مشاعره با حرف پ

~ShaHRiyAr~ · 31/8/21

پدرم گفت و چه خوش گفت که در مکتب عشق هر کسی لایق آن نیست که بردار شود

شالبافان

moh@mad · 2/9/21

~ShaHRiyAr~ گفت:
پدرم گفت و چه خوش گفت که در مکتب عشق هر کسی لایق آن نیست که بردار شود

شالبافان

پای تویی دست تویی هستی هر هست تویی
بلبل سرمست تویی جانب گلزار بیا

مولانا

پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم

سعدی

پاشو ای سرخوش که دنیا همه دیوانه تست
همه آفاق پر از نعره مستانه تست
در دکان همه باده فروشان تخته است
آن که باز است همیشه در میخانه تست

شهریار

paeez81 · 1/10/21

پند حکیم محض ثواب است وعین خیر
فرخنده آن کسی که به سمع رضا شنید

~ĤaŊaŊeĤ~ · 4/11/21

پار دیدی کاین سر سلجوقیان بر اهل کفر

چون شبیخون ساخت کایشان غول رهبر ساختند

پس آنگه بر زبان آورد سوگند

به هوش زیرک و جان خردمند

پستی دیوار قربی می شود

فصل او درمان وصلی می بود

moh@mad · 4/11/21

حنانه سادات هاشمی گفت:
پار دیدی کاین سر سلجوقیان بر اهل کفر

چون شبیخون ساخت کایشان غول رهبر ساختند

پس آنگه بر زبان آورد سوگند

به هوش زیرک و جان خردمند

پستی دیوار قربی می شود

فصل او درمان وصلی می بود

پروانه صفت دیده به او دوخته بودم
وقتی که خبر دار شدم سوخته بودم

پرواز من از بال و پر توست زینهار
مشکن مرا که میشکنی بال خویش را

پروانه سوخت شمع فرو مرد شب گذشت
ای وای من که قصه دل نا تمام ماند

~ĤaŊaŊeĤ~ · 5/11/21

پریشان کرده جمع عاشقان را با سر تاری
ندارد گیسوانش جز پریشان ساختن کاری

moh@mad · 12/11/21

حنانه سادات هاشمی گفت:
پریشان کرده جمع عاشقان را با سر تاری
ندارد گیسوانش جز پریشان ساختن کاری

پای شکسته گرچه به جایی نمی رسد
آه شکستگان به اثر زود می رسد

صائب

پیش تو بسی از همه کس خوارترم من
زان روی که از جمله گرفتارترم من

وحشی بافقی

پسندی خوار و زارم تا کی و چند
پریشان روزگارم تا کی و چند
ته که باری ز دوشم برنگیری
گری سربار بارم تا کی و چند

باباطاهر

~ĤaŊaŊeĤ~ · 8/12/21

پیاده ندیدی که جنگ آورد
سر سرکشان زیر سنگ آورد

moh@mad · 18/12/21

حنانه سادات هاشمی گفت:
پیاده ندیدی که جنگ آورد
سر سرکشان زیر سنگ آورد

پای من در سر کوی تو به گل رفت فرو
گر دلت سنگ نباشد گل گیرا داری

کشتی خواب به دریاچه اشکم گم شد
و به چشم که نشینی دل دریا داری

~ĤaŊaŊeĤ~ · 19/1/22

پستی دیوار قربی می شود

فصل او درمان وصلی می بود

...
پیش از آن کایام پیری در رسد

گردنت بندد به حبل من مسد

....

پای بر دنیا نه و بر دوزخ چشم نام و ننگ

دست در عقبی زن و بر بند راه فخر و عار

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

دستیار تالار کتاب گویا

کاربر ممتاز

دستیار تالار کتاب گویا

کاربر ممتاز

دستیار تالار کتاب گویا

کاربر ممتاز

دستیار تالار کتاب گویا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین