خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

ارمین

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
8/3/20
ارسال ها
123
امتیاز واکنش
3,379
امتیاز
228
سن
39
محل سکونت
شهر پر از خالی
زمان حضور
22 روز 22 ساعت 41 دقیقه
لاله:زمان میگذره و منتظر نمی مونه تو بگی بگذر یا بمون پس با گریه ها چیزی جبران نمیشه و ماشین زمانی وجود نداره بری گذشته رو جبران کنی فقط حرکت کن و به از این به بعد فکر کن.جوری زندگی کن همه حسودی کنن به زندگیت


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: Nazgol.H، سوگل بانو، حنانه سادات میرباقری و 11 نفر دیگر

.Mahdieh

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/18
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
9,861
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
⇇کره ی خاکی⇉
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 26 دقیقه
لیانا:
-من مجبورم به زندگی کردن حتی اگرخودمم نخوام باشم باید توی این دنیانفس بکشم به خاطروجود دوعزیز توی زندگیم، پس فکرنکن اگر ازسمت رایان ضربه بخورم خودکشی می کنم نهایتش اینه که افسردگی می گیرم ومیفتم یه گوشه ای!
مبینا:
-واین یعنی مرگ تدریجی!


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: Nazgol.H، . faRiBa .، Arnosh و 8 نفر دیگر

ارمین

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
8/3/20
ارسال ها
123
امتیاز واکنش
3,379
امتیاز
228
سن
39
محل سکونت
شهر پر از خالی
زمان حضور
22 روز 22 ساعت 41 دقیقه
کمی بزرگ شو چرا با چشم بسته به همه جا نگاه می کنی؟ چرا فکر میکنی همه دوست دارن؟ همه دوست نیستن دشمنایی هستن که تو ظاهر یک دوست میان جلو!
-تو الان دوستمی؟
-نظر خودت چیه؟
دختر یدر لباس یک پسر نیما و نفس


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: Nazgol.H، . faRiBa .، ❁کوکے❁ و 2 نفر دیگر

ارمین

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
8/3/20
ارسال ها
123
امتیاز واکنش
3,379
امتیاز
228
سن
39
محل سکونت
شهر پر از خالی
زمان حضور
22 روز 22 ساعت 41 دقیقه
همیشه پست هر ابر سیاهی رنین کمانی هست پشت هر اشکی لبخند شیرینی و پشت هر غمی هاله ای از امید و فقط برای اینه که ما زنده ایم برای امید!


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: Nazgol.H، . faRiBa .، Sh@bnam و 6 نفر دیگر

ارمین

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
8/3/20
ارسال ها
123
امتیاز واکنش
3,379
امتیاز
228
سن
39
محل سکونت
شهر پر از خالی
زمان حضور
22 روز 22 ساعت 41 دقیقه
زنگی همیشه نمی خنده گاهی هم اخم می کنه مهم اینه تو دربرابر اخم هاش لبخند بزنی تا شرمنده بشه و بخنده


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
  • خنده
Reactions: Nazgol.H، . faRiBa .، Sh@bnam و 3 نفر دیگر

ارمین

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
8/3/20
ارسال ها
123
امتیاز واکنش
3,379
امتیاز
228
سن
39
محل سکونت
شهر پر از خالی
زمان حضور
22 روز 22 ساعت 41 دقیقه
همیشه جملات چپند آموز به یاد ماندنی نیست گاهی فقط درک به یاد ماندنی خودش یک جمله عالی میشه که بفهمی چی می خونی و ایا به خوندت اعتقاد داری یا نه؟
من اگه برم بالا منبر و بگم فلان کارو بکنین اما خودم نکنم بهتره بی صدا بیام پایین!


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: Nazgol.H، .Mahdieh و Mahshid Setoodeh

ارمین

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
8/3/20
ارسال ها
123
امتیاز واکنش
3,379
امتیاز
228
سن
39
محل سکونت
شهر پر از خالی
زمان حضور
22 روز 22 ساعت 41 دقیقه
این کارو نکن خطرناکه.
- تو این زندگی همه چی خطرناکه. اگه بخوای به چیزی برسی باید حتما خطر کنی نه اینکه بشینی و دستور بدی غذا بیارن برات. باید روی پای خودمون وایسیم الان تک تک ما به جای گریه باید محکم باشیم و یاد بگیریم تو زندگی بیرون از تجملات باید چی کار کنیم؟ فکر کنین انسان غار نشین هستین چطور زندگی می کنین؟ اینجا رستوران نذاشتن برات اینجا باید روی پای خودت وایسی و محکم باشی. ما، در هر حالت باید زندگی کنیم پس بهتره خودتون رو محکم کنین چون با گریه غذا نازل نمیشه. حالا کی با من میاد؟
همه بچه ها گفتن من، که با یک لبخند محو گفتم:دو نفر کافیه!


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: Nazgol.H، Delنواز و SheRviN DoKhT

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,430
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
سیگارش رو با فندک بنفش رنگش که شبیه تاس بود روشن کرد.
- هیچ‌وقت یادم نمی‌ره، زد تو گوشم. همون‌جا اشکام با خودش اون چشم بند کوفتی عاشقی رو هم برد. دیگه رابـ*ـطه‌مون تموم شد، یه مدت دپرس بودم. بعد به خودم گفتم، من که اذیتش نکردم، چیزی بهش نگفتم، دقت که کردم دیدم یهو رفتارش عوض شده. یه روز تعقیبش کردم، دیدم با یه دختره رفت کافی شاپ و کلی دل داد و قلوه گرفت. همون‌جا همه چی رو فهمیدم.
سرفه ای کردم، به خودش اومد و سیگارش رو خاموش کرد.
- خانوادت و دوستات چیکار کردن؟ مادرت ازت نپرسید چی شده؟
با کفشش لاشه‌ی سیگار رو له کرد.

- مادرها که چیزی نمی‌پرسن، همه چیز رو خودشون می‌دونن!

دیالوگ رمان پرتره؛
از mohamad_h


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Nazgol.H، LIDA_M، . faRiBa . و 8 نفر دیگر

*terme*

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/4/20
ارسال ها
31
امتیاز واکنش
944
امتیاز
203
محل سکونت
hell
زمان حضور
6 روز 9 ساعت 16 دقیقه
-چطوری این وقت شب از خونه اومدی بیرون؟
+فقط یه عده رو پیچوندم...
خندید:
-خیلی احمقی..
+میدونم!
-خب نباید باشی!!!
+من با احمق بودنم مشکلی ندارم...اگه باعث میشه لبخند بزنی!


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: Nazgol.H، . faRiBa .، Arnosh و 6 نفر دیگر

samiar-ᶻʰᵈ

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
23/9/19
ارسال ها
207
امتیاز واکنش
2,333
امتیاز
228
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 11 دقیقه
قسمتی از رمان من یک تیمارستان است
اثر ستاره حقیقت جو

دستم را روی قلبم می‌گذارم. با شدت می‌تپد. تپش؟ معنی درستش چیست، پمپاژ خون یا عاشق کشی؟


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: Nazgol.H، . faRiBa .، Arnosh و 5 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا