- عضویت
- 23/9/19
- ارسال ها
- 53
- امتیاز واکنش
- 5,893
- امتیاز
- 188
- محل سکونت
- شهرعشق
- زمان حضور
- 1 روز 3 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت یازدهمم
صبح که شدرزیتادید که ظرف غذایی رومیزکنارتختش، باخودش گفت:
-دخترهٔ خنگ نکنه ازش خوش اومده دیوونه ؟!
بالشش گرفت جلو دهنش جیغ خفه بهش زد با جفتک انداختن ازتخت بلندشد ورفت سمت روشویی مسواکش زد ویه دوش پنج دقیقه ای گرفت خوش حال ازحموم بیرون زد یه حوله کمری دورخودش پیچید ونشست روتخت شروع کردبه خوردنش وقتی تموم شد بلندشد ویه...
صبح که شدرزیتادید که ظرف غذایی رومیزکنارتختش، باخودش گفت:
-دخترهٔ خنگ نکنه ازش خوش اومده دیوونه ؟!
بالشش گرفت جلو دهنش جیغ خفه بهش زد با جفتک انداختن ازتخت بلندشد ورفت سمت روشویی مسواکش زد ویه دوش پنج دقیقه ای گرفت خوش حال ازحموم بیرون زد یه حوله کمری دورخودش پیچید ونشست روتخت شروع کردبه خوردنش وقتی تموم شد بلندشد ویه...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
داستان کوتاه دوست داشتنی زیبا | PAr کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: