خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

!MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/10/19
ارسال ها
1,158
امتیاز واکنش
10,559
امتیاز
323
زمان حضور
73 روز 8 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
امید واهی داشتن مانند دویدن دنبال سرابی در کویر است و یافتن آبی
که محال است!
هیچوقت به سراب و کویرش امید نبند؛ اگر می‌خواهی در آخر بعد از آن‌همه دوندگی پشیمان نشوی!


دلنوشته امید واهی | ملیکا نصیریان کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*، SAEEDEH.T، Narges_Alioghli و 2 نفر دیگر

!MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/10/19
ارسال ها
1,158
امتیاز واکنش
10,559
امتیاز
323
زمان حضور
73 روز 8 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاهی تو را ویران می‌کند؛ که بدانی هرچقدر زیبا و دلخواهت باشد، مال تو نیست!
امید واهی هم همین است...
دلبستن به نگاهی که هیچوقت ماله تو نبوده!


دلنوشته امید واهی | ملیکا نصیریان کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*، SAEEDEH.T، Narges_Alioghli و 2 نفر دیگر

!MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/10/19
ارسال ها
1,158
امتیاز واکنش
10,559
امتیاز
323
زمان حضور
73 روز 8 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
و تو در یکی از همین روزها، می‌فهمی نباید به هیچ معجزه‌ای معتقد بود!
به هیچ زندگی و حتی زندگی کردنی...
می‌فهمی آدم‌های کوچیک، همینطور که به چشم انسان‌های دیگه نمیان؛ به چشم خدا هم نمیان!
این‌ها حقیقت‌هایی است که یک آدم کوچیک تو این دنیای بزرگ می‌تونه درکش کنه.


دلنوشته امید واهی | ملیکا نصیریان کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*، SAEEDEH.T، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

!MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/10/19
ارسال ها
1,158
امتیاز واکنش
10,559
امتیاز
323
زمان حضور
73 روز 8 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
و من هرچقدر هم بگریم؛ فایده‌ای نخواهد داشت!
من، منی خواهم بود که خدا و دنیا به آرزوهایش نه گفته!
من، من تنهایی خواهم ماند که فقط با تنهایی خویش درد و دل می‌کند!
در آخر من، منی خواهم ماند که تمام دنیا طردش کردند و نه امید و نه جانی
در بدن برای زیستن نمی‌یابد...


دلنوشته امید واهی | ملیکا نصیریان کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*، SAEEDEH.T، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

!MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/10/19
ارسال ها
1,158
امتیاز واکنش
10,559
امتیاز
323
زمان حضور
73 روز 8 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
خاطره‌ها برای من هیچگاه پایان نمی‌پذیرند...
شاید آدم‌های داستان محور زندگی‌ام، مدام تغییر کنند؛
اما در آخر که بخواهم پای خواندن این داستان بنشینم،
حسابی مدیون آنان که کنارم ماندن خواهم شد!


دلنوشته امید واهی | ملیکا نصیریان کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*، MacTavish، SAEEDEH.T و یک کاربر دیگر

!MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/10/19
ارسال ها
1,158
امتیاز واکنش
10,559
امتیاز
323
زمان حضور
73 روز 8 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
در ذهنم، دیگر امیدها جان نمی‌دهند، می‌دانی چرا؟!
چون همه‌ی این امیدها تبدیل به آدمیانی شدند
که با رفتنشان جان از تنم می‌ستانند!


دلنوشته امید واهی | ملیکا نصیریان کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*، MacTavish، SAEEDEH.T و یک کاربر دیگر

!MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/10/19
ارسال ها
1,158
امتیاز واکنش
10,559
امتیاز
323
زمان حضور
73 روز 8 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
من ملتمسانه، چشم به دستان زندگی دوخته‌ام،
تا اندکی امید، زندگی و خوشبختی در دستانم قرار دهد!
اما به من بگویید کدام این اندک‌ها، فقیری را پولدار نمود؟!
این‌ها امید واهی بیش نیست‌‌‌...


دلنوشته امید واهی | ملیکا نصیریان کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*، MacTavish و SAEEDEH.T

!MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/10/19
ارسال ها
1,158
امتیاز واکنش
10,559
امتیاز
323
زمان حضور
73 روز 8 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
می‌دانی؟ تنها که باشی امیدها تک تک خودشان گوشه‌ی آن تنهایی؛
از گرسنگی و کمبود احساسات می‌میرند...
مثلا من اگر روزی از خانه بیرون زنم و تا شب را در خیابان‌ها پرسه زنم، خبری از تماس‌های بی‌پاسخ و نگرانی‌های دلگرم کننده نخواهد بود؛
برای همین است که من سال‌هاست آواره‌ی کوچه و خیابانم!
نه تنها نگرانی نیست، بعد از فرار دیگر برای من خانه‌ای هم نیست!


دلنوشته امید واهی | ملیکا نصیریان کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*، MacTavish و SAEEDEH.T

!MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/10/19
ارسال ها
1,158
امتیاز واکنش
10,559
امتیاز
323
زمان حضور
73 روز 8 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
می‌دانی، کاش قبل از اینکه دیر شود؛ بن بستی برای دلم در نظر می‌گرفتم
که ساده نتوانند گذر کنند...
یا با تابلوی وورود ممنوع، دلم را در و تخته می‌کردم!
حداقل حالا نظاره‌گر رهگذرانی که هیچ ارزشی برای دل و احساساتم
قائل نیستند، نبودم.
یا حداقل این چنین وابسته به بعضی‌هایشان نبودم!


دلنوشته امید واهی | ملیکا نصیریان کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*، MacTavish و SAEEDEH.T

!MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/10/19
ارسال ها
1,158
امتیاز واکنش
10,559
امتیاز
323
زمان حضور
73 روز 8 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
گرچه امیدوار کننده نیست، اما این آدمیان مدام در تلاش برای شکستن دل یکدیگرند و از هزاران نقشه‌ای که در سر دارند برای نابودی یکدیگر، متأسفانه با اینکه باز هم امیدوار کننده نخواهد بود، نهصد و نود و نه تای این‌ها عملی خواهد شد؛
ولی همیشه امیدوار باش به حضور خدایی که بی‌شک به همه چیز بیناست!


دلنوشته امید واهی | ملیکا نصیریان کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati* و MacTavish
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا