♡ عاشقانه ها ♡

Marziyeh · 23/8/18

بسلامتیه اشکایی که یواشکی تو تنهاییم ریختم

تا خدا ببینه و دلش برام بسوزه

و عشقمو ازم نگیره

اما گرفت....

Marziyeh · 23/8/18

به شدت احتیاج دارم

کسی پایین زندگیم بنویسه:

چند سال بعد...........

Marziyeh · 23/8/18

بزرگــــــــترین خطایت این بود ...

كه ...

فكر مى كردى ...

من همیــــــــشه "صبورم "

Marziyeh · 23/8/18

تو فقط با من باش...

قول میدهم،

با خودم هم قطع رابـ*ـطه کنم....

Marziyeh · 23/8/18

وقتی که می رفتی، بهار بود

تابستان که نیامدی، پاییز شد

پاییز که برنگشتی، پاییز ماند

زمستان آمد اگه نیایی، پاییز می ماند

تو را به دل پاییزی ات قسم می دهم

فصل ها را به هم نریز

Marziyeh · 23/8/18

تو روزگار

از عاشقی تباهی

از زندگی مصیبت

از دوستی شکست

و از سادگی خیـ*ـانت....

سهم من شد

Marziyeh · 23/8/18

خطش خاموش شد...

و من ماندم و دوستت دارم هایی که..

هیچوقت تحویل داده نشد...

Marziyeh · 23/8/18

زندگی

کلاهت را به هوا بینداز

که من دیگر جان بازی کردن ندارم.

تو بردی!

Marziyeh · 23/8/18

حکایت غریبی ست …

بشکستن ما و

بشکن زدن دیگران !

Marziyeh · 23/8/18

فڪر میڪنیـم بدتـریـטּ درد

اَز دستـ ـ ـ ـ دادטּ ڪسیہ ڪہ دوستـش داریم !

اَمّــ ــــا ….

حَقیقتـ ـ ـ ـ اینہ ڪہ :

اَز دستـ ـ ـ دادטּ خـودمـوטּ ،

و اَز یــاد بُردטּ اینڪہ ڪے هستیـم و چقدر اَرزش داریم ؛

گـاهے وقتہا خیلے دردنــاڪ تـره … !..

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر بازنشسته تالار ادبیات

مدیر بازنشسته تالار ادبیات

مدیر بازنشسته تالار ادبیات

مدیر بازنشسته تالار ادبیات

مدیر بازنشسته تالار ادبیات

مدیر بازنشسته تالار ادبیات

مدیر بازنشسته تالار ادبیات

مدیر بازنشسته تالار ادبیات

مدیر بازنشسته تالار ادبیات

مدیر بازنشسته تالار ادبیات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین