- عضویت
- 21/4/19
- ارسال ها
- 5,684
- امتیاز واکنش
- 25,043
- امتیاز
- 473
- زمان حضور
- 82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
ناگهان خود را در هیاهوی بیداری گنجشکها دید. داشتند تندتند از درخت سقوط میکردند. انگار سردیشان شده باشد و گیج بلند شوند ببینند چیزی نمیبینند و سقوط کنند بیفتند زمین داشتند میافتادند زمین. (کتاب کوچه ابرهای گمشده – صفحه ۹)
***
همهی زندگیش همین بود. رفتن دنبال مهرههای خیال. چرخیدن در گذشته. و برگشتن. و همیشه که برمیگشت، میگشت دنبال حال. حالی که گذشته بود و رفته بود. پس زندگیم تمامش در خیال، گذشته بود. در خیال گذشته و غیاب حال. حال اگر که بود فقط دری بود برای عبور – برای رفتن به گذشته و مرور قبل. توی قبل تمام چیزهایی که داشت و دوست میداشت باقی بودند. (کتاب کوچه ابرهای گمشده – صفحه ۴۲)
***
همهی زندگیش همین بود. رفتن دنبال مهرههای خیال. چرخیدن در گذشته. و برگشتن. و همیشه که برمیگشت، میگشت دنبال حال. حالی که گذشته بود و رفته بود. پس زندگیم تمامش در خیال، گذشته بود. در خیال گذشته و غیاب حال. حال اگر که بود فقط دری بود برای عبور – برای رفتن به گذشته و مرور قبل. توی قبل تمام چیزهایی که داشت و دوست میداشت باقی بودند. (کتاب کوچه ابرهای گمشده – صفحه ۴۲)
کوچه ابرهای گمشده | کوروش اسدی
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com