خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

کدام شخصیت داستان را، بیشتر می پسندید؟

  • سپهر

    رای: 2 10.0%
  • آیسودا

    رای: 3 15.0%
  • هر دو ( برای اونایی که از هر دو خوششون میاد)

    رای: 15 75.0%

  • مجموع رای دهندگان
    20

Fatemeh14

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
30/8/19
ارسال ها
311
امتیاز واکنش
7,680
امتیاز
263
سن
22
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان۹۸|بهترین‌انجمن‌رمان‌نویسی

♢به نام خدا♢

نام رمان: من در کنار تو هستم
نام نویسنده: Fatemeh14
نام ناظر رمان: Ryhwn
ژانر: عاشقانه، علمی-تخیلی

خلاصه:
مابین جای خالی‌ای که باید پر باشه، سردی‌ای هست که نیاز داره گرم بشه.. یکی کنارش باشه.. یکی!


در حال تایپ رمان من در کنار تو هستم | Fatemeh14 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Narín✿، ~ریحانه رادفر~، Saghár✿ و 52 نفر دیگر

Fatemeh14

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
30/8/19
ارسال ها
311
امتیاز واکنش
7,680
امتیاز
263
سن
22
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان‌۹۸|بهترین‌انجمن‌رمان‌نویسی


(( سلام بر دوستان عزیز خودم! این سری با یه رمان تازه، در خدمت شما هستم؛ قصدم از مزاحمت این بود که به اطلاع شما عزیزان برسونم که، این رمان فقط از زبان یک نفر توصیف نمیشه؛ بلکه، از زبان دو نفر قراره توصیف بشه.
تو هر قسمت و پارت جدید، شما شاهد خواهید بود که، داستان کمی قبل تر از زمان پایان پارت قبلی توصیف میشه، اونم فقط واسه تکمیل بودنه؛ امیدوارم، بتونم به خوبی به پایان برسونم و لبخند رضایتتون رو ببینم! ))



"مقدمه"

دوره و عصر و هرچیز دیگه ای که برای زمان، تعریف میشه، باعث نمیشه که متوجه گذرش نشم!
چطور میگذره هم باعث نمیشه، بترسم که آیا باید برگردم؟!
زمان فقط درحالِ تغییره!
نه کمتر و نه بیشتر؛ پس فردا شاید چشم هایت رو باز کردی و دیدی اتاقی که توش خوابیدی، دیگه مثلِ قبل نیست؛ گولِ عادی بودنش رو نخور!
شاید الآن، تو همین لحظه، پیشرفت جدیدی در زمان رخ داده و دنیا…یواشکی، تغییر کرده!...​


در حال تایپ رمان من در کنار تو هستم | Fatemeh14 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Narín✿، ~ریحانه رادفر~، Saghár✿ و 48 نفر دیگر

Fatemeh14

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
30/8/19
ارسال ها
311
امتیاز واکنش
7,680
امتیاز
263
سن
22
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان۹۸|بهترین‌انجمن‌رمان‌نویسی

بخش اول ((سپهر))


برگشتم ایران! جایی که توش متولد شدم و ازاینجا بود که، به سرپرستی یه خونواده در اومدم! الآن چند سالیه که، یه چیزی اذیتم میکنه؛ اونم، اینکه من هیچ حسی ندارم! من نه میتونم بفهمم خوشحالی چیه و نه میتونم بفهمم، غم چیه! نه دردم میگیره و نه میترسم! نه مهربونی ها رو درک میتونم بکنم و نه میتونم عکس العملی نسبت به رفتارها، نشون بدم! انگار تو آفرینش من، این نیرو که همه ی مردم بهش ایمان دارند، یعنی خدا، یه چیزی رو جا انداخته! اونم احساساته!
بخاطر نداشتن این یه مورد خونواده ام، یعنی مادر وپدرم خیلی تحت فشار بودند. یواشکی برام دکتر میگرفتند و زیاد تو جشن ها شرکت نمیکردند. مجبور بودم مثل یه ربات، همه چیز رو یاد بگیرم اونم بدون هیچ درک عمیقی و برای نمایش!
- آقای محترم! هواپیما ایستاده میتونید پیاده بشید.
سَرَم رو ازپشت صندلی بالا بردم و دیدم کسی تو هواپیما نمونده! یه عذرخواهی از مهماندار کردم و سریع کلاه لبه دارم رو، سرم کردم و به طرف در رفتم.
تو فرودگاه، با یه ساک دستی منتظر منشی خصوصیم مونده بودم تا اینکه، همراه دوتا از خدمه های مَرد از راه رسید!ساک رو دادم دست یکیشون و دستم رو کردم تو جیب شلوار و رفتیم سمت ماشین! در رو برام باز کرد و سوار ماشین شدم. دقیقاً کنارم نشست و شروع کرد به حرف زدن. پریدم وسط حرفش و گفتم:
- آقای لطفی برو سراصل مطلب! خونه ی اون پرفسوره کجاست؟!
به چشمام خیره شد؛ مثل همیشه، متنفر بودم یکی به چشمم زل بزنه و این باعث شد بی اختیار، سَرم رو به سمت پنجره بچرخونم.
رسیدیم به خونه ویلایی شخصی خودم و از ماشین با غروری که یادگرفته بودم، پیاده شدم. کارکنای دخترمون پچ پچ میکردند و چون جذاب بودم، این یه اصل بود تو زندگیم که این کارا و رفتارا، تکرارِ احمقانه ای بیش از یه رفتار نیست.
رفتم تو اتاقم و در رو محکم بستم. پرونده رو محکم پرت کردم روی میز کارم!
نشستم روی صندلی چرخ دار و یه دور چرخیدم پشت سرم، یه پنجره ی بزرگ بود و توجهم بهش جلب شد .نمیدونم ولی اعصابم از موقعی که به ایران وارد شدم بهم ریخته!
کتم رو در آوردم و شروع کردم به خوندن پرونده!

***
یه چیز غیر عادیه چرا موقعی که من اومدم سراغش مُرد!
بلند شدم و دستم رو محکم به میز کوبیدم.
- آقا سپهر! ببخشید ولی لطفا آروم باشید! استراحت کنید، من اطلاعات بیشتری در موردشون در میارم.
نگاهی همراه با اخمی غلیظ بهش انداختم و گفتم:
- چه اطلاعاتی لطفی!؟ اون مرتیکه ی دیوونه این همه سال رو نمرده و گذاشت دقیق تو موقعی که بعد بیست و پنج سال،...بعد بیست و پنج سال زندگیِ سخت من مرد! من الآن از کی بپرسم حقیقت من چیه؟
لطفی کمی جلوتر اومد و آروم گفت:
- ولی هنوز یه امیدی هست! شما خودتون گفتید که خودِ آقای آریایی، برای شما نامه فرستاد و شما رو به اینجا دعوت کرد. پس یعنی برای شما یه چیزی گذاشته! شاید دخترخونده اش، خبر داشته باشه!
اخمم باز شد و یه لحظه احساس کردم که حرف بدی هم نزد؛ درسته! شاید یه چیزی واسم کنار گذاشته!
رو کردم سمتش و گفتم:
- برو و آدرس خونه اش رو برای من بیار !


در حال تایپ رمان من در کنار تو هستم | Fatemeh14 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Narín✿، ~ریحانه رادفر~، Saghár✿ و 55 نفر دیگر

Fatemeh14

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
30/8/19
ارسال ها
311
امتیاز واکنش
7,680
امتیاز
263
سن
22
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان‌۹۸|بهترین‌انجمن‌رمان‌نویسی

تا از اتاقم خارج شد؛ رفتم سمت ساکم و بازش کردم و سِت
مشکی ای زدم و بعد تکمیل ،کلاه لبه دارم رو زیر کلاهِ خودِ سوشرتم، سر کردم و گوشی ام رو گذاشتم تو جیب شلوار تنگم و از اتاق بیرون زدم.
بادیگارد هام جلو اومدن و مجبور شدم فریادی بکشم و بگم:
- مگه کورید ؟نمیبینید دارم
جایی میرم ؟ از سر راهم برید کنار!
لطفی اومد جلوم و گفت:
- آقا سپهر !
حرفش با ورود پدرم، ناقص موند و فقط سکوت کرده بود.
رفتم سمت پدرم و گفتم:
- خواهش می‌کنم اجازه بدید برم !من باید بفهمم علاجِ این درد بی‌درمون من چیه !
دستش رو گذاشت روی شونه ام و گفت:
- قبلش باید چند کلومی مردونه بحرفیم!

شل شدم؛ پدرم روی مبل سلطنتیِ تو پذیرایی نشست و ژست باحالِ پا روی پاش رو گرفت و سیگار محبوبش رو روشن کرد. یه دستی به علامت اینکه همه برن بیرون تکون داد و سبب خلوت این سالن که حتی دیواراشم من رو آزار میدن، شد!
وقتی نشستم روبه روش، سیگارش رو جلوم آورد و مجبور شدم مثل همیشه جاسیگاری رو من ببرم جلوش تا ته سیگارش رو تواون بریزه!
سکوت پر دود سیگار لعنتی روشکوندم و گفتم:
- نمی‌خواید حرفی بزنید !؟
خنده ی موذیانه ای کرد و گفت:
- هنوز هم سرسختی! باید هم اینطور باشی!ولی، میخوام بگم که...باشنیدن حقیقت هم سرسخت باش و منطقی قبول کن!
لبخند کجکیِ کلیشه ایم رو نمایان کردم و گفتم:
-کِی دیدید اشکی بریزم که این حرف رو زدید؟


در حال تایپ رمان من در کنار تو هستم | Fatemeh14 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Narín✿، ~ریحانه رادفر~، Saghár✿ و 52 نفر دیگر

Fatemeh14

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
30/8/19
ارسال ها
311
امتیاز واکنش
7,680
امتیاز
263
سن
22
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان۹۸|بهترین‌انجمن‌رمان‌نویسی

دود سیگارش رو تو صورتم فوت کرد و گفت:...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان من در کنار تو هستم | Fatemeh14 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Narín✿، ~ریحانه رادفر~، Saghár✿ و 47 نفر دیگر

Fatemeh14

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
30/8/19
ارسال ها
311
امتیاز واکنش
7,680
امتیاز
263
سن
22
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان۹۸|بهترین‌انجمن‌رمان‌نویسی

روی لبه ای نشستم و سرم رو به دیوار پشتیم تکیه دادم و نفس عمیقی کشیدم.
- عمو! عمو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان من در کنار تو هستم | Fatemeh14 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Narín✿، ~ریحانه رادفر~، Saghár✿ و 44 نفر دیگر

Fatemeh14

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
30/8/19
ارسال ها
311
امتیاز واکنش
7,680
امتیاز
263
سن
22
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان من در کنار تو هستم | Fatemeh14 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Narín✿، ~ریحانه رادفر~، Saghár✿ و 44 نفر دیگر

Fatemeh14

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
30/8/19
ارسال ها
311
امتیاز واکنش
7,680
امتیاز
263
سن
22
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان من در کنار تو هستم | Fatemeh14 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Narín✿، ~ریحانه رادفر~، Saghár✿ و 43 نفر دیگر

Fatemeh14

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
30/8/19
ارسال ها
311
امتیاز واکنش
7,680
امتیاز
263
سن
22
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان من در کنار تو هستم | Fatemeh14 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Narín✿، ~ریحانه رادفر~، Saghár✿ و 43 نفر دیگر

Fatemeh14

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
30/8/19
ارسال ها
311
امتیاز واکنش
7,680
امتیاز
263
سن
22
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان۹۸|بهترین‌انجمن‌رمان‌نویسی

صدام بالاتر رفت و گفتم:...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان من در کنار تو هستم | Fatemeh14 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Narín✿، ~ریحانه رادفر~، Saghár✿ و 42 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا