خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

ASaLi_Nh8ay

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/20
ارسال ها
7,624
امتیاز واکنش
13,279
امتیاز
428
محل سکونت
خیابآن بَهآر | کوچه اُردی‌بهشت | پِلآکِ 1
زمان حضور
82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
کتاب عشق هرگز فراموش نمی کند، رمانی نوشته ی سالی هپ ورث است که اولین بار در سال 2015 به چاپ رسید. آنا فورستر فقط سی و هشت سال سن دارد اما حافظه و خاطراتش به تدریج از او دورتر و دورتر می شوند. آنا می داند که وقتی خانواده اش او را به آسایشگاهی به نام رزالیند می فرستند، تنها در حال انجام کاری هستند که به نظرشان بهترین نتیجه را برای او خواهد داشت. اما آنا رازی در سـ*ـینه دارد: او قصد ندارد که در این آسایشگاه بماند. آنا همچنین می داند که در آسایشگاه رزالیند، تنها یک نفر هست که هم سن و سال اوست؛ و آن شخص، کسی نیست جز لوک. چیزی که آنا انتظارش را ندارد، عشقی است که میان او و لوک جوانه می زند، حتی با وجود این که او زندگی کنونی اش را دوست ندارد. همزمان با این که بیماری، بیشتر و بیشتر بر حافظه ی آنا اثر می گذارد، این شخصیت تلاش می کند تا هویت و داشته های خود را از یاد نبرد؛ و ارتباطش با لوک نیز درست یکی از همین داشته هاست.


قسمت هایی از این کتاب
نگاهش می کنم و می گویم: «وقتی دیگر تو را به یاد نیاوردم، دوست دارم از این دنیا بروم. دوست دارم کلیدی را بزنم و همه چیز خاموش شود و نمی دانم چرا دلت می خواهد این زندگی کوفتی را ادامه دهی!» طوری نگاهم می کند که برق عشقش در پوست، مو و استخوانم رخنه می کند و بعد روح و جانم را به تسخیر درمی آورد. لوک سرش را به گوشم نزدیم می کند: «من تو را به یاد خواهم داشت؛ همیشه و در هر وضعیتی به من قول بده که تا آخر زندگی با هم باشیم. هیچ کلیدی را نزنیم، هیچ برگی از زندگیمان را سیاه نکنیم. دیگر به نبودن فکر نکن. قول بده.»

با دیدن جدیت لوک، به خودم می آیم. «ببین مرا تا کجاها برده ای! مثل ابرهای توفانی شده ام. خودت می دانی که آدم مثبتی هستم؛ اما وقتی تو این حرف ها را می زنی، به یاد چیزهایی می افتم که شاید هرگز رخ ندهد.» امیدوارم که حق با لوک باشد و ما آنقدر فرصت داشته باشیم که با هم بیشتر آشنا شویم و یکدیگر را بهتر بشناسیم؛ اما از نظر من شدنی نیست. در حال حاضر خیلی چیزها را فراموش کرده ام.
هیچکس به حرف های من اعتماد نداشت؛ مثلا اگر می گفتم که نان دارد می سوزد، یا وقت خبر ساعت شش رسیده است، دیگران حیرت زده به من نگاه می کردند. فکرش را بکنید. می گفتم: «ساعت شش شده، تلویزیون را روشن کنید تا خبر ساعت شش را ببینیم.» و بعد می گفتند: «خیلی خب آنا!» شاید اگر به جای سی و هشت سال، هشتاد و هشت سال داشتم، این بی توجهی ها برایم مهم نبود، شاید هم بود؛ کسی چه می داند. حالا که موسسه ی کلاس بالای رزالیند، خانه ی جدیدم شده است، احترام خاصی برای دشواری های زندگی سالمندان قائلم...



معرفی کتاب عشق هرگز فراموش نمی‌کند | سالی هپ ورث

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli و Setareh7
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا