- عضویت
- 6/2/20
- ارسال ها
- 7,624
- امتیاز واکنش
- 13,279
- امتیاز
- 428
- زمان حضور
- 82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان پر اثر شارلوت مری ماتسین، نویسنده انگلیسی است که کتابهایی با عنوان مارنیا یا مارنیا زیبای سرگردان و مورنای سبزپوش از این نویسنده به زبان فارسی ترجمه شده است. ماتسین در یک برهه از عمر خود بسیار گوشهگیر شد و زندگی او در پردهای از ابهام قرار دارد، از زندگی و تاریخ دقیق مرگ این نویسنده نیز اطلاعات دقیقی در دسترس نیست.
پشت جلد این رمان آمده است:
زندگی ق*م*ا*ر است، ماجراست، انسان یا میبرد،یا میبازد، زندگی معرکهایست که پایان ندارد وقتی صدای یک نفر کم کم ضعیف و خاموش شد صدایی جوانتر و نیرومندتر بقیه داستان را میگیرد و ادامه میدهد.
رمان پر
داستان رمان با سر زدن دالتون به دوست قدیمیاش که اکنون یک نویسنده است شروع میشود. آن دو تحصیلات را با هم تمام کردند و با هم وارد اجتماع شدند اما زندگی مسیرهای مختلفی پیش روی آنها قرار داد. دالتون در شرکت بیمه شهر کار گرفت و دوستش حرفه نویسندگی را دنبال کرد. اختلاف سلیقه میان این دو، روابط آنها را کم کرده بود اما اکنون ماجرایی رخ داده است که دالتون را به خانه دوستش میکشاند.
دالتون داستان زندگی پر فراز و نشیب خود را در قالب دستنوشتههایی در اختیار دوست نویسندهاش قرار میدهد تا بر اساس آن کتابی بنویسید. این موضوع از آن جهت اهمیت دارد که دالتون به سال زندان به دلیل اختلاس محکوم شده است. اما موضوع اصلی کتاب در داستان زندگی دالتون است. جایی که در آن ماویس وارد داستان میشود:
در زدم و دختر جوان و زیبایی که گیسوان طلائی داشت و بیش از هیجده یا نوزده بهار عمرش نمیگذشت در را برویم گشود. پس از معرفی خودم داخل خانه شدم و قبل از هر سؤال از او پرسیدم که آیا خوانندهی آهنگ روح پرور او بوده؟ جواب مثبت داد. بعد شروع به تحقیقات لازم کردم. اسم او ماویس کوترل بود.
دالتون که مامور بیمه است، برای روشن شدن پروندهای به سمت ماویس کشیده میشود و به سرعت عاشق او میشود. صدای فوقالعاده ماویس باعث میشود دالتون به فکر یافتن پولی برای تعلیم او شود. در نظر او این صدا یک گنج ارزشمند است که باید کشف شود. اما دالتون از کجا میتواند این پول را فراهم کند؟
داستان به همین سادگی پیش نمیرود. دالتون متاهل است و با چالشهای مختلفی روبهرو میشود ولی چیزی که در زندگی او عوض نخواهد شد، وارد شدن ماویس به قلب او است.
دلم میخواست او را در آ*غو*ش بگیرم و در آ*غو*ش گرم و مهرپرورش زندگی و غمهایش را بدست فراموشی بسپارم. اما میترسیدم همچون غزالی از من بگریزد و تا ابد داغ فراقش را به دلم بگذارد.
از این کتاب و داستان عاشقانه آن نمیتوان با عنوان یک شاهکار ادبی یاد کرد چرا که داستانهای عاشقانه اسطورهای برتری در ادبیات وجود دارند اما هر فردی میتواند از این کتاب برداشت متفاوتی داشته باشد و از داستان عاشقانه آن لـ*ـذت ببرد.
شخصیت اول این کتاب فرد کاملا ضعیفی است که خلاهای عاطفی، نادیده گرفته شدنها و عدم موفقیت شخصی را در خلال وجود مایوس پوشش میدهد به طوری که از او یک بت و یک قدیس ساخته و درنهایت در راه این قدیس جان خود را فدا میکند که اصلا در نظر عاشقان واقعی و اسطورههای ادبی عشق این عمل پسندیده و مناسب شان یک عاشق حقیقی نیست.
جملاتی از متن رمان پر
چرا خدایان ما را در تاریکى رها مىکنند تا از مسیر نور و روشنایى زندگى منحرف گردیم و کورکورانه در ظلمت دست و پا بزنیم و با ناکامى دوست بداریم و آخر کار هم بدون نتیجه این عالم را ترک کنیم. بله این خدا، این سرنوشت کجاست که هرچه او را جستجو مىکنیم نمىیابیم؟ کى؟ چه وقت این خدا خواهد دانست مادامى که خود را پنهان کند ما بندگان فانى هرگز قدرتِ یافتن او را نخواهیم داشت. این مقام مخفى و پنهان، گمانى بیش نیست و من که بندهى ناچیزى بیش نیستم این گمانها را لایق مقام خداوندى نمىدانم. (رمان پر – صفحه ۱۴۰)
وقتى انسان منظورى را دنبال مىکند و زمینهاى مىچیند، وقتى که موفق شد آن وقت مثل کسى که قوایش تمام شده با کمال بىحالى به نتیجه نگاه مىکند وقتى که موفق شد و یا اصلا پشیمان مىشود. (رمان پر – صفحه ۱۲۲)
آیا یک مرد حق داشت دست به دزدى بیالاید صرفا براى این که هنرى را در راه بالندگىاش کامل نماید؟ (رمان پر – صفحه ۲۰۶)
چقدر اشخاص ناامید به خیال ناچیزى، روزها در پى هم به امید فردا به زندگى چسبیدهاند. (رمان پر – صفحه ۲۵۳)
من که به ماویس تا این اندازه عشق داشتم و او را مىپرستیدم حالا نمىتوانستم ژانسى را آنطور دوست بدارم. البته او هنرمند بىنظیرى بود من او را ستایش مىکردم. ولى بعضى مردها در زندگى فقط یک زن را دوست دارند و بین ماویس و ژانسى خیلى تفاوت بود. (رمان پر – صفحه ۲۵۳)
پشت جلد این رمان آمده است:
زندگی ق*م*ا*ر است، ماجراست، انسان یا میبرد،یا میبازد، زندگی معرکهایست که پایان ندارد وقتی صدای یک نفر کم کم ضعیف و خاموش شد صدایی جوانتر و نیرومندتر بقیه داستان را میگیرد و ادامه میدهد.
رمان پر
داستان رمان با سر زدن دالتون به دوست قدیمیاش که اکنون یک نویسنده است شروع میشود. آن دو تحصیلات را با هم تمام کردند و با هم وارد اجتماع شدند اما زندگی مسیرهای مختلفی پیش روی آنها قرار داد. دالتون در شرکت بیمه شهر کار گرفت و دوستش حرفه نویسندگی را دنبال کرد. اختلاف سلیقه میان این دو، روابط آنها را کم کرده بود اما اکنون ماجرایی رخ داده است که دالتون را به خانه دوستش میکشاند.
دالتون داستان زندگی پر فراز و نشیب خود را در قالب دستنوشتههایی در اختیار دوست نویسندهاش قرار میدهد تا بر اساس آن کتابی بنویسید. این موضوع از آن جهت اهمیت دارد که دالتون به سال زندان به دلیل اختلاس محکوم شده است. اما موضوع اصلی کتاب در داستان زندگی دالتون است. جایی که در آن ماویس وارد داستان میشود:
در زدم و دختر جوان و زیبایی که گیسوان طلائی داشت و بیش از هیجده یا نوزده بهار عمرش نمیگذشت در را برویم گشود. پس از معرفی خودم داخل خانه شدم و قبل از هر سؤال از او پرسیدم که آیا خوانندهی آهنگ روح پرور او بوده؟ جواب مثبت داد. بعد شروع به تحقیقات لازم کردم. اسم او ماویس کوترل بود.
دالتون که مامور بیمه است، برای روشن شدن پروندهای به سمت ماویس کشیده میشود و به سرعت عاشق او میشود. صدای فوقالعاده ماویس باعث میشود دالتون به فکر یافتن پولی برای تعلیم او شود. در نظر او این صدا یک گنج ارزشمند است که باید کشف شود. اما دالتون از کجا میتواند این پول را فراهم کند؟
داستان به همین سادگی پیش نمیرود. دالتون متاهل است و با چالشهای مختلفی روبهرو میشود ولی چیزی که در زندگی او عوض نخواهد شد، وارد شدن ماویس به قلب او است.
دلم میخواست او را در آ*غو*ش بگیرم و در آ*غو*ش گرم و مهرپرورش زندگی و غمهایش را بدست فراموشی بسپارم. اما میترسیدم همچون غزالی از من بگریزد و تا ابد داغ فراقش را به دلم بگذارد.
از این کتاب و داستان عاشقانه آن نمیتوان با عنوان یک شاهکار ادبی یاد کرد چرا که داستانهای عاشقانه اسطورهای برتری در ادبیات وجود دارند اما هر فردی میتواند از این کتاب برداشت متفاوتی داشته باشد و از داستان عاشقانه آن لـ*ـذت ببرد.
شخصیت اول این کتاب فرد کاملا ضعیفی است که خلاهای عاطفی، نادیده گرفته شدنها و عدم موفقیت شخصی را در خلال وجود مایوس پوشش میدهد به طوری که از او یک بت و یک قدیس ساخته و درنهایت در راه این قدیس جان خود را فدا میکند که اصلا در نظر عاشقان واقعی و اسطورههای ادبی عشق این عمل پسندیده و مناسب شان یک عاشق حقیقی نیست.
جملاتی از متن رمان پر
چرا خدایان ما را در تاریکى رها مىکنند تا از مسیر نور و روشنایى زندگى منحرف گردیم و کورکورانه در ظلمت دست و پا بزنیم و با ناکامى دوست بداریم و آخر کار هم بدون نتیجه این عالم را ترک کنیم. بله این خدا، این سرنوشت کجاست که هرچه او را جستجو مىکنیم نمىیابیم؟ کى؟ چه وقت این خدا خواهد دانست مادامى که خود را پنهان کند ما بندگان فانى هرگز قدرتِ یافتن او را نخواهیم داشت. این مقام مخفى و پنهان، گمانى بیش نیست و من که بندهى ناچیزى بیش نیستم این گمانها را لایق مقام خداوندى نمىدانم. (رمان پر – صفحه ۱۴۰)
وقتى انسان منظورى را دنبال مىکند و زمینهاى مىچیند، وقتى که موفق شد آن وقت مثل کسى که قوایش تمام شده با کمال بىحالى به نتیجه نگاه مىکند وقتى که موفق شد و یا اصلا پشیمان مىشود. (رمان پر – صفحه ۱۲۲)
آیا یک مرد حق داشت دست به دزدى بیالاید صرفا براى این که هنرى را در راه بالندگىاش کامل نماید؟ (رمان پر – صفحه ۲۰۶)
چقدر اشخاص ناامید به خیال ناچیزى، روزها در پى هم به امید فردا به زندگى چسبیدهاند. (رمان پر – صفحه ۲۵۳)
من که به ماویس تا این اندازه عشق داشتم و او را مىپرستیدم حالا نمىتوانستم ژانسى را آنطور دوست بدارم. البته او هنرمند بىنظیرى بود من او را ستایش مىکردم. ولى بعضى مردها در زندگى فقط یک زن را دوست دارند و بین ماویس و ژانسى خیلى تفاوت بود. (رمان پر – صفحه ۲۵۳)
معرفی کتاب پر | شارلوت مری ماتسین
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: