مشاعره با اشعار وحشی بافقی

Natasha · 12/11/19

همچو وحشی رفت جانم در هوایش حیف، حیف
خو گرفتم با جفای او غلط کردم، غلط

moh@mad · 27/11/19

طی زمان کن ای فلک ، مژدهٔ وصل یار را
پاره‌ای از میان ببر این شب انتظار را
شد به گمان دیدنی، عمر تمام و ، من همان
چشم به ره نشانده‌ام جان امیدوار را

Natasha · 27/11/19

آخر ای بیگانه خو ناآشنایی این همه
تا به این غایت مروت بیوفایی این همه

moh@mad · 30/11/19

همرهی با غیر و از من احتراز از بهر چیست
خود چه کردم با تو چندین خشم و ناز از بهر چیست
باز با من هر زمانش خشم و نازی دیگر است
خشم و ناز او نمی‌دانم که باز از بهر چیست

Natasha · 5/12/19

تو جفا کن که از این سوی وفاداری هست
طاقت و صبر مرا حوصله ی خواری هست

moh@mad · 9/12/19

ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش
یار ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش

fatemeh_off · 2/1/20

شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟
سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟

moh@mad · 4/1/20

یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست
خوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست

* رهــــــا * · 6/1/20

تشنه ی خون منِ زار نمی‌باید بود …
تا به این مرتبه خونخوار، نمی‌باید بود

من اگر کشته شوم باعث بد نامی توست
موجب شهرت بی باکی و خود کامی توست

دیگری جز تو مرا این همه آزار نکرد …
جز تو کس در نظر خلق مرا خار نکرد

آن چه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد …
هیچ سنگین دل بیداد گر این کار نکرد

این ستم‌ها دگری با منِ بیمار نکرد
هیچ کس این همه آزارِ منِ زار نکرد

گر ز آزردن من هست غرض مردن من . . .
مردم، آزار مکش از پی آزردن من

جان من سنگدلی، دل به تو دادن غلط است …
بر سر راه تو چون خاک فتادن غلط است

moh@mad · 7/1/20

ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش
یار ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش
سرخوش حسنی با رقیبان میل می خوردن مکن
بد حریفانند آنها گفتمت هشیار باش

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدير بازنشسته

کاربر ممتاز

مدير بازنشسته

کاربر ممتاز

مدير بازنشسته

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر ممتاز

مدير بازنشسته

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین