم؟ ذات و ماهیت من چیه؟ اون چیه که منو این‌طور که هستم می‌سازه؟ اون چیه که منجر به شکل‌گیری من به این صورت می‌شه و نه شخص دیگه‌ای؟ وقتی به موجودیت فکر می‌کنم، حقیقتی بنیادین بدیهی به نظر می‌رسه: من مثل هر چیزی که زنده‌ست، سعی می‌کنم تا بر موجودیت خودم ثبات داشته باشم.

☆مسئله_اسپینوزا

#اروین_د_یالوم


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و mahaflaki

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ اگر رد طوفانی را از محل وقوعش بگیری متوجه می‌شوی که دلیلش تنها به خاطر تغییر فشار هوا در اثر بال زدن یک پروانه در آن سوی دنیا ،سه هفته قبل از وقوع طوفان بوده است.

به معنای ساده‌تر اینکه چیزهای کوچک می‌توانند اثرات بسیار عظیمی داشته باشند.

☆خودت_باش_دختر

#ریچل_هالیس


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و mahaflaki

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ اسکارلت برگشت رو به من و گفت: این نامه ها برای این به دست آدما میرسن، چون واقعیتو میگن. یعنی همه ی نوشته هاشون راست نیست و خیلی هم بی رحمانه نوشته میشن. ولی اون رگه های واقعیت که تو این نامه ها هست، همه رو ناراحت میکنه.

☆رقص_تاریکی

#سوفی_کلورلی


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و mahaflaki

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ همه‌ی ما فکر می‌کنیم هنوز به اندازه کافی زمان داریم تا با دیگران یک سری کارها را انجام دهیم و به آن‌ها چیزهایی را که می خواهیم و باید، بگوییم .

و‌ بعد ناگهان اتفاقی می‌افتد که باعث میشود بایستیم و به کلماتی مثل اگر و ای کاش فکر کنیم...

☆مردی_به_نام_اوه

#فردریک_بکمن


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و mahaflaki

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ یک دفعه با وضوح و شفافیتی آنی به این پی می برم که همگی ما، تمام مدت، نقاب به چهره زده ایم. ما چهره ای از خودمان، نمونه ای از وجود خویش را، به جهان، و به همدیگر ارائه می دهیم. ما بسته به این که همراه چه کسی هستیم و آنها چه توقعی از ما دارند، چهره متفاوتی اختیار می کنیم. حتی زمانی هم که تنها هستیم، نقاب دیگری به چهره می زنیم؛ همان حالتی از خودمان که مورد پسندمان است.

☆زندگی_دوم

#اس_جی_واتسون


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و mahaflaki

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﻧﺞ ﺑﮑﺸﯽ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮﺕ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﻤﯽ ﺭﻧﺞ ﺑﮑﺸﯽ. ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﮐﻤﯽ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻓﻘﻂ ﮐﻤﯽ، ﺍﻣﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﻢ ﮐﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺗﺒﺎﻩ ﺷﻮﺩ، ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ… ﺑﺎ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ!

ﻣﺮﺩ ﻭ ﺯﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ، ﮔﻮﯾﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽِ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻭ ﺑﯽ ﻧﻮﺭﺷﺎﻥ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﭼﻔﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍصلا ﺯﯾﺒﺎ ﻧﯿﺴﺖ. ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﻣﺪﻥ، ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﻌﺎﺭﺽ.. ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ: ﺁﻓﺮﯾﻦ! ﺁﻓﺮﯾﻦ! ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺧﺎﮎ ﮐﺮﺩﯾﻢ، ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎﻥ، ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﻣﺎﻥ، ﻭ ﻋﺸﻖ ﻫﺎﻣﺎﻥ...

☆ﻣﻦ_ﺍﻭ_ﺭا_ﺩﻭﺳﺖ_ﺩﺍﺷﺘﻢ

#ﺁﻧﺎ_ﮔﺎﻭﺍﻟﺪا


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و mahaflaki

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ در زندگی بعدی، کاش می شد مسیر را وارونه طی کنم. در آغاز، پیکری بیجان و مرده باشم و آنگاه راه آغاز شود.

در خانه ای از انسانهای سالمند، زندگی را آغاز کنم و هرروز همه چیز، بهتر و بهتر شود. به خاطرِ بیش از حد سالم بودن، از خانه بیرونم کنند. بروم و حقوق بازنشستگی ام را جمع کنم و سپس، کار کردن را آغاز کنم.

روز اول، یک ساعت طلایی خواهم خرید و به مهمانی و پایکوبی خواهم رفت. سپس چهل سال پیوسته کار خواهم کرد و هرروز ، جوان تر خواهم شد. آنگاه برای دبیرستان آماده ام؛ و سپس به دبستان می روم و آنگاه کودک می شوم و بازی می کنم. هیچ مسئولیتی نخواهم داشت. آنقدر جوان و جوان تر می شوم تا به یک نوزاد تبدیل شوم. و آنگاه نه ماه، در محیطی زیبا و لوکس، چیزی شبیه استخر، غوطه ور خواهم شد. و سپس با یک لحظه برانگیختگیِ شورانگیز، زندگی را در اوج به پایان برسانم!

☆مرگ_در_میزند

#وودی_آلن


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و mahaflaki

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ به زودی به خانه برمی گردم، برمی گردم به زندگی واقعی ام؛ پیش هیو و کانر، برمی گردم سراغ آدریان و آنا، برمی گردم به زندگی بدون خواهرم. ولی شاید اگر این کار را انجام بدهم، قضیه فرق کند. درد و عذاب مرگ کیت محو نمی شود ولی از شدت آن کاسته می شود، و دیگر آن قدر برایم مهم نیست که کسی که جان او را گرفته، هنوز آزاد است. در عوض به این لحظه فکر می کنم؛ زمانی که همه چیز بی نهایت زنده و فارغ از هر پیچیدگی است، به زمانی که تمام غم واندوهم فروکش کرده است. در صورتی که به اتاقش بروم، دست کم برای لحظاتی کوتاه نه آینده ای در کار است و نه گذشته ای، و هیچ چیز دیگری در جهان وجود خارجی ندارد، مگر وجود خودمان که با آرامش مختصری همراه خواهد بود.

☆زندگی_دوم

#اس_جی_واتسون


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و mahaflaki

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ یک بار آن وقت‌ها که خیلی کوچک بودم، از درختی بالا رفتم و از سیب‌های سبز کال خوردم، دلم باد کرد و مثل طبل سفت شد، خیلی درد می‌کرد.

مادرم گفت اگر صبر می‌کردم تا سیب‌ها برسند، مریض نمی‌شدم.

حالا هر وقت چیزی را از ته دل می‌خواهم، سعی می‌کنم حرف‌های او را در مورد "سیب کال" یادم باشد!

☆بادبادک_باز

#خالد_حسینی


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱برای چند لحظه خیلی احساس تنهایی کردم. احساس کردم همه دنیا دور شدم‌. مبلغ هنگفتی پول به من پیشنهاد شده بود، ولی باز هم احساس کمبود میکردم. یک زندگی واقعی. کم کم احساس میکردم به یک همراه نیاز دارم. از خودم میپرسیدم از چه زمانی به بعد قرار است یک زندگی واقعی را آغاز کنم. سری به حساب کاربری ام در فیس بوک زدم و به فهرست نزدیک ترین دوست های مجازی ام نگاهی انداختم. کمی که نگاه کردم، متوجه شدم واقعا دوستی واقعی ندارم...

☆پرونده_هری_کبر

#ژوئل_دیکر


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و mahaflaki
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا