- عضویت
- 21/4/19
- ارسال ها
- 5,684
- امتیاز واکنش
- 25,043
- امتیاز
- 473
- زمان حضور
- 82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
از واقعیت متنفرم اما هنوز هم این بهترین جا برای خوردن یک استیک خوب است.
وقتی من را دزدیدند. پدر و مادرم سریع وارد عمل شدند. آن ها اتاقم را اجاره دادند.
من نمی خواهم از طریق کارهایم به جاودانگی برسم. می خواهم با نمردن جاودانه شوم.
خیلی به ساعت طلای جیبی ام افتخار می کنم. پدربزرگم در بسـ*ـتر مرگ آن را به من فروخت.
خیلی نمی توانم به موسیقی واگنر گوش دهم ؛ این حس را به من می دهد که باید لهستان را فتح کنم.
فقط اگر خدا یک نشانه روشن به من نشان می داد! مثل گذاشتن یک پس انداز هنگفت به نام من در بانک سوئیس.
چیزهای بدتر از مرگ هم در زندگی وجود دارند ؛ تا حالا یک بعد از ظهر را با یک فروشنده بیمه گذرانده ای ؟
وقتی می توانی برای ۱۰۰ شدن زندگی کنی که از تمام چیزهایی که باعث می شود تو بخواهی ۱۰۰ باشی. دست بکشی.
من به خاطر تقلب در امتحان متافیزیک از دانشگاه نیویورک اخراج شدم. به درون روح پسری که کنارم نشسته بود. نگاه کردم.
چه می شود اگر همه چیز یک توهم باشد و هیچ چیز وجود نداشته باشد ؟ در این صورت. مسلما من برای فرشم زیادی پول داده ام.
چه می شود اگر هیچ چیز وجود نداشته باشد و ما همه در خواب یک نفر باشیم ؟
یا از آن بدتر ؛ چه می شود اگر فقط آن مرد چاقی که در ردیف سوم است واقعیت داشته باشد ؟
دو باور موهوم که درمورد من وجود دارد. یکی این است که چون این عینک را به چشم می زنم. روشنفکر هستم
و چون فیلم هایم ضرر می کند. هنرمند هستم. این دو افسانه سال هاست که رایج هستند
وقتی من را دزدیدند. پدر و مادرم سریع وارد عمل شدند. آن ها اتاقم را اجاره دادند.
من نمی خواهم از طریق کارهایم به جاودانگی برسم. می خواهم با نمردن جاودانه شوم.
خیلی به ساعت طلای جیبی ام افتخار می کنم. پدربزرگم در بسـ*ـتر مرگ آن را به من فروخت.
خیلی نمی توانم به موسیقی واگنر گوش دهم ؛ این حس را به من می دهد که باید لهستان را فتح کنم.
فقط اگر خدا یک نشانه روشن به من نشان می داد! مثل گذاشتن یک پس انداز هنگفت به نام من در بانک سوئیس.
چیزهای بدتر از مرگ هم در زندگی وجود دارند ؛ تا حالا یک بعد از ظهر را با یک فروشنده بیمه گذرانده ای ؟
وقتی می توانی برای ۱۰۰ شدن زندگی کنی که از تمام چیزهایی که باعث می شود تو بخواهی ۱۰۰ باشی. دست بکشی.
من به خاطر تقلب در امتحان متافیزیک از دانشگاه نیویورک اخراج شدم. به درون روح پسری که کنارم نشسته بود. نگاه کردم.
چه می شود اگر همه چیز یک توهم باشد و هیچ چیز وجود نداشته باشد ؟ در این صورت. مسلما من برای فرشم زیادی پول داده ام.
چه می شود اگر هیچ چیز وجود نداشته باشد و ما همه در خواب یک نفر باشیم ؟
یا از آن بدتر ؛ چه می شود اگر فقط آن مرد چاقی که در ردیف سوم است واقعیت داشته باشد ؟
دو باور موهوم که درمورد من وجود دارد. یکی این است که چون این عینک را به چشم می زنم. روشنفکر هستم
و چون فیلم هایم ضرر می کند. هنرمند هستم. این دو افسانه سال هاست که رایج هستند
جملات وودی آلن
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com