مشاعره با اشعار سعدی

BARAN :) · 12/6/21

moh@mad گفت:
تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر
تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا

صراف سخن باش و سخن بیش مگو
چیزی که نپرسند تو از پیش مگو

moh@mad · 28/6/21

BARAN :) گفت:
صراف سخن باش و سخن بیش مگو
چیزی که نپرسند تو از پیش مگو

وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را
سـ*ـاقی بیار آن جام می مطرب بزن آن ساز را
امشب که بزم عارفان از شمع رویت روشن است
آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را

paeez81 · 28/6/21

ای نفس خرم باد صبا

از بر یار آمده‌ای مرحبا

moh@mad · 8/7/21

paeez81 گفت:
ای نفس خرم باد صبا

از بر یار آمده‌ای مرحبا

از همه کس رميده ام
با تو درآرميده ام
جمع نمى شود دگر
هر چه تو مى پراکنى

paeez81 · 13/7/21

یا چهره بپوش یا بسوزان
بر روی چو آتشت سپندی

فاطمه باقری · 14/7/21

یا چهره بپوش یا بسوزان
بر روی آتشت چو سپندی

moh@mad · 14/7/21

فاطمه باقری گفت:
یا چهره بپوش یا بسوزان
بر روی آتشت چو سپندی

یار گرفته‌ام بسی، چون تو ندیده‌ام کسی
شمع چنین نیامدست از در هیچ مجلسی

فاطمه باقری · 14/7/21

یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند بر رضای یار

paeez81 · 18/7/21

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند

بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت

moh@mad · 21/7/21

paeez81 گفت:
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند

بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت

تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی
تا کی دَوم از شور تو دیوانه به هر سوی
بیرون نشود عشق توام تا ابد از دل
کاندر ازلم حرز تـو بستند به بازوی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

حامی انجمن رمان ۹۸

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

دوستدار انجمن رمان ۹۸

کاربر ممتاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین