بازگشتی برای پایان (جلد دوم رمان لیانا)| zahra bagheri کاربر انجمن رمان 98

Zahra Bagheri · 6/2/20

رمان ۹۸ | انجمن رمان 98
در خیابان تاریک و ساکت آلینویز ایستاده بود و نگاهش‌ به در قهوه‌ای‌ رنگ ساختمان...

Zahra Bagheri · 6/2/20

رمان ۹۸ | انجمن رمان 98
-خودت چی فکر می‌کنی؟
کوین حرفی نزد.
روبی با ناراحتی ادامه داد:
-نه تنها من، بلکه کل بچه‌های دبیرستان...

Zahra Bagheri · 6/2/20

رمان ۹۸ | انجمن رمان 98
***
-نه، نه، نه!
-ولی پسر خیلی خوبیه!
-تو همین یک هفته فهمیدی که پسر خوبیه؟ سلنا...

Zahra Bagheri · 6/2/20

رمان ۹۸ | انجمن رمان 98
روبی اندکی گیج شده و چند ثانیه‌ای به او نگاه کرد، سپس فورا بلند شد و دست‌هایش را...

Zahra Bagheri · 6/2/20

رمان ۹۸ | انجمن رمان 98
شاید اگر رفتارش با سلنا نیز به همان صورت بود خیالش کمی راحت می‌شد؛ اما روبی به...

Zahra Bagheri · 6/2/20

رمان ۹۸ | انجمن رمان 98
سلنا با تعجب پرسید:
-تو چی داری می‌گی؟!
روبی حرفی نزد و سرش را پایین انداخت...

Zahra Bagheri · 6/2/20

رمان ۹۸ | انجمن رمان 98
-تا کی می‌خوای برام قیافه بگیری؟
سلنا صدای مبهمی از خود در آورد و فوراً گفت:
-تا...

Zahra Bagheri · 6/2/20

رمان ۹۸ | انجمن رمان 98
-این‌ قدر تقلا نکن چون فقط خودت رو خسته می‌کنی.
روبی صدای او را جایی میان گوش‌هایش شنید...

Zahra Bagheri · 6/2/20

رمان ۹۸ | انجمن رمان 98
***
نور خورشید...

Zahra Bagheri · 8/2/20

رمان ۹۸ | انجمن رمان 98
«نقاب»
سینی را بر روی پیشخوان گذاشت و نگاهی به رستوران انداخت. همه ‎جا به لطف او...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی