خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
Ein Mann beim Psychiater: “Herr Doktor, Herr Doktor! Ich glaube, ich bin ein Auto. Brumm, brumm, brumm.” Der Arzt: “Machen Sie das noch mal.” – “Brumm, brumm, brumm.” – “Ich glaube, Ihr Vergaser ist verstopft!”

یک مرد پیش روانپزشک رفت:
“اقای دکتر، اقای دکتر! من فکر میکنم، من یک ماشینم. بروووم، بروووم، برووووم.”
دکتر: “یه بار دیگه انجام بده”
“بروووم، بروووم، بروووم”
“فکر می کنم کاربراتورت خراب شده!”
***
Kommt eine Frau zum Psychiater. “Herr Doktor, Herr Doktor, ich glaube mein Mann ist verrückt! Jeden Morgen beim Frühstück isst er die Kaffeetasse auf und lässt nur den Henkel übrig. Sagt der Arzt: “So ein Irrer, wo der Henkel doch das Beste ist!”

یک زن پیش روانپزشک می رود
“آقای دکتر، آقای دکتر. من فکر می کنم شوهرم دیوانه شده! هر روز صبح سر صبحانه اون همه فنجان قهوه رو می خوره و فقط دسته اش رو باقی می ذاره”
دکتر میگه: “عجب دیوانه ای، اتفاقا دستگیره بهترین بخشه!”
***
Ein Arzt verschreibt, fälschlicher Weise, seinem Patienten Abführmittel anstatt Hustensaft. Nach zwei Tagen trifft der Arzt den Patienten und fragt: “Na, husten Sie noch?”
Erwidert der Patient: “Nein, Herr Doktor, ich trau mich nicht mehr!”

دکتر اشتباها برای مریضش به جای شربت سرفه، مسهل تجویز میکنه. بعد از دو روز دکتر مریض رو می بینه و میپرسه “خب، هنوزم سرفه می کنی؟”
مریض جواب میده “نه آقای دکتر، دیگه جرئت نمی کنم”



لطیفه‌های زبان آلمانی

 
  • تشکر
  • خنده
Reactions: Mystery و MacTavish

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
Ein Mann liegt auf der Intensivstation, an vielen Schläuchen angeschlossen. Da besucht ihn ein Pfarrer. Plötzlich fängt der Mann zu keuchen an. Da er nicht sprechen kann, bittet er in Zeichensprache um einen Stift. Er kritzelt auf einen Zettel einen Satz und stirbt.
Der Pfarrer denkt sich: “Das geht mich nichts an” und bringt den Zettel der Frau des Verstorbenen. Die liest und fällt in Ohnmacht. Da nimmt der Pfarrer den Zettel und liest: “Du Idiot, geh von meinem Schlauch runter!”

یک مرد تحت شرایط ویژه بسـ*ـتری شده بود، و شلنگ های زیادی بهش متصل بود. یک کشیش به ملاقات او آمد. ناگهان مرد شروع کرد به تنفس سریع. از آنجا که نمی توانست صحبت کند، با اشاره نشان داد که یک مداد می خواهد. او روی یک تکه کاغذ جمله ای نوشت و مرد.
کشیش فکر کرد “این (نوشته) به من ربطی ندارد” و متن را زن مرد مرده داد. زن آن را خواند و غش کرد. بعد کشیش نامه را برداشت و خواند
“احمق، از روی شیلنگ برو کنار”
***
Ein Mann kommt in die Apotheke und fragt: “Haben Sie etwas Zucker?” Der Apotheker geht nach hinten und kommt mit einem Beutel Zucker wieder. “Haben Sie vielleicht auch einen Löffel?”, fragt der Mann. Der Apotheker langt unter die Theke und holt einen Löffel hervor. Der Mann holt einen Löffel voll Zucker aus dem Beutel, zieht ein kleines Fläschchen aus der Tasche und träufelt vorsichtig zwanzig Tropfen auf den Zucker. “Probieren Sie doch mal”, sagt er zum Apotheker. Der probiert den beträufelten Zucker und fragt: “Und was soll das jetzt bedeuten?” “Ach, nichts weiter, mein Arzt hat zu mir gesagt: Gehen Sie in die Apotheke und lassen Sie Ihren Urin auf Zucker testen…”

مردی به داروخانه رفت و پرسید “کمی شکر دارید؟”
داروخانچی رفت و با یک کیسه شکر برگشت.
“آیا یک قاشق هم دارید؟”
داروخانچی زیر پیشخوان رفت و یک قاشق در آورد. مرد یک قاشق پر شکر را از کیسه در آورد، یک بطری کوچک از جیبش در آورد و با دقت 20 قطره از محلول آن را روی شکر ریخت.
به بعد به داروخانچی گفت “این را امتحان می کنی؟”
داروخانچی شکر خیس شده را گرفت و خورد (امتحان کرد)، و پرسید “حالا این کار چه معنایی می دهد؟”
“اوه، هیچی، دکتر به من گفت به داروخانه برو و بگذار شکر توی ادرارت را امتحان کنند…”
***
Frau Meier kommt mit ihrer Tochter zum Arzt.
Der Arzt fragt: “Stottert Ihre Tochter immer so?”
“Nein”, sagt Frau Meier, “nur wenn sie was sagen will.”

خانم مایر و دخترش به دکتر می روند.
دکتر سوال می کند “دختر شما همیشه اینطور لکنت دارد؟”
خانم مایر می گوید “نه”
“فقط زمانی که می خواهد صحبت کند”


لطیفه‌های زبان آلمانی

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و MacTavish

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
“Sie haben eine sehr seltene, sehr ansteckende Krankheit. Wir müssen Sie leider auf die Isolierstation verlegen. Dort bekommen Sie nur Kartoffelpulver und Spiegeleier zu essen.”
“Werd’ ich davon denn wieder gesund?”
“Nein, aber das ist das einzige, was sich unter der Tür durchschieben lässt.”

“شما یک مریضی خیلی نادر و بسیار مسری دارد. متاسفانه ما باید شما را به قرنطینه ببریم. انجا شما فقط پوره سیب زمینی و نیم رو میخورید!”
“آیا از این طریق دوباره سلامتی رو به دست میارم؟”
“نه، اما این تنها چیزیه که میشه از زیر در سلول داخل داد”
***
Ein Ehemann rast zum Doktor. “Kommen Sie schnell, meine Frau hat wahnsinnig hohes Fieber!” – “Wie hoch denn?” – “Tja, unser Fieberthermometer ist kaputt, aber das Einkochthermometer steht auf Mirabellen.”

شوهر با عجله پیش دکتر رفت
“سریع بیایید، زن من تب خیلی بالایی دارد!”
“چقدر بالا؟”
“خب، دماسنج ما خراب است اما دماسنج آشپزی روی زرد است.”
***
Kommt ein Skelett zum Arzt, sagt der Arzt: “Sie hätten früher kommen sollen.”

یک اسکلت پیش دکتر آمد. دکتر گفت: “شما باید کمی زودتر می آمدید.”


لطیفه‌های زبان آلمانی

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
“Doktor, was fehlt mir denn?” – “Ihnen fehlt nichts, sie haben einfach alles!”

“دکتر من چمه؟ (در آلمانی: چیم کمه؟)”
“شما چیزی کم ندارید، اتفاقا همه چیز دارید!”
***
Patient: “Herr Doktor, ich habe das Gefühl, keiner nimmt mich ernst.” Doktor: “Sie scherzen.”

مریض: “آقای دکتر، من حس می کنم هیچ کس من رو جدی نمی گیره”
دکتر “شوخی می کنی!”
***
Weshalb tragen Chirurgen einen Mundschutz beim Operieren? Damit sie das Messer nicht ablecken!

چرا جراح ها ماسک می زنند؟ تا چاقوی جراحی را لیس نزنند.


لطیفه‌های زبان آلمانی

 

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
“Guten Tag, Herr Doktor, mein Problem ist, dass ich ignoriert werde.” “Der Naechste, bitte!”

“صبح بخیر، اقای دکتر، مشکل من این است که همه مرا نادیده می گیرند”
“نفر بعدی لطفا!”
***
“Herr Doktor, ich leide so an Gedächtnisschwund!” “Seit wann haben Sie denn das?” “Was denn?”

“آقای دکتر من از فراموشی رنج می برم”
“از کی این (مشکل) رو دارید؟”
“چی رو؟”


لطیفه‌های زبان آلمانی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MacTavish

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
“Na, dein Husten hört sich ja schon viel besser an!” – “Kein Wunder, ich übe ja auch Tag und Nacht!”

“خب، صدای سرفه هات خیلی بهتر شده!”
“تعجبی نداره، شب و روز دارم تمرین می کنم”
***
Was ist der Unterschied zwischen einem Dieb und einem Arzt? Der Dieb weiß, was seinem Opfer fehlt.

تفاوت بین یه دزد و یه دکتر چیه؟
دزد می دونه قربانیش چی رو از دست داده.
***
“Herr Doktor, ist das eine seltene Krankheit die ich habe?” “Blödsinn, die Friedhöfe sind voll davon!”

“آقای دکتر، ایا بیماری که من دارم خیلی نادره؟”
“مزخرفه، قبرستان ازش پره!”


لطیفه‌های زبان آلمانی

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
Warum tragen die Chirurgen bei der Operation Handschuhe? Damit sie keine Fingerabdrücke hinterlassen.

چرا جراح ها موقع عمل دستکش دستشون می کنند؟ تا اثر انگشتشون (در صحنه جرم) باقی نمونه.
***
“Doktor, ich habe beim Holzhacken zwei Finger verloren!” – “Schweigen Sie! Die Diagnose stelle immer noch ich!

“دکتر، من دوتا از انگشتام رو موقع بریدن چوب از دست دادم”
“ساکت شو، تشخیص مریضی فقط کار منه!”
***
“Sie haben aber eine fürchterliche Bronchitis! Waren Sie beim Arzt?” – “Nein, sie ist von ganz allein gekommen.”

“تو برونشیت خیلی بدی دارید! آیا پیش دکتر رفتی؟”
“نه، این رو کاملا تنهایی گرفتم”


لطیفه‌های زبان آلمانی

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
Nach der Operation meint der Chefarzt zum Patienten: “Machen Sie sich keine Sorgen, in zwei Wochen sind Sie draußen. So oder so.”

بعد از عمل جراحی دکتر اصلی به مریض “اصلا نگران نباش، تا دو هفته دیگه از اینجا مرخص می شی، در هر صورت”
***
Ernährungsbewusste Patientin: “Sind Fische gesund, Herr Doktor?” – “Ich glaube schon, bei mir war jedenfalls noch keiner in Behandlung.”

بیمار تغذیه “آیا ماهی سالمه آقای دکتر؟”
“فکر می کنم، تا به حال هیچ کدوم برای درمان پیش من نیومدن!”
***
“Sie müssen mal vier Wochen ausspannen!” “Aber ich tue doch den ganzen Tag nichts!”
“Dann müssen Sie mal vier Wochen arbeiten!…”

“شما باید برای چهار هفته استراحت کنید”
“اما من همه روز هیچ کاری انجام نمی دم”
“پس باید برای چهار هفته کار کنید!”


لطیفه‌های زبان آلمانی

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
“Sie brauchen den Mund nicht so weit aufmachen”, sagte der Zahnarzt “Wollen Sie denn nicht bohren?” – “Doch, schon, aber ich bleibe draußen.”

دندان پزشک “نیازی نیست دهانتان را اینقدر باز کنید”
“مگر نمی خواهید سوراخ کنید؟”
“چرا، اما خودم بیرون می مانم.”
***
Meint ein Arzt: “Ich glaube, wir haben nicht mehr viele Freunde auf dieser Welt.” Darauf ein anderer: “Ich fürchte, im Jenseits noch weniger.”

یک دکتر می گوید:
“من فکر نمی کنم ما دیگر دوست های زیادی در این جهان داشته باشیم”
بعدی می گوید:
“می ترسم، در آن دنیا حتی کمتر باشند”
***
Ein Skelett kommt zum Zahnarzt. Der schüttelt bekümmert den Kopf: “Ihre Zähne sind ja soweit in Ordnung. Aber das Zahnfleisch, das Zahnfleisch!”

یک اسکلت پیش دندان پزشک می آید. او سرش را با ناراحتی تکان می دهد:
“دندان های شما سالم هستند اما لثه های شما، لثه ها”


لطیفه‌های زبان آلمانی

 
  • تشکر
Reactions: MacTavish

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
“Ich vermute, die Schmerzen in ihrem linken Bein sind altersbedingt.” – “Aber, Herr Doktor. Mein rechtes Bein ist genauso alt und schmerzt nicht!”

“فکر می کنم، درد در پای چپ شما مربوط به سن باشد.”
“اما، آقای دکتر. پای راست من هم دقیقا همان سن را دارد اما درد نمی کند.”


لطیفه‌های زبان آلمانی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا