مشاعره با حروف انتخابی

parädox · 17/11/20

niloofar.H گفت:
ما را بکش و مثله کن و خوب بسوزان
لایق که نبودیم در این جنگ بمیریم

«ف»

فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت
دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت

"گ"

niloofar.H · 17/11/20

مهتا گفت:
فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت
دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت

"گ"

گوهر خود را نزن بر سنگ هر ناقابلی
صبر کن پیدا شود گوهر شناس قابلی

«د»

parädox · 17/11/20

niloofar.H گفت:
گوهر خود را نزن بر سنگ هر ناقابلی
صبر کن پیدا شود گوهر شناس قابلی

«د»

دلم تنهاست ماتم دارم امشب
دلي سرشار از غم دارم امشب

"ن"

niloofar.H · 17/11/20

مهتا گفت:
دلم تنهاست ماتم دارم امشب
دلي سرشار از غم دارم امشب

"ن"

نیست ممکن که دل ما ز وفا برگردد
ما همانیم اگر یار همان است که بود

«و»

parädox · 17/11/20

niloofar.H گفت:
نیست ممکن که دل ما ز وفا برگردد
ما همانیم اگر یار همان است که بود

«و»

وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی

"گ"

niloofar.H · 17/11/20

مهتا گفت:
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی

"گ"

گر درطلب گوهر کانی کانی
گر روز و شبان در پی جانی جانی
من فاش کنم حقیت مطلب را
هر چیز که اندر پی آنی آنی

«ک»

parädox · 17/11/20

niloofar.H گفت:
گر درطلب گوهر کانی کانی
گر روز و شبان در پی جانی جانی
من فاش کنم حقیت مطلب را
هر چیز که اندر پی آنی آنی

«ک»

کسی کو فروتن تر و رادتر
دل دوستانش از او شادتر

"ت"

niloofar.H · 17/11/20

مهتا گفت:
کسی کو فروتن تر و رادتر
دل دوستانش از او شادتر

"ت"

ترس من از آن بود که روزی بروی
آمد به سرم از آنچه میترسیدم

«ل»

parädox · 17/11/20

niloofar.H گفت:
ترس من از آن بود که روزی بروی
آمد به سرم از آنچه میترسیدم

«ل»

لطف حق با تو مداراها کند
چون که از حد بگذرد رسوا کند

"ر"

niloofar.H · 17/11/20

مهتا گفت:
لطف حق با تو مداراها کند
چون که از حد بگذرد رسوا کند

"ر"

رفت آنکه مرا مونس جان بود
دیگر به چه امید در این شهر توان بود

د

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی