خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

elnaź вαnσσ

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
2/2/20
ارسال ها
541
امتیاز واکنش
4,709
امتیاز
228
سن
23
زمان حضور
47 روز 14 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع

#قصه_شب
#اردک_کوچولو


در مزرعه اي كوچك اردک كوچولويي از تخم بيرون آمد
او از خودش پرسيد : مامان من كجاست ؟

اردک كوچولو در مزرعه گشت تا اينكه سگی را ديد
از او پرسيد : تو مامان مرا نديدي ؟
و سگ گفت : نه ، ولي به تو كمك مي كنم تا او را پيدا كني

اردک کوچولو گفت : متشكرم
اردک كوچولو در مزرعه به راه افتاد تا به گربه رسيد

از گربه پرسيد: تو مامان مرا نديدي ؟
گربه گفت : نه من مامان تو را نديدم

دوباره اردک كوچولو رفت تا به يك اسب مهربان رسيد
از اسب پرسيد : تو مامان مرا نديدي ؟
و اسب مهربان جواب داد : نه من مامان تو را نديديم

ولي اردک كوچولو باز هم رفت تا به ببعی رسيد
از ببعی پرسيد : تو مامان مرا نديدي ؟
و ببعی گفت : نه من مامان تو را نديدم

دوباره اردک كوچولو به راه افتاد تا به آقاي گاو رسيد
از آقاي گاو پرسيد : تو مامان مرا نديدي ؟
آقاي گاو گفت : من مامان تو را نديدم

جوجه اردک كوچولو خيلي غمگين بود و دلش براي مادرش تنگ شده بود

يكدفعه اردک كوچولو صداي سگ را شنيد
آقا سگه فرياد كشيد : من مامان تو را پيدا كردم
جوجه اردک كوچولو گفت : آقاي سگ از شما متشكرم

جوجه اردک به طرف مامانش دويد
با صداي بلند گفت : مامان دوستت دارم
و مامان هم گفت : من هم تو را دوست دارم عزيزم❣


قصه اردک کوچولو

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا