مشاعره با حروف انتخابی

MēLįKąღ · 7/4/24

چاره‌ای کو بهتر از دیوانگی
بسکلد صد لنگر از دیوانگی

ای بسا کافر شده از عقل خویش
هیچ دیدی کافر از دیوانگی

مولانا

از م لطفا

moh@mad · 7/4/24

Melika_hsh گفت:
چاره‌ای کو بهتر از دیوانگی
بسکلد صد لنگر از دیوانگی

ای بسا کافر شده از عقل خویش
هیچ دیدی کافر از دیوانگی

مولانا

از م لطفا

من دهان باز نکردم که نرنجی از من
مثل زخمى که لـ*ـبش باز به لبخند نشد

دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلکه چون برده مرا هم بفروشند، نشد

فاضل

ش لطفا

Delvin22 · 7/4/24

moh@mad گفت:
کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت
تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع

همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو
چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع
گ لطفا

گلچین که آمد ای گل من در چمن نباشم
آخر نه باغبانم شرط است من نباشم

Delvin22 · 7/4/24

moh@mad گفت:
من دهان باز نکردم که نرنجی از من
مثل زخمى که لـ*ـبش باز به لبخند نشد

دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلکه چون برده مرا هم بفروشند، نشد

فاضل

ش لطفا

شمع این مسئله را بر همه کس روشن کرد
که توان تا به سحر گریه ی بی شیون کرد

کلیم کاشانی

از ل

moh@mad · 7/4/24

Delvin22 گفت:
شمع این مسئله را بر همه کس روشن کرد
که توان تا به سحر گریه ی بی شیون کرد

کلیم کاشانی

از ل

لطفی کن و در خلوتِ محزون من ای دوست
آرام و قرار دل دیوانه‌ی من باش

چون باده خورم با کفِ چون برگِ گلِ خویش
ای غنچه دهان، ساغر و پیمانه‌ی من باش

اخوان ثالث

ع لطفا

MēLįKąღ · 7/4/24

عشق درآمد از دَرَم
دست نهاد بر سرم

دید مرا که بی تواَم
گفت مرا که وایِ تو

مولانا

از ی لطفا

moh@mad · 7/4/24

Melika_hsh گفت:
عشق درآمد از دَرَم
دست نهاد بر سرم

دید مرا که بی تواَم
گفت مرا که وایِ تو

مولانا

از ی لطفا

يك شب آخر از نهال غم ثمر خواهم گرفت
دامن برق فنا را بی خبر خواهم گرفت

يك شب آخر سينه پر درد را خواهم دريد
از سر راز دل خود پرده بر خواهم گرفت

معینی کرمانشاهی

ف لطفا

MēLįKąღ · 7/4/24

فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

طایرگلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم

از س لطفا

Delvin22 · 7/4/24

moh@mad گفت:
لطفی کن و در خلوتِ محزون من ای دوست
آرام و قرار دل دیوانه‌ی من باش

چون باده خورم با کفِ چون برگِ گلِ خویش
ای غنچه دهان، ساغر و پیمانه‌ی من باش

اخوان ثالث

ع لطفا

عشق تو بکشت عالم و عامی را
زلف تو برانداخت نکونامی را

چشم سیه سرخوش تو بیرون آورد
از صومعه بایزید بسطامی را
خاقانی

Delvin22 · 7/4/24

Melika_hsh گفت:
فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

طایرگلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم

از س لطفا

سر شوریده ای آورده ام از وادی مجنون
تهی سازید از سنگ ملامت جیب و دامان ها

صائب تبریزی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین